من اخیراً به گروه بنیانگذاران پست خروج با بیش از 1200 عضو پیوستم. آنها از من خواستند تا درس های آموخته شده در مورد تجربه خروج از پست را به اشتراک بگذارم. من افکارم را در مورد چگونگی شناسایی آنچه در سفر بعدی شما خواهد بود و یافتن آنچه واقعاً به شما در زندگی شادی می دهد به اشتراک گذاشتم. من متوجه هستم که این یک مشکل 0.01٪ است و سبک زندگی من غیر متعارف است و ترجیحات شخصی من را نشان می دهد. با این حال، بسیاری از رویکردهایی که از تکرار در زندگی شخصی شما و برون سپاری چیزهایی که دوست ندارید را پوشش میدهم، برای بیشتر آنها قابل اجرا هستند.
در اینجا جدول زمانی آنچه من پوشش داده ام است:
- 00:00 سفر من به بنیانگذار موفق فناوری
- 14:50 سبک زندگی غیر متعارف و تعادل بین کار و زندگی
- 20:38 یافتن شادی پس از خروج: سفر من
- 24:06 معیارهای سرمایه گذاری و اهمیت تیم
- 28:21 تنظیم خانواده غیر سنتی و تعادل بین کار و زندگی
- 33:58 برون سپاری و استراتژی دستیاران از راه دور
- 37:52 کمک از راه دور و عملکرد ذهنی
- 45:38 کارآفرینی، نابرابری و آینده
- 51:18 متعادل کردن کار و بازی: فلسفه من
- 57:03 بنیانگذاران و رهبران: موفقیت ها و شکست ها
- 01:01:55 تصمیم گیری و تجربیات شخصی
میتوانید ارائهای را که من درباره باز کردن بهرهوری به اشتراک میگذارم ، اینجا پیدا کنید. اگر ترجیح می دهید مطالب را بخوانید، در اینجا متنی از ارائه من است:
فابریس گریندا: چه پستهای من، چه استراتژی خروج از پست من بوده و چه شده است و همچنین درسهایی که در این راه آموختهام، و آنقدر مختصر خواهم بود که بتوانیم پرسش و پاسخ را باز کنیم. مختصر: اگرچه من فرانسوی هستم. . من دیگر فرانسوی صدا ندارم، اما اساساً در سال 1984، در سن 10 سالگی، عاشق کامپیوتر شدم. در اولین کلیک عشق بود.
و من می دانستم که قرار است برای همیشه با هم باشیم. من در دبیرستان یکی از دانش آموزان برتر فرانسه بودم. و وقتی برای صحبت رفتم، حدس میزنم که سعی کردند برای Le Nain با من مصاحبه کنند. از من پرسیدند وقتی بزرگ شدی می خواهی چه کاره شوی؟ من می خواهم مانند الگوهای خود، بیل گیتس و استیو جابز، بنیانگذار فناوری باشم.
و آنها اینگونه بودند که چطور؟ شما به آرمان های انقلاب سوسیالیستی فرانسه خیانت خواهید کرد. و من آنجا و بعد می دانستم که به فرانسه تعلق ندارم. و این در زمان میتران بود. و بنابراین، در سال 92 به کالج رفتم، به 17 در پرینستون رفتم، کلاس خود را به پایان رساندم، در واقع علوم کامپیوتر را مطالعه نکردم زیرا احساس می کردم از قبل آن را می دانستم، و در سال 96 از کلاس خود فارغ التحصیل شدم.
و شما می خواستید یک بنیانگذار فناوری باشید، اما من 21 ساله بودم، خجالتی بودم، درونگرا بودم، و بنابراین برای چند سال برای مک کینزی و شرکت کار کردید، که به نوعی مانند مدرسه بازرگانی بود با این تفاوت که آنها به شما پول می دهند. فکر کردم ممکن است حباب انجام این کار را از دست بدهم، اما خوشبختانه اینطور نشد. و در سال 98، اولین استارتاپ بزرگ خود را ساختم.
من 23 ساله بودم که شرکتی از نوع eBay برای اروپا بود. اوکلند نام داشت. من 63 میلیون پول سرمایه گذاری کردم. من 150 کارمند در پنج کشور داشتم که با 10 میلیون فروش در ماه رشد کردم. قبل از جمع آوری تمام پول از eBay، یک پیشنهاد نقدی شگفت انگیز 300 میلیون دلاری داشتم. اما خوشبختانه، یا متأسفانه VC های من را متقاعد کردیم که آن را به جای آن بگیرند، ما به قیمت یک میلیارد که به نظر می رسد بیشتر است، اما برای سهام به شرکتی فروختیم که سهام آن به سرعت 99.98 کاهش یافت، نشانگر سقفی از 10 میلیارد به 30 میلیون در طول دوره قفل شدن من بود. بنابراین، متأسفانه پیروزی یا شکست را از آرواره های پیروزی گرفتم که از صفر به قهرمان و جلد هر مجله دوباره به صفر بازگشت، که منجر به یک دوره کوتاه جستجوی روح در سال 2001 در مورد آنچه باید انجام دهم، شد، اما من فهمیدی، میدانی، من دوست دارم از هیچ چیزی بسازم.
من این کار را برای پول درآوردن نکردم. من می خواهم. من فکر میکنم این راهی است که واقعاً میتوان مشکلات جهان را حل کرد و از قدرت تورم زدایی فناوری برای تبدیل جهان به مکانی بهتر استفاده کرد، که هم فراگیر است و هم به نابرابری فرصتها میپردازد. و سپس با فناوریهای جدیدتر، میتوانیم به تغییرات آب و هوا و بحران سلامت روانی و جسمی بپردازیم.
و بنابراین حتی اگر قرار بود فناوری به این بزرگی تبدیل نشود. فرصت بزرگی وجود نخواهد داشت. این جایی است که من به آن تعلق داشتم و بنابراین تصمیم گرفتم که یک بنیانگذار فناوری باقی بمانم. بنابراین احتمالاً ادامه دادم، به ایالات متحده بازگشتم، به نیویورک برگشتم تا دومین استارت آپ خود را بسازم، با این محدودیت که باید سرمایه کارآمد باشد زیرا سرمایه دیگر در دسترس نبود.
VCها در سال 2001 هیچ چیزی را تامین مالی نکردند. و ارتقاء شرکت به نام zingy. من به خصوص محصول فروش را دوست نداشتم، اما وسیله ای برای رسیدن به هدف بود. آهنگ زنگ بود خوب، می دانید، یک یا دو یا سه یا چهار یا پنج و فوق العاده سخت بود. من 27 بار حقوق و دستمزد را از دست دادم. من آخرین پنی که داشتم سرمایه گذاری کردم.
من 100000 از کارت های اعتباری ام قرض گرفتم. من زندگی کرده بودم در دفتر خوابیدم و در دفتر دوش گرفتم. من تقریباً 18 ماه در نیویورک زندگی کردم، مثلاً با 2 دلار در روز. اما در نهایت پیروزی را از آرواره شکست گرفت. و ما از یک میلیون درآمد در 02 به 5 میلیون در سال 03 رسیدیم، زمانی که به سوددهی رسیدیم، می دانید، ساخت شرکت ها به روش قدیمی بدون تامین مالی به 50 در 04 و صدها در 05 رسید.
آن شرکت را این بار به صورت نقدی به یک رقیب که در بورس عمومی معامله می شود خیلی زود فروخت. اما همانطور که همه ما آموختیم خیلی زود بهتر از خیلی دیر است. برای 80 میلیون پول نقد در تابستان، در ژوئن 04. و در حدود 50 درصد شرکت، من، 18 ماه در سمت مدیرعامل ماندم، و جالب است زیرا در آن مقطع زمانی، چیزی در زندگی من تغییر نکرد.
فکر میکنم تلویزیون، ایکسباکس و راکت تنیس خریدم، اما هنوز در آپارتمان کوچک استودیویی خود زندگی میکردم، زیرا به همان روشی که هفتهای 100 ساعت کار میکردم، زمانی که به سوددهی رسیدیم. از کشتی موشکی ما شد، می دانید، ما در چهار سال یک تا 200 درآمد داشتیم. ما مدام دفاتر تعویض را استخدام می کردیم.
من شبانه روز کار میکردم و در نهایت این کار را ترک کردم، زیرا از افرادی که آن را به آنها فروختم دوست نداشتم، حتی اگر دوست داشتم به صورت عمومی معامله شوم و باشم. فکر میکردم این یک جاهطلبی است که داشتم، اما بعد متوجه شدم که مدیر عاملی که سهام آن عمومی است، در سال 2004 یا 5 به معنای همان چیزی نیست که 20 سال قبل از آن که شما با بخش 404 و انطباق SOX سروکار نداشتید.
و بسیاری از شما مدیران عامل عمومی متوجه شده اید که محیط نظارتی تغییر کرده است. و بنابراین، تصمیم گرفتم به اولین عشق واقعی خود برگردم، که البته بازارها بود، و همین دلیلی بود که برای شروع شرکت نوع eBay را ساختم. من دوست دارم ایجاد کنم، من مشاغل سبک اسیدی را دوست دارم که بیشتر از همه برنده بودند.
که به شدت تورم زا هستند و نقدینگی و شفافیت را در بازارهای پراکنده نامشف به ارمغان می آورند. Craigslist در سن بلوغ آماده است. و بزرگ و بزرگتر در حال رشد بود. بنابراین، من سعی کردم کریگ را متقاعد کنم که به من اجازه دهد Craigslist را به صورت رایگان اجرا کنم و آنها تجربه کاربری بهتری ایجاد کنند زیرا احساس می کردم که آنها جامعه خود را ناامید می کنند، حتی اگر آنها یک سرویس عمومی رایگان شگفت انگیز ارائه می دهند.
و او گفت نه. بعد سعی کردم دو میلیارد او را بخرم. او هم گفت نه. بنابراین، من می خواستم خودم را بسازم. در نهایت شرکتی به نام OLX ساخت که امروزه بزرگترین سایت طبقه بندی شده در جهان است. این 11000 کارمند در 30 کشور دارد. هیچ یک از شما در مورد آن نشنیده اید زیرا با وجود اینکه ما بخشی از بافت جامعه هستیم و ماهانه 350 میلیون بازدید کننده منحصر به فرد داریم، ما فقط در بازارهای نوظهور که بازیگر پیشرو در برزیل و کل آمریکای لاتین هستند، بزرگ بودیم.
و روسیه، اوکراین، لهستان، رومانی و تمام اروپای شرقی. خوب، دارایی روسیه اخیراً توسط عمو ولادیمیر به سرقت رفت، اما این داستان دیگری است. هند، پاکستان، اندونزی، فیلیپین، تمام آسیای جنوب شرقی و امارات و تمام خاورمیانه. شرکت بزرگ است ارزش امروز، من نمی دانم، حداقل 10 میلیارد است.
ارزش آن احتمالاً دو برابر قبل از سرقت دارایی روسیه بود. و، و، و واقعاً خوب انجام می شود. فروختمش. بنابراین، من آن را در سال 2006 ایجاد کردم. فروختمش. در یک معامله پیچیده در طول سه سال در سالهای 2010-2013، زیرا برای رسیدن به آن به یک میلیارد دلار نیاز داشتم، زیرا ما یک رقیب عمومی در اروپا داشتیم.
این پس از ما اتفاق افتاد و صدها میلیون در تلویزیون و بازارهای نوظهور سرمایهگذاری شد که VCهای آمریکایی در سال 2015 سرمایهگذاری نمیکردند. فکر میکنم ممکن است یک ببر یا یک بانک نرمافزاری به من کمک مالی کرده باشد تا این کار را انجام دهم، اما در سال 2010، سخت بود که بروم و VCهای آمریکایی خود را برای سرمایههای بنیانگذاران و سفیر عمومی کاتالیزور را متقاعد کنم که صدها میلیون به من بدهند تا در تلویزیون و زیمبابوه خرج کنم. پاکستان.
در نهایت شرکت را فروخت. می گویم سه سال بعد از من شروع به سرمایه گذاری در شرکت کردند. من در جنگ با بزرگترین رقیبم پیروز شدم. ما 51 درصد برای خودمان، 49 درصد برای آنها ادغام کردیم و من در سال 2013 آنجا را ترک کردم. اکنون، در آن مقطع زمانی، من قبلاً در 173 شرکت سرمایه گذار بودم. در حال حاضر، زمانی که در سال 98 مدیرعامل یکی از شرکتهای اولم بودم، به دلیل اینکه یک مدیر عامل اینترنت با مصرفکننده بودم، شروع به فعالیت کردم.
بسیاری از بنیانگذاران به من مراجعه می کردند و از من می پرسیدند که آیا می توانم در شرکت های آنها سرمایه گذاری کنم. و من طولانی و سخت فکر کردم، آیا باید این کار را انجام دهم؟ و در نهایت تصمیم گرفتید، می دانید حتی اگر تا حدودی حواس شما را پرت می کند. اگر بتوانم درس های آموخته شده را برای دیگران بیان کنم، باعث می شود بنیانگذار بهتری باشم. و شماره دو، من یک سایت افقی چند دسته را اجرا می کنم.
اگر من واقعاً بتوانم تمام عمودها را ملاقات کنم و درک کنم، انگشتانم را روی نبض بازار نگه دارم، این باعث می شود که بنیانگذار بهتری باشم. بنابراین تا زمانی که سرمایهگذاری در استارتآپهای دیگر بیش از یک ساعت در هر استارتآپ طول نکشید، اشکالی ندارد. و بنابراین، من تصمیم گرفتم فقط در بازارها سرمایه گذاری کنم و در مشاغل پشتیبان کار نکنم.
و من چهار معیار انتخاب ایجاد کردم که بر اساس آنها ارزیابی کردم که آیا در یک جلسه یک ساعته در استارتاپ ها سرمایه گذاری خواهم کرد یا نه و این موضوع زندگی خود را به خود اختصاص داد، به خصوص پس از سال 2004 که دیگر من را ترک کردم. بنابراین، تا سال 2013 با 173 سرمایه گذار در 37 خروجی، عملکرد بسیار خوبی داشت. و با یکی از دوستانم واقعاً فقط یک دفتر خانوادگی ایجاد کردیم که قرار بود در استارتاپ ها سرمایه گذاری کنیم.
قرار بود استارت آپ بسازیم. و در واقع، از آن زمان، ما بیش از 10 استارتآپ را در یک مدل استودیویی ساختهایم، که یکی از آنها من یک بنیانگذار مدیرعامل بودم. گرید به یکی دیگر از تک شاخ های فروخته شده تبدیل شد که هرگز انتظار نداشتن VC باشد. و در سال 2015، یکی از افرادی که از رقیبم حمایت کردم و زمانی که در OLX بودم گفت، هی، ما اکنون صاحب این دارایی های مختلف بازار هستیم. ما میخواهیم آنچه را که میگذرد، و اگر دید و آنچه در ایالات متحده در حال وقوع است برای ارائه به بازارهای نوظهور و شاید دفاع در برابر اختلال، داشته باشیم، آیا میتوانیم در شما سرمایهگذار باشیم؟ و در واقع به من پیشنهاد سرمایه گذاری در دفتر خانواده ام دادند. گفتم نه چون من، الف، فکر میکردم اینطور میشود، اگر مدام مطرح کنم، بینهایت رقیقکننده خواهد بود.
بنابراین، من نمی خواستم اگر شما می خواهید آنها در شرکت عامل یا GP سرمایه گذاری کنند. بنابراین من گفتم، گفت، بیایید یک ساختار GPLP ایجاد کنیم. بیایید صندوقی ایجاد کنیم که شما بتوانید در آن سرمایه گذاری کنید. اولین صندوق 50 میلیونی را ایجاد کرد، جایی که آنها تنها LP بودند. حالا البته بدون احتساب تمام سرمایه ای که می گذاشتم. در سال 2016 مستقر شد که تا پایان سال 2017، سپس آنها موافقت کردند که در سال 2018 سرمایه گذاری کنند. 175 میلیون از 20 LP جمع آوری کرد.
و ما در اواسط 21 به پایان رسیدیم. و حالا ما یک فاند سه داریم که 290 میلیون از 50 LP است. و LPها یا ترکیبی از دوستان من هستند که بنیانگذاران بزرگ فناوری بوده اند، می دانید، رید هافمن، مافیای پی پال، کوین رایان جهان. می دانید، موسس عاقل، بنیانگذار Wayfair و غیره را انتقال دهید.
شماره دو، مانند دفاتر خانوادگی که توسط فناوری مختل می شوند و سه استراتژی مانند eBay و در واقع همه افرادی که استارتاپ های قدیمی من مانند Naspers، Process، Adavinta، Shifstead یا Axel Springer، Recruit و غیره را خریده اند. حالا جالب اینجاست که من یک VC معمولی نیستم. من، این، کاری را که به عنوان سرمایه گذاری فرشته در مقیاس سرمایه گذاری انجام می دهم، توصیف می کنم.
چک های کوچک می نویسیم. ما خونریزی نداریم ما قیمت نمی گذاریم ما صندلی های هیئت مدیره نمی گیریم. ما در هر جغرافیایی، در هر صنعتی، در هر مرحله سرمایه گذاری می کنیم. و ما دو جلسه یک ساعته را با استفاده از همان معیارهای انتخابی که 25 سال پیش تعریف کردم، تصمیم گرفتیم، خواه بهترین باشیم یا نه. بنابراین، هر هفته ما حدود 300 معامله ورودی دریافت می کنیم، و همه آنها بر اساس شهرت و برند ما به صورت ورودی است.
سوم از VC ها می آید. یک سوم از بنیانگذاران می آید. از گذشته برگشتیم ما روی 1100 استارتاپ سرمایه گذاری کرده ایم. این حدود 2000 بنیانگذار است. آنها با شرکت بعدی برمی گردند. آنها دوستان، کارمندان خود را برای ما می فرستند و حدود یک سوم سرد می آیند. ورودی سرد را بررسی می کنیم. معاملات به صورت تصادفی به یکی از 11 عضو تیم سرمایه گذاری اختصاص داده می شود و ما تصمیم می گیریم که آیا تماسی را دریافت کنیم یا خیر.
ما حدود 50 تماس در هفته داریم. بقیه شرکتهای دیگر مثل اینکه ما اطلاعات کافی داریم تصمیم گرفتهایم که فعلاً نمیخواهیم به آنها نگاه کنیم. آنها خارج از محدوده هستند، خیلی زود، خیلی دیر، خیلی گران، هر چه باشد. باشه. ما هر سه شنبه یک کمیته سرمایه گذاری برای معاملات جدید بعد از دو ساعت داریم.
و سپس ما هر هفته حدود 5 تا 10 مورد از آنها را دوباره تماس می گیریم. به طور متوسط هفت را می گوییم که من بیشتر آن را می گیرم. و در تماس دوم، اساساً تصمیم خواهم گرفت که سرمایه گذاری کنیم یا نه. ما همین کار را برای شرکت های پرتفوی انجام می دهیم. ما، چیزهای زیادی داریم که غیرسنتی است. بنابراین، ما اندازه ها را در هر مرحله تنظیم کرده ایم.
ما می نویسیم 125K pre seed، 250K seed، 350K A، 550K B. چک های تعهد دوبرابر هستند. ما نمیخواهیم یک سیگنال باشیم و به دنبالها طوری رفتار میکنیم که انگار سرمایهگذاران موجود نبودهایم و میدانیم در حال حاضر از تیم شرکت کشش چه میدانیم آیا در این ارزیابی سرمایهگذاری میکنیم که شما در این ارزشگذاری انجام دادید و اغلب پاسخ میدهیم. خیر، بنابراین ما فقط در حدود 33 درصد از معاملات را از نظر تاریخی دنبال کردهایم و اغلب در مسیر صعود به فروش میپردازیم.
ما برندگان خود را می فروشیم. این استراتژی ضد BC است. اما از آنجایی که ما به قیمت حساس هستیم و می دانیم که میانگین ارزش گذاری ها کجاست، و خوشحالم که بعداً آنها را به اشتراک بگذارم. اگر شما بچه ها علاقه مند هستید، ما می دانیم، اگر احساس کنیم چیزی بیش از حد ارزش گذاری شده است، ارزش گذاری های معقول یا ارزان اما منصفانه ای ارائه می کنیم، که به سادگی برنده هستند.
در راه صعود 50 درصد می فروشیم. هیچ چیز جادویی نیست، اما 50 درصد غیر از این واقعیت است که این یک فلسفه پشیمانی نیست. اگر شرکت به صفر برود، پنج 10 X اضافی میسازیم. ما خوشحالیم. و اگر به بی نهایت برود، 50 درصد را دیدیم و خوشحالیم که اجازه می دهیم سوار شود. و در موارد معدودی 75 درصد از رفیلدها به فروش می رسد.
واقعا افتضاحه می دانید، 100 X a R یا هر چیز دیگری. ما هنوز هم شرکت می سازیم. من در حال حاضر شخصاً در حال ساختن هستم، یعنی بخشی از بودجه است، اما منظورم این است که 40 درصد از وقتم را به آن اختصاص می دهم. یک سکه پایدار با بازده برای جایگزینی USDC و USDT که توسط UST Bills پشتیبانی می شود. ما به دلایل مختلف دیگر برنامه رسمی استودیو نداریم، اما بازگشت استودیو کمتر قانع کننده و مقیاس پذیرتر بود.
بازده در سمت سرمایه گذاری که تا به امروز، 1100 سرمایه گذاری، 300 خروج داشته ایم. ما 25 سال است که با 37 درصد IRR ترکیب شدهایم و البته در شش سال گذشته بیشتر از قبل از آن سرمایهگذاری شده است. ما تا به امروز 600 میلیون را مستقر کرده ایم که 170 میلیون و 179 میلیون آن برای شرکای من و من است، بیشتر برای من، بیش از 150 میلیون سرمایه شخصی.
چیزهایی که من بسیار زیبا بوده ام، فراتر از آن چیزی که به صورت حرفه ای در دوران پس از آن انجام می دهم. بنابراین، در سال 2013، تکرارهای زیادی انجام دادم، بنابراین متوجه شدم که بیشتر مردم در زندگی شخصی خود به اندازه زندگی تجاری خود تکرار نمی کنند. و من متوجه شدم، می دانید، هر بار که دوستانم را کمتر از آنچه دوست داشتم می دیدم، و کیفیت رابطه تغییر کرده است، زیرا با بزرگتر شدن، دوستان شما مشغول می شوند.
و در نتیجه، بهجای بازسازی دنیایی که در دانشگاه انجام دادیم، وقتی آنها را میبینید، یک بهروزرسانی بیوگرافی در شش هفته گذشته از آخرین باری که شما را دیدم، این چیزی است که بچههای ما با همسرم، شوهرم انجام دادهاند. ، شغل من هر چه باشد، و اما این نیست، مشکلی نیست، دلیل دوست شدن ما نیست.
و بنابراین من در واقع تصمیم گرفتم دوره ای از تکرار شدید را پشت سر بگذارم، که در آن تمام دارایی های غیرمالی خود را در اواخر سال 2012 به امور خیریه دادم و به 50 مورد کاهش یافتم، همه چیزهایی که دارم. در کوله پشتی و کیف تنیس من قرار دهید. و من تصمیم گرفتم، خوب، از اصول اول برگردم، زیرا، البته، اگر جایی برای رفتن به شهری دارید که در آن زندگی می کنید، فقط به آنجا می روید و از خود نمی پرسید که آیا من بی نهایت زمان دارم و فرصتی برای انجام هر کاری که می خواهم و ملاقات با هر کسی که می خواهم و در هر کجا که می خواهم باشم، واقعاً چه کاری دوست دارم انجام دهم؟
[من دوست دارم کجا انجام دهم؟ و چه کسی دوست دارم با او وقت بگذرانم؟ من مقدار زیادی اسپاگتی را در دیوار ریختم که اکثر آنها شکست خوردند که در کل در مورد استارتاپ ها نیز صدق می کند. من با کاناپهسواری روی کاناپههای دوستان شروع کردم، زیرا فکر میکردم این بود که میتوانم دوباره با آنها به روشی معنادارتر ارتباط برقرار کنم.
اکنون، این به طرز چشمگیری شکست خورد، زیرا، همانطور که بنجامین فرانکلین گفت، مهمانان خانه مانند بیش از سه تا چهار روز شروع به بوییدن می کنند. و دلیلش این است که اگر شما خودتان را در زندگی آنها قرار می دهید، اما آنها جایی برای آن باز نمی کنند زیرا مشغول کار و بچه ها و هر چیز دیگری هستند، پس کار نمی کند.
و من همانطور که احتمالا می شنوید انرژی بی نهایت دارم. من خیلی دیر به رختخواب می روم. من زیاد نمیخوابم و بنابراین، دید من به این صورت است که میخواهیم، میدانی، میخواهیم از ساعت 8 شب تنیس بازی کنیم. متر تا ساعت 10 متر ما جهان را از نو می سازیم و خب، من سعی می کنم تا جایی که می توانم در خواب باکیفیت بخوابم، اما انرژی بالایی دارم و با زندگی دیگران سازگاری نداشت، مخصوصاً که مجرد بودم و می دانید، از نظر مالی وابسته بودم و اینطور نیست. مورد اکثر مردم
به مدلی که من امروز هستم خیلی تکرار شده است. و من روی کاناپه های دوستان کاناپه سواری می کردم. بنابراین فرصت واقعی برای ملاقات با همسر نیست، اما امروز جایی که به پایان رسیدم، جایی است که احساس میکنم هر شهر و کسی در مورد ترک برف یا هر چیز دیگری نظر داده است، هر شهر بهترین دوره برای زندگی است.
می دانید، بنابراین من به طور تصوری در نیویورک زندگی می کنم، یعنی حدود چهار ماه و نیم در سال در نیویورک هستم. من فکر می کنم نیویورک در سپتامبر و اکتبر فوق العاده است و مانند 15 آوریل و 15 ژوئن فوق العاده است. اما من فکر نمیکنم که بهویژه قانعکننده باشد، حتی اگر در حال حاضر در تابستان یا زمستان در نیویورک هستم.
و همینطور. من در واقع یک زندگی توزیع شده بین سه مکان اصلی ایجاد کردم که در آن مکان را خانه می کنم، و بین آنها می چرخم. من ژانویه، فوریه هستم، معمولاً در Revelstoke، بریتیش کلمبیا، جایی که از آنجا در طول روز کار میکنم، اما در زمستان در حال اسکی هلی، اسکی در بککانتری و غیره هستم. مارس، به ترکز و کایکوس برمیگردم، جایی که در روز کار میکنم، اما شبها مانند خواندن، نوشتن، مدیتیشن، کایتسواری، بازی تنیس، پارو زدن و غیره هستم.
و سپس آوریل. می، ژوئن، من در نیویورک هستم. ژوئن، اواخر ژوئن تا اوایل جولای، من برای دیدن خانواده و دوستانم در نیس می روم. عموها، خاله ها، خانواده، پسرعموها، برادرزاده ها را ملاقات کنید. منظورم این است که من یک خانواده چند صد در صد بزرگ دارم. در ماه آگوست برای چند هفته در ترک ها به روز تولدم برگردید، سپس به Revelstoke بروید، در ماه آگوست برای صخره نوردی با دوچرخه کوهستان و غیره، دوباره در طول روز کار کنید، اما تمام این فعالیت ها را در شب و آخر هفته انجام دهید.
هر سال به Burning Man بروید، و سپس به نیویورک، سپتامبر، اکتبر، و سپس به ترکز، نوامبر، دسامبر، و برای سال نو، معمولاً به Revelstoke بروید. من هر سال دو هفته به یک مکان عجیب و غریب جدید اضافه می کنم. به عنوان مثال، در سال 2023، در دو هفته اول سال، به سمت قطب جنوب رفتم. من معمولاً هر سال یک بخش ارتقاء دسته خارج از شبکه را انجام می دهم که به طور کامل اتصال را قطع کردم. معمولاً به تنهایی، هر دو را انجام میدهم، میدانم که با دوچرخه از اقیانوس اطلس، اقیانوس آرام از کاستاریکا عبور کردم، اما فقط کوله پشتی، کیسه خواب و چادرها و سیستم تصفیه آب و یاد گرفتم که آتش بزنم.
و من بسیاری از این نوع ماجراجویی ها را انجام داده ام و آنها را به طور مرتب انجام می دهم، این روزها اغلب تنها با یک راهنما. و تنها بگذر اما الان با یک پسر چون ترجیح میدهم بمیرم، مخصوصاً حالا که پدر یک رابطه زندگی دو ساله و بسیار غیرسنتی هستم، اما برای من کار میکند.
و من تا آنجا که می توانم خوشحالم. چیز دیگر. من جاناتان سوانسون را از Thumbtack می شناسم که در اینجا ارائه شده است، اما زندگی ام را طوری تنظیم کرده ام که فقط کارهایی را انجام دهم که دوست دارم انجام دهم. و هیچ یک از کارهایی را که دوست ندارم انجام ندهم. و بنابراین من یک دستیار مجازی در فیلیپین دارم که ماهیانه 1500 میپردازم که بخش بزرگی از زندگی آنلاین من را مدیریت میکند، اما بیشتر از آن چیزی که تصور کنید، اگر قرار باشد بازی کنم، او دوست دارد میداند که من تنیس را دوست دارم. او خوب خواهد شد، او رایگان رزرو می کند.
او بهترین باشگاهها را شناسایی میکند، شرکای سطح من را پیدا میکند، درس را از قبل رزرو میکند، درسهای قبل از کتاب یا شریکهایی را برای بازی کردن. اگر من در نیویورک باشم، او سازماندهی می کند، او به تمام فعالیت هایی که ممکن است انجام دهم نگاه خواهد کرد. او می داند که من دوست دارم سالن های فکری را سازماندهی کنم. بنابراین، برای مثال، من امشب میزبان یک شام بنیانگذار پست خروج هستم با شش ست لایک. خب کلا هشت نفر و من میزبان این سالن های فکری در نیویورک هستم. من از هر جادویی که برادوی را نشان می دهد خوشم می آید. و همه اینها می تواند برون سپاری شود. علاوه بر داشتن یک مدیر املاک که زندگی آفلاین من را مدیریت می کند و من کارهایی مانند ایجاد کمک در ایجاد آلبوم عکس، ویدیو را برون سپاری می کنم.
اما شما آن را نام ببرید، من خوشحالم که جزئیات بیشتری را در مورد اینکه چگونه، می دانید، من چهار پرستار بچه نیمه وقت دارم که آنها را استخدام کرده ام، زیرا پرستارهای فرانسوی قرار است بیش از 20 ساعت در هفته کار کنند، اما آنها، آنها را پوشش می دهند. 745 صبح تا 745 بعد از ظهر هفت روز در هفته، و آنها بین خود توافق می کنند که چه کسی چه زمانی کار می کند و همچنین چه کسی کی و کجا سفر می کند.
و بنابراین، من یک سیستم کامل ایجاد کرده ام تا اساساً مطمئن شوم که تا آنجا که می توانم زندگی غنی و پرشور داشته باشم و هیچ کاری از کارهایی که دوست ندارم انجام ندهم. و خیلی چیزها هست که در زندگی دوست ندارم. من حدس میزنم از منظر تعادل زندگی کاری، احتمالاً شایان ذکر است، نیویورک نقش تلاشهای فکری، حرفهای، اجتماعی و هنری را بازی میکند.
اما متوجه شدم که وقتی این کار را انجام می دهید، متفکر نیستید، فکر نمی کنید. و بنابراین در واقع، من آن تناوب را دوست دارم که از دو ماه قبل در نیویورک می روم، در پایان آن من خسته می شوم، زیرا می دانید، 7 روز هفته، 24 ساعت شبانه روز است، اساساً برای رفتن به مکان هایی مانند ترک ها است. ، جایی که با وجود اینکه در طول روز کار می کنم، عصرها واقعاً مدیتیشن، خواندن، نوشتن، سالم بودن، تنیس بازی، پارو زدن و غیره است.
بنابراین انتظار نمی رفت و جایی که من هستم، نه از منظر تنظیم زندگی، سه مکان مختلف توزیع شده که در آن همه چیز از منظر زیرساختی تکرار می شود، انتظار نمی رفت که به یک BC تبدیل شود. و دوباره، من یک VC غیر سنتی هستم. چون من شرکت و غیره را رهبری نمی کنم.
من در حال حاضر بخش نهادی ندارم که هدف صندوق چهار باشد، اما استراتژی خود را تغییر نمیدهم. من نمی خواهم تغییر کنم. این بازتاب کنجکاوی فکری شخصی من است. من میخواهم انعطافپذیری برای ادامه ساختن شرکتها داشته باشم، زیرا فکر میکنم سرگرمکننده و جالب است، و غیره.
اینجا مکث میکنم من با سرعت یک میلیون مایل در ساعت صحبت کردم، که مستعد آن هستم، اما خوشحالم که بله، به هر سوالی پاسخ دهم و گفتگوی مکالمه را ادامه دهم.
باراک کافمن: این شگفت انگیز بود. فابریس، برای انجام این کار. بنابراین در ابتدا، فقط برای همه، در صورت تمایل سوالات خود را در چت ارسال کنید. من فکر میکنم که همه را در اولویت قرار میدهیم که درست مثل سام دستشان را بالا ببرند.
من در یک ثانیه به شما باز خواهم گشت، سام، اما خیالتان راحت باشد که دست خود را بالا نگه دارید و هر کس دیگری که می خواهد در زوم دست خود را بالا ببرد. فابریس، فقط برای شروع کار، یک سوال برای من به نظر می رسد که شما به نوعی این مدل را در زندگی پس از خروج کامل کرده اید، دوست دارید، و سعی کرده اید این مدل را کامل کنید و تکرارهای مختلفی را پشت سر گذاشته اید.
فکر کنم از این کلمات استفاده کردی اگر قرار بود راهنمایی کنید به مؤسسی که اخیراً راه خروج را پشت سر گذاشته است، چه توصیه ای به آنها می کنید؟
فابریس گریندا: خب، بدیهی است که پاسخ شخصی است، اما برای تأمل در مورد کاری که واقعاً دوست دارید انجام دهید، زمانی را که دوست دارید وقت خود را به آن اختصاص دهید و چه چیزی شما را خوشحال می کند فکر کنید؟ می دانید، به عنوان مثال، من آمده ام، متوجه شدم که مانند بسیاری از ما بیش از حد کار کرده ام، و من عاشق کار کردن هستم، اما در میان دوستانم و خانواده ام آنقدر ارزش قائل نبودم. همانطور که من می خواهم.
من این کار را نکردم و آنها احساس ارزشمندی نداشتند. مادربزرگ من که مادر خانواده بود، برای کریسمس، شب کریسمس، همه ما را در خانه خود میزبانی می کرد، این یک سنت بود، مثل اینکه ما 20، 30 نفر می آمدیم و ما. بر اساس سن سازماندهی شود، و او واقعاً نقطه تجمع خانواده بود، و این به نوعی پس از درگذشت او از بین رفته بود، و من تصمیم گرفتم، هنگامی که توانایی مالی برای انجام این کار را داشتم، این سنت را از سر بگیرم یا دوباره احیا کنم. به عنوان مثال، بنابراین در حال حاضر، هر سال، گاهی اوقات برای تولد من، اما قطعا برای کریسمس یا سال نو، یک بخش بزرگ از خانواده من به محل من در ترکز و کایکوس می آیند، و من به معنای واقعی کلمه، یک جت می فرستم تا آنها را انتخاب کند. در نیس آمده و آنها را نزد ترکها بیاورید.
من برای همه بلیط پیدا خواهم کرد. من هشت خانه مختلف اجاره خواهم کرد. مثلاً امسال کریسمس یا مثلاً در این سال نو، ما 50 نفر هستیم، 50 نفر. من به مدت دو هفته آمدم و ما یک انفجار داشتیم و این چیزی است که من انجام می دهم. برای تحقق آن کار زیادی میطلبد، اما چیزی است که برای آن ارزش قائل بودم و اولویت دارم.
اجازه دهید ببینم آیا می توانم صفحه نمایش خود را فقط برای یک عکس سرگرم کننده از خانواده در اینجا به اشتراک بگذارم. من می توانم برای یک ثانیه به فیس بوک برویم، نه اعتدال معمول برای انجام آن. نه اینکه فیس بوک بهترین مکان باشد، اما من آن عکس را در دست دارم، بنابراین کار را آسان تر می کند. اوه آره من پستش کردم آره بنابراین، این 50 نفر آمریکایی برای کریسمس، برای سال نو است.
و از پسرم که دو سال و نیم است به عموی من که در اینجا 87 سال دارد می رسد. و اینها هستند، آیا من نجات یافته ام؟ این خانواده ای است که من دارم و خانواده ای که انتخاب می کنم. بنابراین، این یک گروه بسیار بزرگ است، اما بسیار دوست داشتنی و حمایت کننده است و چیزی که من برای آن ارزش قائل بودم. بنابراین، همانطور که گفتم، به اصول اولیه می روم.
من سوال های زیادی می بینم. بنابراین شاید من بگیرم آنها را 1 یکی می گیرم. آیا چهار معیار مورد استفاده برای سرمایه گذاری را به اشتراک می گذارید؟ بنابراین این یک سوال برای مایکل کسیدی است. پاسخ این است که من انجام می دهم. من در واقع ابتدا پیوند را با معیارهای واقعی قرار می دهم، اما آنها را نیز به طور خلاصه شرح خواهم داد. بنابراین، یک ثانیه صبر کنید.
چگونه FJ Labs، بنابراین من وبلاگ می نویسم، همانطور که می توانید بگویید، من فقط سال خود را در پست های وبلاگ مروری نوشتم که پیش بینی های حرفه ای، شخصی و غیره را پوشش می دهد. بنابراین، این چهار معیار، چهار معیار است. بنابراین، در یک تماس یک ساعته، سعی می کنم شماره یک را ارزیابی کنم. آیا من تیم را دوست دارم؟ خب من چهارتا رو بهت میدم و مفصل میام
آیا من تیم را دوست دارم؟ شماره دو، آیا این تجارت را دوست دارم؟ شماره سه، شرایط معامله را دوست دارم یا شماره چهار؟ آیا این با تز یا دیدگاه من در مورد اینکه اکنون آینده بشریت کجاست مطابقت دارد؟ شماره یک، آیا من تیم را دوست دارم؟ هر VC در جهان به شما می گوید که من فقط روی افراد خارق العاده سرمایه گذاری می کنم. مسئله این است که نمی تواند ذهنی باشد.
اگر ببینی نمی تواند چیزی باشد که بدانی. و بنابراین، برای ما، یا برای من، من درک صریح از معنای آن را دارم که یک بنیانگذار شگفت انگیز باشد. و من تلاقی نمودار ون از بنیانگذارانی را میخواهم که هم فوقالعاده فصیح و هم فروشندگان شگفتانگیزی هستند، زیرا سرمایه بهتری جذب میکنند و شرایط بهتری را استخدام میکنند، افراد بهتری را جذب میکنند، BD بیشتری خواهند داشت و بیشتر روابط عمومی
اما این کافی نیست، زیرا اگر فقط آن را داشته باشید، شاید یک شرکت بسیار سودآور و پایدار نسازید. شماره دو آیا من بنیانگذارانی می خواهم که بدانند چگونه اجرا کنند؟ و روشی که من در تماس یک ساعته می گویم اگر آنها بتوانند اجرا کنند، روشی است که آنها به سوال شماره دو پاسخ می دهند. سوال شماره دو این است که آیا این یک تجارت جذاب است؟
بنابراین، این ترکیبی از کل اندازه بازار آدرس پذیر است، اما مهمتر از آن، اقتصاد واحد است. در حال حاضر من بیشتر دانه به جای pre-seed، اما حتی قبل از دیدن. من می خواهم که بنیانگذار بتواند بیان کند که آنها چه کاری را انجام داده اند. تجزیه و تحلیل صفحه وام که آنها کلمات کلیدی چگالی را درک می کنند که می دانند CPC ها چگونه به نظر می رسند، چقدر می توانند در ماه بر اساس نرخ تبدیل تخمینی هزینه کنند.
یک گربه چگونه به نظر می رسد، و آنها بهتر می دانند که میانگین ارزش سفارش صنعت چقدر است و ساختار هزینه و حاشیه به نظر می رسد، و بنابراین حس LTV را به CAC می دهند. و اگر آنها زنده هستند تا زمانی که می توانند آنچه را که هستند بیان کنند، و اگر خوب نیستند، و من می خواهم مشاغلی را دوست دارم که در آن CAC کاملاً بارگذاری شده خود را بر اساس CM2 در شش ماه پس می زنید و شما 18 ماه، چرا قرار است با مهارت به آنجا برسد.
و زمانی که بنیانگذاران نمی توانند آن را بیان کنند، معمولاً به نتایج شگفت انگیزی از توانایی اجرا منجر نمی شود. و بنابراین، من میخواهم هر دوی این چیزها درست باشد و عمیقاً به آن اهمیت میدهم. این همه موسس نیست و فقط بنیانگذار. فکر میکنم وارن بافت زمانی گفته بود که وقتی شهرت یک بنیانگذار شگفتانگیز به معنای کسب و کار وحشتناک است، معمولاً شهرت کسبوکار است که برنده میشود.
و بنابراین، بنیانگذاران مهم هستند، اما کسب و کاری که در آن هستید نیز به طور چشمگیری اهمیت دارد. شماره سه، شرایط معامله. میدونم میانه چیه میانه این روزها برای پیش بذر این است که شما یک به چهار، پنج، قبل، بذر پیش کاشت را که انجام می دهید، پرورش می دهید. اگر یک کسبوکار SaaS هستید، 30 هزار در MRR یا یک بازار انجام میدهید، یک 50K و GMV هستید و سه نفر را با 10 پیش از آن افزایش میدهید، و این یا 12 رایگان است.
A این روزها، شما 100k به علاوه در MRR 500، 600، 700k در GMV انجام می دهید، در حال افزایش 7 در 23 پست قبل از 30، و B، شما 500k به علاوه در MRR انجام می دهید، یا در حال افزایش هستید، شما در حال انجام دو و نیم میلیون GMV هستید و 15 را در 50 قبل از آن افزایش می دهید. این ارزشگذاریها برای بسیاری پایین به نظر میرسد، بهویژه افرادی که در سیلیکون ولی هستند، یا افرادی که در روند جدید و داغ روز سرمایهگذاری کردهاند.
اما این به این دلیل است که میانگین بالاتر از میانگین است، زیرا آنها معاملات استثنایی برای بنیانگذاران بار دوم هستند که این دورهای جنون آمیز را بالا می برند. اما چیزی که نصف پولم را به دست آوردهام، بنابراین 300 خروجی داشتهام. من در واقع از 50 درصد آنها 150 تای آنها پول درآورده ام زیرا با قیمت پایین وارد شده ام.
و بنابراین حتی زمانی که شرکت خریداری شد، من در پنج یا 10، 15 یا 20 وارد شدم. و من درست کردم اگر با قیمت بالا وارد می شوید، قیمت شما برای کمال است. و بله، برخی از شرکتها وجود دارند که ترجیح میدهید در آنها حضور نداشته باشید، و حاضرید هزینهای را پرداخت کنید، اما من فوقالعاده مراقب خواهم بود. برای اختلاط چون من فقط به سوالات در چت پاسخ میدهم، سوال سام را میپذیرم و سپس به چت برمیگردم.
باراک کافمن: خوب، عالی. خیلی ممنون. بنابراین، شنیدن نحوه تعادل بین موقعیت پرستار بچه و مکانهای متعدد جالب است. و به نظر می رسد که شما بچه های خردسال دارید، بنابراین آیا فکر کرده اید که با توجه به مدرسه چه کاری انجام دهید؟ زیرا این چیزی است که من با همسرم درگیر هستم و میدانم چگونه چندین مکان را در مدرسه انجام دهم.
فابریس گریندا: بنابراین، من یک شریک زندگی دارم. بنابراین، من و مدرسه ماتریس ارزش گذاری را در چت برای تحصیل قرار دادیم. بنابراین، ما so my را تا به حال قرار دادیم، این آسان بوده است زیرا Some من نیز همینطور بود. پس همه جا با من آمدی و مدرسه ای نبود. بنابراین این تنظیم عالی بود. ما تصمیم گرفتیم که قسمت بزرگ خانواده من فقط فرانسوی صحبت کنند.
بنابراین، دایه ها فقط فرانسوی زبان بودند، زیرا، البته، ما در ایالات متحده یا نیویورک زندگی می کنیم و آنها به طور پیش فرض انگلیسی خواهند داشت. من پسرم را در مدرسه ای به نام The Ecole گذاشتم. Ecole یک مدرسه جدید است که توسط یکی از بنیانگذاران صندوق سرمایه گذاری رنسانس ایجاد شده است و فلسفه آن سختگیری سیستم فرانسوی با خلاقیت سیستم آمریکایی است که در آن شما مانند سخنرانی عمومی و کار گروهی و غیره دارید و هم انگلیسی زبان دارید و هم انگلیسی. زبان فرانسه در هر دو کلاس در هر کلاس به علاوه یک کمکی که مانند هر کلاس دیگری با آن سروکار دارد، بنابراین سه نفر در هر کلاس یک برنامه دو نفره دارند پسرم در برنامه دو نفره است و بنابراین آنچه را که من به برنامه فعلی خود تغییر می دهم تا مطمئن شوم پسرم را بیشتر ببین آیا من از 15 آوریل تا 5 نوامبر تمام وقت با آنها هستم زیرا ما تابستان ها را با هم می گذرانیم و من در آن زمان در نیویورک هستم.
به جای اینکه هر بار دو ماه بروم، حالا کاری که من می کنم این است که دارم درست می کنم، مطمئن می شوم، بنابراین همه تعطیلاتمان را با هم می گذرانیم، اما او، او و مادرش با من سفر نمی کنند. و او شریک در شرکت حقوقی کرکلند است. او بر روی IPO ها و M&A و کارهای عمومی کار می کند. پس من میروم. من مطمئن هستم که بیش از دو هفته نیستم. بنابراین، من دو هفته با شما به ترک ترکها خواهم رفت، که به هر حال برای تأمل و غیره به آن نیاز دارم. و من به یورک بازخواهم گشت تا یک یا دو هفته تمام وقت را با آنها بگذرانم. و باز هم ما با هم زندگی نمی کنیم. بنابراین، ما یک رابطه غیر سنتی داریم. ما فلسفهای داریم به نام جدا از هم زندگی کردن، که احتمالاً ارزش آن را دارد که برای لحظهای به آن اشاره کنم، زیرا متوجه شدم که اگر زمان زیادی را در کنار شریک زندگی خود بگذرانید، هم اتاقی میشوید. برخلاف اینکه واقعاً عاشق و شریک زندگی شوید، و در هر تعامل، تکرار، تعاملی حضور ندارید.
و، میدانی، چون اگر با هم باشیم، اگر با هم زندگی کنیم، میدانی، شاید میخواهم چند ساعتی بازیهای ویدیویی انجام دهم، یا میخواهم کار کنم، یا هر چیز دیگری، و حضور ندارم. و بنابراین به جای آن، ما جدا زندگی می کنیم، اگرچه من پسرم را به معنای واقعی کلمه هر روز، چندین ساعت در روز، تلفن خاموش، یا فقط در حال بازی می بینم.
و من لینک مدرسه را در چت قرار می دهم که به آن Ecole می گویند. اما اگر علاقه ای ندارید و می دانید، من فقط به زبان فرانسه گفتم. احتمالاً برای شما چندان منطقی نیست، اما مدرسه شگفت انگیزی است و من آن را اینجا قرار می دهم. خوب، پس ما با هم زندگی نمی کنیم و انتخاب می کنیم که با هم برویم.
بنابراین، ما شب خانوادگی را انجام می دهیم، شاید. دو شب در هفته ما دو شب در هفته فقط با ما بدون بچه قرار میگذاریم و شب را در خانه من قرار میدهیم. ما شب خانوادگی را در خانه او انجام می دهیم، اما من پسرم را هر روز، چند ساعت در روز با تلفن خاموش می بینم، اما آنجا نمی خوابم. و برای ما بسیار خوب عمل می کند. و بنابراین، وقتی در ماهی که من سفر می کنم، جایی که او در مدرسه است، پس اکتبر نوامبر، متاسفم، نوامبر، دسامبر، اگرچه تعطیلات نیست زیرا ما با هم هستیم، پس من در ترک خواهم بود، ما Revelstoke هستیم. بنابراین شاید بگویید ژانویه، فوریه، اما من برای یک هفته به نیویورک برمی گردم.
اما ما تمام تعطیلات خود را با هم می گذرانیم. بنابراین دوباره، راه اندازی غیر سنتی. همچنین این مجموعه ای است که شریک زندگی من دوست دارد و برای ما کار می کند. من روی کیفیت زمان تمرکز می کنم، نه کمیت زمان. و من حق تغییر نظرم در مورد راهاندازی و در آینده را اصلاح کردم، اما قبلاً آن را تغییر دادهام، درست است؟ من از دو ماهگی، دو ماهگی، دو ماهگی به سه هفته، یک هفته، سه هفته، یک هفته و غیره رسیدم تا مطمئن شوم که به دفعات بچه هایم را می بینم.
خوب، بچه ها جمع، چون من یک دختر دارم که 15 فوریه می آید. برای هرکس نیست. متشکرم. برای همه نیست، اما برای من کار می کند. و همچنین یک سگ دارم، یک چوپان سفید، یک چوپان آلمانی سفید که با من به همه جا سفر می کند. در واقع، من با قرار دادن یک عکس، یک لینک به بررسی ادرار من در اینجا به شما احساس می کنم که چگونه کار می کند. خوب، اجازه دهید به سؤالات برگردم.
نمیدانم کس دیگری دستش را بالا گرفته یا نه. در ضمن من به این موضوع برمی گردم. چقدر طول کشید تا همه چیز اهدا شود؟ Rootprost، شما متفکر هستید.
زمان بسیار کمی طول کشید، اما، و من مجبور شدم هیچ فکری در مورد آن نداشته باشم، اما وقتی پیش شریک زندگیم رفتم و گفتم، هی، من این کار را برای شش دوره بعدی، هر چه باشد، X دوره انجام خواهم داد. زمان، همه چیز را می بخشم. و او مثل این بود که شما مانند این خانه 13000 فوت مربعی و کاسه چیزهایی دارید. به چه کسی و چگونه کمک می کنید؟
و او اساساً آن را برای من ساختار داد. و همینطور. در نهایت متفکرانه بود، اما من زیاد نبودم، اما زمان بسیار کمی طول کشید زیرا او واقعاً آن را هماهنگ کرد. و این در سال 2012 بود. و بنابراین، ما، می دانید، از کتاب ها تا کتاب های دیگر به مدارس یا کتابخانه های مختلف تا اثاثیه ای که به هر دو نفر می رسید.
ما افرادی را میشناختیم که به لباسهایی که ما به آن نیاز نداریم نیاز داشتند. منظورم این است که همه چیز بیشتر متفکرانه بود، اما باید اعتراف کنم که قبول کردم. من فقط تصمیم اجرایی گرفتم، همه چیز را دادم، و به جزئیاتی که شریکم انجام داد، پرداختم. و او شگفت انگیز است. دا داوم چپ متصل، بله. چرا دستیار از راه دور؟ چرا محلی نیست؟ دستیار راه دور من در فیلیپین. من تا حالا باهاش صحبت نکردم من هرگز او را ملاقات نکرده ام از آنجا که من فلسفه من برای استخدام این است که من مانند چندین مورد مشابه در Upwork یا جاهای دیگر استخدام می شوم. و سپس یک وظیفه جزئی به آنها می دهم. من می بینم که آنها چگونه عمل می کنند. و سپس بهترین ها را حفظ می کنم. و این بود که من کسی را در بنگلادش پیدا کردم که ساعتی یک دلار برای کمک به آلبوم های عکس من باشد.
من کسی در روسیه بوده ام که در ویرایش ویدیو و غیره کمک کرده است. در این مورد، از طریق شرکتی به نام yourremoteassistant.com است. لینکش رو هم اینجا میذارم و شما اساساً، بنابراین آنها یکی را برای شما ارسال می کنند، آنها بر اساس مشخصات شما هستند. و اگر راضی نیستی، فقط تغییر میکنی، یکی دیگر بگیر.
به همین دلیل هرگز حوصله مصاحبه با او را نداشتم. ما در این نقطه، در این نقطه برای یک دهه با هم کار کرده ایم. این فوق العاده است زیرا او مانند یک دکترا در نویسندگی خلاق است. او بسیار ماهرتر از هر دستیار دیگری است که تا به حال داشته ام، حتی شخصا. او دقیقاً در هر ساعتی که من می خواهم کار می کند.
بنابراین، وقتی منطقه زمانی را تغییر میدهم، او نیز منطقه زمانی را تغییر میدهد. او به همه چیز از امضا گرفته تا منظورم دسترسی دارد و من نمی دانم. من متوجه شدم که او از هر کسی که تا به حال حضوری داشتهام مؤثرتر و سختکوشتر بوده است. ناگفته نماند که بسیار ارزان تر است. بنابراین، ما در شرکت خود، 10 مورد از آنها را داریم.
و مقدار چیزهایی که می توانید برون سپاری کنید بیشتر از آن چیزی است که فکر می کنید. می دانید، اگر دوست دارید، اگر Shopify آنلاین دارید، آنها می توانند مراقبت از مشتری را انجام دهند. آنها می توانند انجام دهند، آنها می توانند مدیریت موجودی را انجام دهند. منظورم این است که شما آن را نام ببرید. در مورد من، او کمک خواهد کرد. او تظاهر به من می کند، با تی موبایل تلفن می زند یا به وقت دکتر می رسد.
منظورم این است که شما آن را نام ببرید. همه چیز انجام شده است، و فوق العاده موثر است. و من واقعاً دوست دارم از طریق واتس اپ با او کار کنم. من آن را پیدا می کنم. من نمی دانم. ما مدیر دفتر داریم و من یک دستیار حضوری داشتم. من بسیاری از آنها را داشته ام، از جمله با دستمزد بسیار خوب، قیمت بسیار بالا، و شاید این کار تقریباً به همان اندازه کارساز نبود.
فکر می کنم برای این نوع نقش، من یک مدیر املاک دارم، و مدیر املاکم، در واقع، شاید برای لحظه ای صفحه نمایشم را به اشتراک بگذارم. این چیزی است که من فردا ارائه خواهم کرد. آن را به یک ثانیه پیش بینی کنید. این را به حداقل برسانید.
هک های زندگی منظورم این است که احتمالاً این واضح نیست، اما من هیچ خبری را نمی خوانم زیرا، مثلاً دنبال کردن روز به روز هر چیزی در واقع چندان مرتبط نیست. بنابراین. بله، اتفاقی که در غزه یا اوکراین می گذرد وحشتناک و غم انگیز است، اما می دانید که در حال رخ دادن است و سپس هر شش ماه یک بار یک گام به عقب بردارید تا بفهمید چرا، چگونه و غیره مرتبط است، اما مثل اینکه روز به روز کاملاً بی ربط است، می دانید. ، در روزهای اول کووید، همه چیز درباره این بود که چه کسی دستور را نقض کرده است، مثل اینکه هیچ اطلاعات واقعی وجود ندارد، درست است؟ میدانید، مانند آنچه که من میخواهم در مورد کووید بدانم، و هنوز مشخص نشده است، تصمیمگیری صحیح برای به حداقل رساندن پیامدهای سلامتی و اثرات اقتصادی و منفی است و احتمالاً پاسخ در روزهای اولیه متفاوت است.
ما هیچ واکسنی نداریم که بعداً واکسن بزنید، اما این یک تجزیه و تحلیل است. جالبه. استفاده روزمره. این همه BS احساساتی است. بنابراین، من اخبار نمی خوانم. من روزنامه نمی خوانم من اخبار آنلاین را نمی خوانم. من هیچ کاری نمی کنم. من اخبار فناوری را دنبال می کنم، اما مثل یک روز در برابر زمان. توییتر و این چیزا
همیشه همه چیز منفی است. آنها توجه شما را جلب می کنند و بر خشم تمرکز می کنند. من کاملا از آن اجتناب می کنم. یه جورایی دارم میگم شما یک دستیار از راه دور هستید. یکی دیگر که خیلی خوب است آتنا است. این همان شرکتی است که توسط جاناتان سوانسون از Thumbtack ایجاد شده است. شما احتمالاً آن را در اینجا ارائه کرده اید.
اما او تمام جلسات در انتظار دستور کار من را مدیریت می کند. جلسات را تایید کنید این چیزی است که من هر روز دریافت می کنم. سپس این دستور کار من است. اگر من بدانم در مورد چیست، هیچ مکالمه ای وجود ندارد. هیچ جزئیاتی وجود ندارد اما اگر من ندانم موضوع در مورد چیست، او جزئیات زمینهای که چرا من گفتگو میکنم را بیان میکند.
اونم واسه روز بعد اتفاقاً این یک روز معمولی برای من است. بنابراین، بله، و به لایک میرود، و شامل تمام موارد شخصی میشود. بنابراین، بله، من در اینجا سخنرانی می کنم یا هر چیز دیگری، اما بعد. پارویی که نوعی تنیس است. اگر می خواهید ساعت 9 شب. به 11. همه چیز آنجاست اگر قرار است مدیتیشن انجام دهم، به باشگاه بروم.
همه چیز هر روز در دستور کار من است، اما او دعوت ها را برای شام مدیریت می کند. بنابراین، برای مثال، شامی که امشب میگذارم، او نوبت دکتر را رزرو میکند. او از طرف من در صف منتظر خواهد ماند. او مدیتیشن، باشگاه ورزشی را رزرو خواهد کرد. او تنیس را سازماندهی می کند. او به ایجاد پست کمک می کند. بنابراین، او می داند که چگونه کدنویسی کند. من پست وبلاگ را خواهم نوشت، اما او می نویسد، آن را پست می کند و آن را منتشر می کند و خبرنامه را می فرستد و او Substack را مدیریت می کند.
بنابراین، من این کار را در وردپرس خود انجام میدهم، که خودم آن را کدنویسی کردم زیرا دوست دارم این کار را انجام دهم و نوشتن را دوست دارم، اما او به تنهایی زیرمجموعه را مدیریت میکند. او برای من چیزهایی میخرد، از جمله در آمازون، زیرا راحتتر است که به او بگویم. او همه چیز را امضا میکند، KYC را انجام میدهد، تحقیقات دولتی انجام میدهد، به دنبال نمایشهایی میگردد که من در آن شرکت کنم، من را مدیریت میکند، او طرحی برای دعوت تولد من ایجاد کرد.
او لیست های دعوت را مدیریت می کند. او همه چیزهای سفر را مدیریت می کند و سپس این را برای ایجاد آلبوم تکرار می کنم، می دانید، مانند اسلاید 27 این کار را انجام دهید. این عکس باعث می شود به گذشته نگاه کنم، اما یک عکس متفاوت، هر چه باشد. و سپس شما فول آلبومی را دارید که من چاپ می کنم و به پدر و مادرم می دهم. من همین کار را با دیگری انجام می دهم.
به هر حال، من برای ویدیوها در UpWork بوده ام و هر سال یک ویدیو ایجاد می کنم. و برای هر 1 سفر اصلی من، و سپس برای آفلاین. من یک مدیر املاک دارم، بنابراین او مدیر اصلی املاک من است. او یک آشپز است، اما رانندگی می کند، تمیز می کند، تعمیر و نگهداری ماشین. اگر امشب برای شام، او به طور معمول در حال آشپزی است، اما او همه چیز را سازماندهی می کند، مانند پیشخدمت ها.
اگر مهمانی بزرگی باشد، می آورد، سرآشپز می آورد، مثل همه چیز آفلاین، و مدیران املاک دیگر را مدیریت می کند. برای هر یک از املاکم، من یک مدیر املاک دارم که مدیر املاک است، و آن هم سرآشپز است، و آنها کارکنان و تمام مجوزها را مدیریت می کنند، و من اجاره فرعی انجام می دهم، در حالی که این خانه اینجا 4 میلیون درآمد دارد، وقتی من هستم. اونجا نه. و من چهار ماه در سال آنجا هستم و آنها آن را مدیریت می کنند، اما رزروها را مدیریت نمی کنند. آنها فقط تجربه مشتری را مدیریت می کنند. من به یک مدیر رزرو آفلاین برون سپاری کرده ام. من خودم سایت را ایجاد کردم و تمام ترافیک را از Airbnb به رزرو مستقیم منتقل کردم زیرا این کاری است که من می خواهم انجام دهم.
اما من کسی را دارم که تمام رزروهای سگم را مدیریت می کند. من یک مربی تمام وقت سگ دارم که در واقع با من سفر می کند. تمام مدارک را می گیرد. واکسن ها را دریافت می کند. حالا این برای همیشه نیست. سگ من شش ماهشه ولی دو سال اول.
و سپس برای دایه ها. بنابراین، من آنها را در care.com و همچنین به زبان فرانسوی پیدا می کنم. من مطمئن هستم که آنها فرانسوی صحبت می کنند. آنها یک وب سایت برای گروه بندی خود دارند. من فقط یکی برای مسافرت میبرم همه آنها یک برنامه تقویم مشترک دارند. و من به آنها نیاز دارم که بتوانند به زبان فرانسه صحبت کنند، بتوانند سفر کنند، بتوانند رانندگی کنند، زیرا آنها باید بتوانند بچه را رانندگی کنند. و همه چیز در اینجا سازماندهی شده است.
سپس یک کتابچه راهنمای پرستار بچه وجود دارد که من ایجاد کردم و همه آن را دنبال می کنند. و بنابراین، دستورالعمل هایی مانند آنچه باید انجام شود و غیره وجود دارد. بنابراین آن مدل کار می کند.
باراک کافمن: شما تمام این گروه را شگفت زده کردید. من فکر میکنم همه در هر جایی که در سطح بهینهسازی بودند، رفتهاند.
بنابراین، از شما برای به اشتراک گذاری آن متشکرم. و اگر بعد از به اشتراک گذاری ارائه راحت هستید، درخواست های زیادی وجود دارد.
فابریس گریندا: بله، خواهم کرد. فکر کنم لینکش رو گذاشتم لینک ارائه و دراپ باکس رو گذاشتم فکر کنم یه جایی. اما قرار است در وبلاگ من باشد. من نیز فردا ظهر در پادکستم این موضوع را به تفصیل بررسی می کنم، اما به زودی در وبلاگ من قرار خواهد گرفت.
چگونه این همه شرکت و موقعیت را مدیریت می کنید؟ اوه، من ابزاری به نام EDA دارم، اما مهمتر از آن، من یک پشتیبان بزرگ دارم. بنابراین، ابزاری که ما استفاده می کنیم، اجازه دهید آن را در اینجا قرار دهم. EDA.CA است. اجازه بدید ببینم. بله، وجود دارد، اما بسیار ارزان است. به ما امکان مدیریت می دهد. همه به آن نیاز ندارند، اما همچنین، ما در شرکت 34 ساله هستیم. منظورم از این تعداد، مشخصاً 10 دستیار مجازی است، اما مانند 13 دستیار یا مانند بک آفیس، COO، CFO، حقوقی، همه این چیزها. و من با هیچ یک از اینها سر و کار ندارم. مثل، من نه، زندگی برای خواندن اسناد قانونی بسیار کوتاه است.
زندگی کوتاه تر از آن است که بتوانیم برای انجام کارهای مدیریتی وقت بگذاریم. بنابراین به همین دلیل است که من یک تیم در اطراف خود دارم تا همه کارهای بدی را انجام دهم که از آنها متنفرم. یک نفر نوشت. زندگی کوتاه تر از آن است که بتوان با احمق ها کنار آمد. کاملا موافقم من طمع را تحمل نمی کنم. اگر شما یک بنیانگذار باهوش هستید، اما شما یک احمق هستید، من از شما حمایت نمی کنم، من به شما کمک مالی نمی کنم.
من با شما سرمایه گذاری نمی کنم. اگر کارمند شگفت انگیزی باشید، شما را استخدام نمی کنم. زندگی خیلی کوتاه است. شما فقط با افرادی کار می کنید که دوست دارید با آنها کار کنید.
اجازه دهید به بالاترین سطح برگردم تا ببینم چیزی را از دست داده ام یا نه. تاثیرگذارترین تمرین عملکرد ذهنی شما چیست؟ من مدیتیشن میکنم من مدیتیشن می کنم هر روز یک تمرین مدیتیشن 20، خوب، 10 تا 30 دقیقه ای دارم. این است که من یک پست وبلاگ در مورد چگونگی آن می نویسم.
من چهار یا پنج کار مختلف انجام می دهم، اما آنها بسیار سریع و کارآمد هستند، اما من در حضور بسیار خوب هستم. من افانتازیا دارم من نمی توانم تجسم کنم و بنابراین هر کاری که انجام می دهم، آن را انجام می دهم و هیچ چیز دیگری. من همچنین هیچ اعلانی برای هیچ چیز ندارم. اعلانهای ایمیلی دریافت نمیکنم، اعلانهای WhatsApp. تلفن من هیچ وقت زنگ نمی زند، هرگز ویبره نمی کند. حتی یک لرزش شما را از زمان حال کاری که انجام می دهید دور می کند. انگار، اوه، شاید چیزی هست که باید به آن نگاه کنم. شما نمی خواهید FOMO داشته باشید. هر کاری که انجام میدهید این است که انتخاب کردهاید بهترین و مهمترین کاری را که باید انجام میدهید در حال حاضر انجام دهید، و بنابراین من هیچ اطلاعیهای ندارم، و من در رفتن از بافتی به زمینه دیگر بسیار خوب هستم. در حال حاضر. انسان ها نمی توانند چند کار را انجام دهند.
شما تک وظیفه می کنید. شما می خواهید به طور موثر تک کار کنید. بنابراین، من برای ایمیل ها زمان رزرو می کنم. برای هر کاری زمان رزرو می کنم. و من در آن تعامل حضور خواهم داشت، اما حاضر نمی شوم، اما شما نمی خواهید بسیاری از کارها را همزمان انجام دهید. مدیتیشن، مراقبه های هدایت شده را دوست دارم نه با، و دنبال می کنم، برنامه ای ندارم. من چند مدیتیشن دارم، چند تمرین تنفس. من زیاد می خوانم، اما برای سرگرمی می خوانم. من نمی خوانم که سازنده تر باشم. من بیشتر علمی تخیلی می خوانم اما بیوگرافی می خوانم. من هر 50 تا 100 کتاب در سال می خوانم. اما من برای سرگرمی خواندم. من هر روز یک ساعت قبل از خواب مطالعه می کردم، به همین دلیل آن مدرسه را تمام کردم. فکر میکنم در مورد اینکه چگونه مدرسه تغییر میکند، بحث کردیم.
چگونه قصد دارید کودک را به مدرسه برسانید؟ بله، احتمالاً قابل ذکر است. من یک پدر و مادر لایسز فیر هستم. همه چیز در مورد من است که می خواهم ریسک پذیری مثبت را تشویق کنم. من پدر و مادر هلیکوپتری نیستم. من خواهم. می خواستم آنها شکست خوردن را یاد بگیرند و شکست را به شیوه ای مثبت یاد بگیرند.
و برای موفقیت باید بارها و بارها شکست بخورید. و کار و تلاش را بیش از نتیجه تشویق و پاداش خواهم داد. و من قبلاً با آن بسیار مؤثر کار کرده ام. و بله، و والدین ضد هلیکوپتر. اما من عشق و حضور را برای این واقعیت فراهم می کنم که من و شریکم یکدیگر را دوست داریم. منظورم این است که ما 11 سال است که با هم هستیم و مثل شریک زندگی هستیم.
با وجود اینکه این یک رابطه غیر سنتی است، اما ما یک رابطه باز داریم که بسیار غیر سنتی است. و همانطور که قبلا ذکر کردم، ما با هم زندگی نمی کنیم. این برای همه نیست، اما برای ما کار می کند.
آیا شرکت های بیشتری راه اندازی خواهید کرد؟ اگر برای انجام آن الهام گرفته باشم. بنابراین، مشکل برای من، متأسفم، شرکت در این مرحله این است که هزینه فرصت زمان من بی نهایت زیاد است و من متوجه می شوم که میزان اهرمی که با کار با بنیانگذاران و کمک به آنها دارم. و کمک به بسیاری از بنیانگذاران که تأثیر من واقعاً معنیدار است، چه توصیههای استراتژیک و یا کمک به جمعآوری سرمایه، که ابرقدرت من است زیرا من رهبری نمیکنم. من به اشتراک گذاشتن یک معامله با تمام قطعات برتر جهان است. و در نتیجه، برای من خیلی سخت است که بتوانم مدیرعاملی بنیانگذار را در مقابل انجام این کار توجیه کنم.
اما من دوست دارم مدیرعامل موسس باشم. بنابراین، من این مدل ترکیبی را ایجاد کرده ام که در آن رئیس اجرایی هستم، اما نه مدیرعامل شرکت هایی که دوست دارم. حالا چرا این کار را می کنم؟ درست؟ می توانستم بازنشسته شوم 20 سال پیش. در واقع، به معنای واقعی کلمه دقیقاً 20 سال پیش. 29 ساله بودم که اولین خروجی عظیم خود را دریافت کردم. این هدف محور است.
اوه، صبر کنید، فراموش کردم شماره چهار را ذکر کنم از معیارهای انتخاب حواس پرت شد. شماره چهار مانند بود؛ آیا با تز من مطابقت دارد که جهان به کجا می رود؟ و من دیدگاه بسیار روشنی در مورد آینده کار، آینده تحرک، آینده غذا، آینده هر دسته ای که می توانید به آن فکر کنید، دارم. و در نهایت، هدف محور است.
آیا ما مشکل بزرگی را حل می کنیم؟ و سه مشکل وجود دارد که من به آنها اهمیت می دهم. نابرابری فرصت ها که من بیشتر از طریق بازارها به آن می پردازم، زیرا بدیهی است که آنها به دلیل تورم زدایی، تورم زا هستند. آنها شامل حال هستند. شماره 2 تغییر آب و هوا، و من بسیار خوشبین هستم که ما آن را حل خواهیم کرد.
یعنی من شاهد پیشرفت های زیادی هستم، به خصوص در زمینه خورشیدی و باتری و خیلی چیزهای دیگر، درست است؟ مانند، و این 100 زیربخش مختلف است که من فراتر از آن خوشبین هستم و خوشحالم که در مقطعی روی آن دوبار کلیک کنم. و شماره سه همانطور که گفتم، بحران بهزیستی روحی و جسمی.
پس چرا من این کارها را انجام می دهم؟ من فکر می کنم که نظام سیاسی شکسته است و از نظر ساختاری ناتوان است، اما اتفاقاً با طراحی شکسته شده است. من فکر می کنم این یک ویژگی است. این یک باگ نیست. من فکر میکنم این طوری است که پدران بنیانگذار آن را در نظر داشتند و افرادی که فکر میکنند سیاست تا این حد حزبی است، و غیره، بدتر از گذشته نیست.
منظورم این است که ما یک جنگ داخلی تمام عیار داشتیم، مثلاً شورش های نژادی داشتیم، همانطور که می دانید داشتیم. جنبش حذف تبعیض نژادی، جنبش ضد جنگ در دهه 70، همه اینها در واقع به همان اندازه که اکنون داریم تندخو بودند، فقط ما تعصب داریم و فکر می کنیم اکنون بدتر است، اما در واقع زندگی در حال حاضر شگفت انگیز است، بهتر از همیشه. اگرچه سیاست ما شکسته است، اما همیشه شکسته بوده است و من گمان میکنم که همچنان شکسته خواهد شد و بنابراین چون نظام سیاسی قادر به پرداختن به این نظامها و این مسائل نیست، این به ما، عاملان، بنیانگذاران، بستگی دارد. سرمایه گذاران بروند و مشکلات دنیا را حل کنند. و بنابراین، اما من بسیار خوشبین هستم. منظورم این است که ما در مقابل چالش قرن بیست و یکم ایستادگی می کنیم و می خواهیم دنیای فردای بهتری را برای فرزندانمان و خودمان بسازیم، دنیایی با فرصت های برابر و فراوان.
رابطه شما با پول چیست؟ این وسیله ای برای رسیدن به هدف است. من بیشتر از آن در واقع تعقیب نمی کنم. هیچ فرقی در زندگی من نمی کند. من می خواهم پول بیشتر بی ربط است، اما من، بنابراین، نگاه کنید، من بسیاری از غیر سود را انجام می دهم، درست است؟ من پول زیادی اهدا می کنم. من هزینه تحصیل 10000 کودک K تا 12 را در جمهوری دومینیکن تامین می کنم. اما وقتی به تأثیری که دارم فکر میکنم، مانند آخرین شرکتی که با 350 میلیون بازدیدکننده منحصربهفرد در ماه ساختهام، 50 میلیون نفر داریم که از این سایت امرار معاش میکنند.
تأثیر آن برای نهاد انتفاعی بر جهان چشمگیر است. منظورم این است که ما بخشی از بافت جامعه در پاکستان هستیم، درست است؟ مانند اینها، و این برای همه سرمایهگذاریهایی که انجام میدهم صادق است. من سرمایه گذاری نمی کنم زیرا فکر می کنم آنها هستند، فکر می کنم آنها پول درآورند. و من از این واقعیت خوشم می آید که چون سودآور هستند، مقیاس پذیر و پایدار هستند، اما در واقع همه آنها تغییرات مثبتی در جهان ایجاد می کنند.
بنابراین، هدف کسب درآمد بیشتر نیست. همانطور که گفتم می توانستم 20 سال پیش بازنشسته شوم. هدف حل مشکلات جهان است. و من از بردار برای شرکتهای فناوری سود برای انجام آن استفاده میکنم زیرا نور اسید آنها مقیاسپذیر است و میتواند میلیاردها را لمس کند. شرکت های عادی نمی توانند به این راحتی میلیاردها نفر را لمس کنند.
آیا تزی در مورد چگونگی بازگرداندن دانش، حقیقت و حقایق به توده ها وجود دارد؟ خب، حقیقت، من نمیدانم، اما مطمئناً دانش درست است، درست مثل اینکه ما اکنون در یک دوره فوقالعاده دموکراتیک کردن اطلاعات هستیم، درست است؟ اگر می خواهید دسترسی داشته باشید، اگر می خواهید کلاسی توسط برنده جایزه نوبل جهانی داشته باشید، در Coursera و رایگان است. اگر دانشآموز K تا 12 هستید، میخواهید در ریاضیات پیشرفت کنید، میتوانید از Khanmigo استفاده کنید، که هوش مصنوعی توسط Khan Academy است. این شگفت انگیز است! بنابراین، اگر انگیزه خودآموزی دارید، یادگیری هر چیزی که تا به حال بوده است آسان تر است. ویدیوهای یوتیوب در مورد هر موضوعی، فوق العاده. و اگر می خواهید یک استارت آپ راه اندازی کنید. وقتی در دهه 1990 شروع به کار کردم، به پایگاه داده های اوراکل و وب سرورهای مایکروسافت و میلیون ها میلیون نیاز داشتم که فقط چراغ ها را روشن کنم.
من باید مرکز داده خودم را بسازم. حالا شما هیچ کدی ندارید. این شگفت انگیز است. این منجر به دموکراتیک سازی گسترده ایجاد و کارآفرینی استارت آپی می شود. آن زیباست.
و بنابراین بله، هر توصیه ای برای بنیانگذارانی که یک سال را شروع می کنند. باید یک سال مرخصی می گرفتم. مشکل این است که به ویژه با شخصیت من سازگار نیست، من همیشه کارهایی انجام داده ام. بنابراین من از چیزی به چیزی دیگر رفتم، اما بله، ضرب و شتم، به کارهایی که دوست دارید انجام دهید فکر کنید و به دنبال آنها بروید. مثل نگاه، من سخت کار می کنم، اما سخت بازی می کنم یا مثل اینکه دارم کایت سوارف می کنم و یک بادبادکش فوق العاده، هلی اسکی باز هستم.
من هنوز یک تنیسور رقابتی هستم. من هنوز مثل یک تنیسور سطح دانشگاه هستم. من 49 هستم. من مثل کتک خوردن 25 ساله ها می زدم. میدونی من ورزش میکنم به عنوان مثال، زمانی که در ترک هستم، هر روز به طور متوسط سه ساعت و نیم ورزش می کردم تا تا جایی که می توانم تناسب اندام داشته باشم. و بله، فقط سرگرمی کنید، کارهای احمقانه انجام دهید. شما همیشه می خواهید مانند رفتن به انجام دهید. میرم سراغ سوختن من فکر می کنم هر چند وقت یکبار روانگردان. میدونی من اسید میریزم این شگفت انگیز است. برو عمیق برو آیاهواسکا و یک سفر عمیق انجام بده. منظورم این است که، نمیدانم، چیزهای زیادی برای انجام دادن، انجام دادن و زندگی کردن وجود دارد. این یک امتیاز است که زنده باشی و این یک امتیاز است که در این دوره زمانی زنده باشی.
این یک امتیاز است که پست خروج باشد. بنابراین، پول ابزاری برای آزادی است. این چیزی نیست که بیشتر دنبالش بگردید، بلکه واقعاً لذت بردن و استفاده از آن برای تبدیل جهان به مکانی بهتر است.
باراک کافمن: فقط میخواهم بگویم که شخصی مستقیماً به من پیام میدهد و میگوید، میخواهم از او بپرسم که آیا داروهای روانگردان مصرف میکند یا نه، اما نمیدانم مناسب است یا نه.
و بعد تقریباً مثل سرنخ، مستقیماً به سؤال پاسخ داد. بنابراین برای آن از تو متشکرم.
فابریس گریندا: من یک کتاب باز هستم. هیچ چیز مخفی نیست و همه چیز شفاف است آره بنابراین، در روانگردان ها، من احتمالاً همه را در دنیا از 5 MeO DMT گرفته تا Peyote تا 2C B گرفته تا اسید تا سیلوسایبین و هر چیزی را به Ayahuasca برده ام.
من آنها را به ندرت مصرف می کنم. من آنها را عمدا می گیرم. بنابراین، تنظیم، تنظیم، قصد است. هلال ها. من میکرودوز نمیزنم من میکرودوز را پیدا کردم، شما خودتان را به روی هر چیزی باز می کنید، و سپس می روید سر کار، و روز پر استرسی دارید. فکر می کنم احمقانه است. من دوست دارم ماکرودوز کنم، لایک کنم، واقعی، و یا برای سرگرمی، مثلاً میدانید، فرض کنید، اگر در حال سوختن هستم، یک، یک و نیم گرم قارچ یا مثلاً اگر قرار باشد یک قارچ واقعی انجام دهم. سفر عمیق مراقبه ای، مثلاً من یک سفر نه گرمی سیلوسایبین با موسیقی انجام دادم که فقط، اساساً، می دانید، مدیتیشن زیبا برای هفت ساعت بود.
یک خیلی درونگرا که تنهاست. شما این کار را نکنید به نظر من هر دو جالب نیستند. من یکی دو بار در سال انجام دادم. من زمان زیادی را توصیه نمی کنم زیرا زمان می برد. هر کاری حواستان را پرت میکند، اما فکر میکنم ارزشش را دارد که چند بار در سال انجام دهید. بنابراین، در سوزاندن انسان، اسید را انجام خواهم داد، مطمئناً اسید مانند کاری است که در Burning Man انجام می شود.
می دانم که احتمالاً وقت اضافه داریم.
باراک کافمن: من فکر می کنم تا زمانی که شما مایل باشید، بله، این تماس شماست. این تماس شماست، تقویم شما. فکر می کنم همه از آن لذت می برند.
فابریس گریندا: می توانم چند دقیقه دیگر وقت بگذارم.
باراک کافمن: بسیار خب، بیایید این کار را انجام دهیم.
فابریس گریندا: نظر من در مورد هوش مصنوعی و آینده هوش مصنوعی چیست؟ بنابراین، این چیزی است که جالب است. من فکر می کنم هوش مصنوعی در 23 به سمت، ما در بالای چرخه هایپ بود. جایی که به وضوح تغییری در کیفیت هوش مصنوعی با GPD 3 وجود دارد. 5 و بدیهی است که قبلا نه و جمینی و بارد و غیره. و من فکر می کنم که در نهایت جامعه را به روشی معنادارتر که امروز می توانیم تصور کنیم، دگرگون خواهد کرد. اما من همچنین فکر می کنم که خیلی بیشتر از آنچه مردم فکر می کنند طول می کشد.
و به همین دلیل است که من فکر می کنم ما در بالای چرخه هایپ هستیم. و در پنج سال آینده دوره توهم وجود خواهد داشت. چون قبلا می دانید، چه زمانی به دولت هایی فکر می کنیم که واقعاً هوش مصنوعی را برای بهبود ظرفیت عملیاتی یا حتی شرکت های بزرگ ادغام می کنند، درست است؟ مانند اگر شما یک پردازشگر ادعاهای پزشکی هستید، مشکل توهم واقعی است.
و مانند، شما نمی خواهید مانند داشته باشید، نمی خواهید برای داشتن نتایج بد مسئول باشید. و بنابراین، در حالی که من فکر می کنم در 20 سال، آن را بسیار متحول خواهد شد. ما میخواهیم خیلی چیزها، روش کار و خیلی چیزها، انسانیت را بشناسیم، و فکر میکنم پنج سال آینده، دورهای مانند ناامیدی خواهد بود.
بنابراین، آنچه بودهام، و چون هوش مصنوعی بهعنوان یک دسته سرمایهگذاری در کسبوکارهایی بدون مدل کسبوکار، بدون حالت و بدون تمایز ارزشگذاری شده است، از سرمایهگذاری در هوش مصنوعی به جز چند برنامه کاربردی خاص عمودی با دادههای اختصاصی و با ارزشگذاریهای معقول اجتناب کردم. ، اما آنها بسیار دور و کم هستند، اما همه کارهایی که ما انجام می دهیم.
اینها چیزی است که همه از آن استفاده می کنند و می نویسم مانند هر شرکتی از آن برای مراقبت از مشتری و بهتر شدن و برنامه نویسی استفاده می کند. من هر روز از آن استفاده می کنم، درست است؟ مانند آنچه که؟ من دیگر یک کدنویس عالی نیستم. بنابراین، وقتی در حال کدنویسی وبلاگ خود هستم و برخی از توابع را فراموش می کنم که فقط یک GPT می خواهند. هی به ما چی نیاز داری کد صحیح چیست؟ از کدنویسی کل چیزی که در آن بد است نخواهید. اما مانند توابع خاص بسیار آسان است.
من سرمایهگذاریهای شما را در طول زمان انجام میدهم، زمانی که برای بار دوم بنیانگذاران بار اول را مقایسه میکنید. آره همان IRR متوسط، بنیانگذاران بار دوم که، خوب من در واقع می توانم صبر کنم، بنابراین بنیانگذاران بار دوم در دو سطل سقوط می کنند.
بنیانگذاران بار دوم در بار اول بسیار موفق بوده اند، اغلب از بار دوم هدفمندتر و ماموریت گراتر می شوند و این منجر به نتایج بهتر و نتایج بدتر می شود، به این معنی که شرکت های بیشتری شکست می خورند زیرا ریسک های بیشتری می پذیرند و زمانی که موفق می شوند، آنها با IR های ترکیبی خود موفق تر می شوند.
بنیانگذاران بار دوم که بار اول شکست خوردند به طور متوسط از هر دو بهتر عمل کرده اند، از بنیانگذاران عمومی و بنیانگذاران بار دوم که بار اول موفق بوده اند، زیرا گرسنه هستند و اگر یاد گرفته باشند، می توانند آن را ثابت کنند. درسی که چرا شکست خوردند
بنابراین، اگر آنها یاد بگیرند که، اوه، اوه، من پول زیادی خرج کردم. من پول زیادی را با قیمت بسیار بالا جمعآوری کردم، هر چه بود، هر چیزی که بود، آنها باید یاد بگیرند، یا به اندازه کافی مناسب بازار محصول یا اقتصاد واحد را متمرکز نکردند، پس خوب است.
باراک کافمن: تأثیرگذارترین مؤسسی که تا به حال از او حمایت کرده اید، کیست؟
فابریس گریندا: من قرار نیست تاثیرگذارترین بنیانگذار را انجام دهم، اما چند بنیانگذار و بنیانگذار بسیار تاثیرگذار وجود داشت و برخی، برخی شکست خورده اند، برخی شکست نخورده اند. بنابراین، به عنوان مثال، الکس گاردنر، که یک پیتزا زوم ساخته است، که به طور کامل شکست خورد، او بسیار شیوا است و چنین فروشنده شگفت انگیزی است و به رایان از Flexport بسیار افتخار می کند. او یک ماشین است و بینا شگفت انگیز است.
بنابراین، افراد شگفت انگیز زیادی در آنجا وجود دارند. من فکر نمی کنم کسی وجود داشته باشد که شبیه، اوه، می دانید، اما مانند مردم، بله،[00:55:00] مثل این است که بگوییم آه، بله برت ادوک. او فوق العاده است بنابراین، برت Vettery را ساخت، که یک بازار کار بود، که ما آن را به قیمت 100 میلیون در اکو فروختیم. سپس او به ساخت Archer که یک شرکت برخاست عمودی الکتریکی است، ادامه داد که عمومی شد و اکنون در حال ساخت فیگور است.
شکل ایجاد این ربات های انسان نما است که جایگزین انسان در انبارها می شوند. و مشکلاتی که او برای انجام این کار حل می کند بسیار خارق العاده است. حدس میزنم میتوانم یک ایلان را بهعنوان سرمایهگذار اولیه در این دسته قرار دهم، اجازه دهید پیوند شکل را در اینجا قرار دهم.
باراک کافمن: به خاطر ندارم که آیا او در جامعه است یا نه، اما دو بار مانند SPD ها به اشتراک گذاشته شد تا روی حداقل دوازده بنیانگذار از گروه سرمایه گذاری شده سرمایه گذاری کند.
صدای ضبط شده ای شبیه آهنگ او برای آن وجود داشت. من آن ضبطی را که او برای جمع آوری کمک مالی انجام داده بود، برای ده ها نفر از بنیانگذاران Repeat خارج شده از آتیک فرستاده ام. اما آره، مثل اینکه او فقط بهترین زمینی بود که در تمام عمرم دیدم. او فقط آره
فابریس گریندا: بنابراین، من فکر می کنم برت آن بالا است. خوب حیرت آور. بهتر. بدیهی است که من در آن روز از ایلان حمایت کردم. من در سال 2007 و فضای X سرمایه گذاری کردم. هنوز یک سرمایه گذار هستم. من هیچکدام از سهامم را نفروختم. من هیچ یک از سهام خود را نمی فروشم. آره
به چه کسی و چرا نگاه می کنید؟ من حدس میزنم الگوهای تاریخی، اکتاویان یا آگوستوس، که اساساً به تنهایی امپراتوری روم را ایجاد کردند و به جنگ داخلی در، در، داخل، و در رم پایان دادند و پایهای را برای 500 سال Pax Romana و بهبود قابل توجهی معیشت ایجاد کردند. برای بشریت نوشته بزرگ برای 500 سال. منظورم این است که حداقل دو، 300 مورد اول.
الکساندر همیلتون، و نه حتی آمریکایی، اما در نهایت می دانید، درو می کنند. تلاش برای متقاعد کردن این امر آمریکا را مجبور به بازپرداخت او کرد، چیزی که خزانه داری را ایجاد کرد و آمریکا را در مسیر تبدیل شدن به ابرقدرت مسلط بر جهان قرار داد، اگر او در همان روزگار این استدلال ها را از دست می داد به طرز خنده داری متفاوت بود. .
بنابراین، شما می دانید، و این بستگی دارد. و سپس مانند نابغه هایی در اشکال مختلف است، مانند داوینچی، حتی اگر او باشد، ما آنقدر کمتر از او می شناسیم که، می دانید، هیچ یک از بیوگرافی ها فوق العاده قانع کننده نیستند. اما بله، من بدیهی است که از طرفداران بیوگرافی والتر آیزاکسون و راد ترودو و افرادی که آنها پوشش می دهند هستم.
باراک کافمن: در مورد هر کسی که در حال حاضر زنده است چطور؟
فابریس گریندا: می دانید، من فکر می کنم کسی که می گیرد، اعتبار کافی دریافت نمی کند. خب دو نفر خوب، دنگ شیائوپینگ، او نه چندان دور گذشته، اما دنگ شیائوپینگ، که اساساً چین را از یک اصطلاح کمونیستی به یک کشور پر رونق تبدیل کرد و یک میلیارد نفر را در حال ساخت ثروتمند کرد، درست است؟
مانند کاهش قابل توجه اموال افراطی با تبدیل چین به کشور سرمایه داری. اکنون، متأسفانه، میراث او توسط شی جین پینگ لغو می شود. بنابراین، اگر من اگر کسی مثل دنگ شیائوپینگ امروز در چین قدرت داشت، فکر میکنم چین در واقع در مسیر تبدیل شدن به ثروتمندترین کشور جهان قرار میگیرد، اما همچنین فکر میکنم متحد ایالات متحده خواهد بود.
متأسفانه، ما یک شمارنده داریم، ما یک نوادگان مائو در شی جین پینگ داریم که بیشتر به قدرت ملی و قدرت شخصی خود اهمیت می دهد تا رفاه مردمش. و این مقدار زیادی از آن است. بنابراین، من فکر می کنم چین با توجه به انتخاب هایی که در حال حاضر انجام می دهند، دیگر ابرقدرت غالب قرن بیست و یکم نخواهد بود.
متأسفانه است و. ما نه تنها جنگ سردی داریم، بلکه در واقع در حال حاضر فعال هستیم. بنابراین، با تشکر از خرید در دهه های اخیر همین بوده است. بیل گیتس نیز اعتبار کافی را قائل نیست. من فکر می کنم هر دو به خاطر نقشی که او در فناوری دموکراتیزاسیون بازی کرد. میدانید، یک رایانه شخصی در هر خانهای، که بهشدت کاهشدهنده تورم و همچنین شامل، و در واقع نقشی که او در حال حاضر ایفا میکند، برای ابتکارات سودآور نیست.
بهترین تصمیمی که در زندگی گرفته اید چیست؟ مصادیق تصمیمات اشتباه چیست؟ من از آنجا شروع خواهم کرد. من سعی می کنم. من می خواستم یک جامعه خارج از شبکه بسازم. جایی که میتوانستم اجازه میدادم بنیانگذاران بیایند و بسازند، بدون هیچ مدل کسبوکار واقعی، هنرمندان میآیند و خلق میکنند و رهبران مجازی میآیند و رهبری میکنند و شاید این کار را انجام دهند.
و اگر خیلی شلوغ شد، این کار را شاید از طریق برنامه های کاربردی انجام دهید، جایی که من می بینم فروش می رود. و من چند صد جریب زمین در بلیز خریدم، و خوب، اول به دست آوردم، صدها هزار جریب در بلیز، چند درصد از کشور، خریدم. سپس متوجه شدیم که در یک، اما در یک جمهوری، آنها فقط می توانند آن را از بین ببرند. فکر می کنید صاحب چه چیزی هستید؟ شما در واقع مالک نیستید و آنها می توانند آن را از شما بگیرند. بنابراین، من می خواهم، اوه، به این کشور بسیار امن تر و توسعه یافته تر، جمهوری دومینیکن می روم. اما من در Punta Cana، Casa de Campo نرفتم، من در Cabarette رفتم، که چون بادبادک را دوست دارم. و من دو صد جریب زمین خریدم و معلوم شد که هنوز هم جمهوری موز است.
من این کار را در سال 2013 تا 2019 انجام دادم، اما همه از شهردار گرفته تا وزیر محیط زیست، گردشگری، همه رشوه میخواستند، که میدانم حاضر نیست به آنها رشوه بدهد، زیرا زمانم را به آنها گفتهام. من نمی خواهم یک توسعه دهنده املاک و مستغلات باشم. من میخواهم از زمان خود برای بهبود بشریت از طریق مهار قدرت کاهش تورم فناوری استفاده کنم.
و من بازی سیاسی را انجام نمی دهم. یا متوجه میشوید کاری که من انجام میدهم برای شما و کشورتان شگفتانگیز است و به من اجازه میدهید این کار را به صورت قانونی انجام دهم، یا من بازی نمیکنم. و حدس میزنم آنها تصمیم گرفتند به من اجازه بازی ندهند. و بنابراین با وجود اینکه من 100 میلیون توسعه داشتم که می خواستم در جمهوری دومینیکن انجام دهم، جایی که من و من این دوست ساحلی یک مایلی را صدها جریب زمین خریدیم.
من هرگز نتوانستم آن را از زمین خارج کنم زیرا هرگز مجوزهای لازم را دریافت نکردم زیرا نمی خواستم به کسی رشوه بدهم و در نهایت شروع به خطرناک شدن کرد. منظورم این است که معمولاً همه مهمانان من صید را می گیرند و بله، تب دانگ و غیره. تلاش برای تجاوز جنسی سرقت های زیاد من در معرض حمله مردم با تفنگ ساچمه ای قرار گرفتم. در باغ من تیراندازی شد. چون منظورم این است که زیباست. راس معتبر است. مثل این است که میانگین پزشک عمومی در آنجا حدود 2000 نفر در سال است، اما خانواده من از آن متنفر بودند. آنها احساس کردند خطرناک است. و من حدس میزنم، چون دوست دارم به این مکانهای ارتقا یافته بروم که در آنها مانند کشورهای بسیار فقیر هستم و هیچگونه ندارم، من هیچ نشانی از ثروت ندارم.
من آنجا ظاهر نمی شوم، می دانید، اگر من را آنجا ببینید، من مثل شورت و تی شرت و شورت و تی شرت هستم. من هیچی ندارم من ساعت ندارم من ندارم. بنابراین، هرگز به ذهن من خطور نکرد، اما، بله. این یک اشتباه بود. شش سال طول کشید و بعد من فکر کردم، خوب، بعد از اینکه آن را بیرون آوردیم، آنها کشتند، سگم را کشتند.
یعنی فاجعه بود. بنابراین در نهایت من را ترک کردم، من به ترکز و کایکوس، که در حال حاضر مانند پناهگاه خانواده من است نقل مکان کردم. و من باید این کار را خیلی سریعتر انجام می دادم. نباید شش سال صبر می کرد. درس آموخته شده، بهترین تصمیم ها، می دانید، بهترین تصمیم ها هرگز بلافاصله به دست نمی آیند. همیشه از طریق تکرار است که به یافتن آنچه برایم مناسب است، پایان میدهم، اما بهترین تصمیمها، میدانی، فقط برای خودت و اینکه چه کسی هستی و چه میخواهی صادق و معتبر باشند و آن را دنبال کن و هر زمان که این کار را انجام دادم، همیشه نتیجه داد
من فکر می کنم باید آن را به همین جا خاتمه دهم. من ملاقات می کنم و بسیار عزیزم و باید به آنجا برسم. اما این فوق العاده سرگرم کننده است.
باراک کافمن: این شگفت انگیز است.