وقتی افراد با موفقیت شرکت خود را می فروشند، معمولاً چیزهایی را به دست می آورند. در عوض خانه، آپارتمان و ماشینم را رها کردم و بیشتر دارایی های مادی خود (اثاثیه، لباس، کتاب و غیره) را در دسامبر 2012 به امور خیریه دادم. این کاهش رتبه بسیار بزرگ من بود. دو سال بعد، زمان آن فرا رسیده است که اتفاقات رخ داده را بررسی کنیم، به خصوص که آنطور که انتظار می رفت پیش نرفته است.
زمانی که تصمیم به کاهش رتبه بسیار بزرگ گرفتم، احساس کردم دارایی هایم مرا تثبیت می کند و مرا از روابط مهم زندگی ام دور می کند. من پول و زمان زیادی را صرف حفظ جایگاهم در بدفورد میکردم، به این فکر افتادم که باید از آن استفاده کنم و در نتیجه اشتباه فاحش تمرکز بر هزینههای کاهشیافته به جای NPV (ارزش فعلی خالص) را مرتکب شدم. ما باید زمانی را در جایی بگذرانیم زیرا می خواهیم و شادی ما را به حداکثر می رساند، نه به این دلیل که احساس می کنیم باید زمانی را در آنجا بگذرانیم تا هزینه هایی را که با داشتن آن دارایی انجام می دهیم توجیه کنیم!
پس از اینکه زمان زیادی را با موفقیت آزاد کردم، مأموریتی را آغاز کردم تا دوباره با دوستانم ارتباط برقرار کنم. ساده لوحانه فکر میکردم که اگر چند هفته را روی کاناپهها یا اتاقهای مهمانشان بگذرانم، میتوانیم در زمانی که در دانشگاه ساعتها به اشتراکگذاری داستانها، رویاها و بازسازی جهان میگذرانیم، نحوه ارتباطمان را دوباره به هم وصل کنیم. اگر چند روزی را روی کاناپههای دوستان بخوابید، آنها تمایل به باز شدن دارند و آن سطحی از مکالمه صمیمی را که در وهله اول شروع به دوستی کرده بود، دوباره زنده میکنید. با این حال، به زودی متوجه شدم که بنجامین فرانکلین درست میگوید: «مهمانها، مانند ماهی، پس از سه روز شروع به بوییدن میکنند». این امر به ویژه در صورتی صادق است که دوستان شما یک کار روزانه داشته باشند و با بچه ازدواج کرده باشند، در حالی که شما مجرد هستید، بدون هیچ تعهد زمانی مشخصی جز مدیریت فرصت های سرمایه گذاری ورودی در حالی که به دنبال «چیز جدید» هستید.
خیلی طول نکشید که متوجه شدم به سرعت در همه جا از استقبالم بیشتر میگذرم. از آنجایی که رویای من مبنی بر کاناپه گردی در دنیا برای هفتهها و در حین برقراری ارتباط مجدد با دوستانم به سرعت از بین رفت و سوخت، راه حل مؤثرتری برای دستیابی به هر دو هدف پیدا کردم.
من اهداف شخصی سرگرمکنندهای را مطرح کردم و آنها را تکرار کردم تا زمانی که چیزهایی را پیدا کردم که طنین انداز شدند. من دوباره عشقم را با اسکی زنده کردم. من مقصدهای مختلف اسکی را امتحان کردم تا اینکه میکا را پیدا کردم که معلوم شد بهشت اسکی است . بعد از اینکه از فعالیتهای لذتپرستانه پر شدم، که برای من واقعاً به معنای رسیدن به فیلمها، بازیهای ویدیویی، کتابها و اسکی بود، علل شکست خود در کاناپهسرفینگ را تحلیل کردم. علت اصلی این افتضاح به وضوح قطع ارتباط بین تعهدات دوستانم و عدم تعهد رسمی من به زمان بود. برای حل آن، من باید آنها را در تعطیلات خارج از محیط روزانه خود ببینم. من همچنین بیان کردم که سازماندهی این سفر خارج از تاریخ های مرخصی سنتی برای جلوگیری از تضاد با تعهدات خانوادگی منطقی تر است.
پس از تحقیقات نسبتاً گسترده، همه خانواده و بهترین دوستانم را به دو ویلا در آنگویلا دعوت کردم: Le Bleu و Indigo . باید با 43 نفر وقت با کیفیت بگذرانم.
ماموریت من برای ارتباط مجدد با عزیزانم انجام شد.
اما همیشه جایی برای پیشرفت وجود دارد! به عنوان مثال، من یاد گرفتم که سازماندهی تعطیلات خارج از تعطیلات سنتی به وضوح مزایایی از نظر هزینه های کمتر و سفر آسان تر دارد، اما واقعاً حضور افراد با بچه های سن مدرسه را برای بیش از یک آخر هفته طولانی دشوار می کند، به خصوص اگر تعطیلات تعطیل نباشد. پروازهای مستقیم. همچنین، دسترسی به آنگویلا سخت بود و باد برای کایتبوردینگ وجود نداشت، که من را به فصل بعدی در Very Big Downgrade هدایت میکند.
من شروع به گذراندن زمان نسبتاً زیادی در کاباره، جمهوری دومینیکن کردم، جایی که همیشه باد وجود دارد. با ساحل و استخر، من و سگ هایم در بهشت بودیم!
ساختار هزینه اساسی جدید من در جمهوری دومینیکن کمتر از یک دهم آنچه در نیویورک بود بود. انتظار داشتم سازگاری لذت جویانه به من کمک کند تا به سرعت با استاندارد زندگی جدیدم سازگار شوم و ناامید نشدم، زیرا سطح شادی متوسط من تغییر نکرد. ترس اساسی من از ترک نیویورک در بیشتر سال 2013 این بود که از نظر اجتماعی از دوستانم جدا شوم. این ترس به سرعت فروکش کرد. من همیشه حداقل یک دوست داشتم و اغلب 5-10 نفر در یک زمان. من هرگز انتظار نداشتم که فاصله 3 ساعته با هواپیما منجر به فعالیت های اجتماعی بیشتر شود. در کمال تعجب، مردم تعطیلات آخر هفته در دریای کارائیب را به یک ساعت رانندگی تا وستچستر ترجیح دادند. .
من همچنین می ترسیدم ارتباط خود را با اکوسیستم اینترنت قطع کنم. از آنجایی که در Cabarete هستید، واضح است که به اندازهای که من در سانفرانسیسکو زندگی میکردم و با فناوری زندگی میکردم، درگیر نیستید، اما متوجه شدم که با حضور در انجمن بنیانگذاران، NOAH و LeWeb، تعامل با 50 شرکتی که هر هفته برای سرمایهگذاری به ما مراجعه میکنند، و خواندن Techmeme، Techcrunch، و غیره یک جایگزین منطقی، اگر ناقص بود، بود. علاوه بر این، با حذف هند، روسیه، چین، آفریقای جنوبی، برزیل، آرژانتین و موارد دیگر به عنوان مقاصد سفر OLX خود، در واقع زمان بیشتری را نسبت به قبل در منطقه خلیج سپری کردم.
من همچنین متوجه شدم که بسیاری از چیزهای کوچک را به طرز معقولی از دست داده ام: BAM (و به طور کلی نمایشنامه ها)، سینماهای IMAX، بازی های ویدیویی، رستوران های فوق العاده نیویورک. با توجه به اینکه هیچ سالن سینمایی در اطراف کاباره وجود ندارد، می توانید تصور کنید که این مکان چقدر خالی از مکان های هنری است. به این ترتیب من ایکس باکس وان، یک PS4 و یک پروژکتور خریدم. در مورد فیلمها، دوستانم وقتی در ژوئن و جولای هر روز در پاریس و بخارست فیلمی تماشا میکردم گیج شدند 🙂
من همچنین واقعاً دلم برای مسابقه با مک لارنم تنگ شده بود، اما این لذتی است که می توانم بدون آن انجام دهم. من این خارش را با شرکت در مسابقه کارتینگ در گرندپریکس نیویورک برطرف می کنم.
تنها چیزی که احساس میکردم از دست میرفت، شامهای گفتگوی بود که دوست داشتم در نیویورک ترتیب دهم و یک کمبود فکری کلی ایجاد کنم، که فقط تا حدی با خواندن و نوشتن بیشتر جبران میشد. همچنین متوجه شدم که هر بار که به شهرهای پر انرژی مانند نیویورک یا سانفرانسیسکو می روم، ذهنم پر از ایده می شود که به وضوح محدودیت های زندگی در خارج از چنین مراکزی را نشان می دهد. بدیهی است که من باید زودتر به جای دیرتر به صورت دائمی برگردم.
به عنوان شانس، من “چیز جدید جدید” را پیدا کردم. من در 16 سال گذشته در حال ساخت و سرمایه گذاری در بازار بوده ام و زمان زیادی را صرف فکر کردن در مورد تکامل بازارها کرده ام. و نحوه ساخت بازارهای عمودی گرایش واضحی به سمت بازارهای افزایش یافته خدمات سرتاسر وجود داشت که در آن بازار به نظر می رسد که ارائه دهنده خدمات است. ما فضا را به دنبال فرصت های سرمایه گذاری و فضای سفید برای ساخت شرکت های جدید بررسی کردیم.
پس از شناسایی تعدادی از چنین فرصتهایی در ایالات متحده، مدت زیادی فکر کردم که آیا باید مدیر عامل یکی از آنها شوم یا خیر. در این مرحله تنها زمانی منطقی به نظر می رسد که این شرکت عظیم باشد. در عین حال، کارآفرین بودن را بیشتر از سرمایهگذار بودن دوست دارم، بنابراین تصمیم گرفتم نقش ترکیبی را امتحان کنم که در آن نقش رئیس اجرایی را بازی کنم. من به انتخاب استراتژی، استخدام تیم، جمعآوری سرمایه و ایفای نقش نیمه عملیاتی در محصول و بازاریابی کمک میکنم، با این ایده که با بزرگتر شدن شرکت و تیم، این نقش کاهش مییابد. در صورتی که برای همه طرفها منطقی باشد، میخواهم بعداً مانند کوین رایان در Gilt بپرم تمام وقت. من در نهایت دو شرکت جدید در سال 2013 و دو شرکت دیگر در سال 2014 ایجاد کردم. با حضور ژوزه، شریک سرمایه گذاری فرشته من، که به صورت تمام وقت در هیئت مدیره حضور دارد، احتمالاً تا چند سال آینده به ایجاد یک تا دو سال در سال ادامه خواهیم داد.
با توجه به پیچیدگی یافتن و حفظ استعدادهای فناوری در ایالات متحده، به استراتژی قدیمی خود در استفاده از استعدادهای فراساحلی بازگشتم. من شروع به جستجوی برنامه نویسان آرژانتینی کردم، اما تلاش های مستمر کریستینا کرشنر برای نابودی اقتصادی کشورش باعث شد آن را غیرقابل تحمل کند. من فرصتی را برای ایجاد یک تیم فنی در بخارست و کیف شناسایی کردم و شروع به گذراندن وقت در آنجا کردم. ما الان حدود 25 نفر بین هر دو شهر داریم. به طور همزمان، من و خوزه بیشتر به عنوان سرمایه گذاران فرشته نمایان شدیم. علاوه بر این، گیمار واکا سیتیک، یک تحلیلگر جوان شگفتانگیز، به تیم ما ملحق شد و فعالیتهای پیشگیرانه او به طور قابل توجهی جریان معاملات ما را افزایش داد.
در پایان سال، متوجه شدم که در طول سالهای OLX بیشتر از هر زمان دیگری کار می کنم، با سفر به اوکراین، بخارست، نیویورک، سانفرانسیسکو، همه کنفرانس ها، کار عملیاتی در شرکت هایی که من در آن شرکت کردم. تاسیس شد و با تیم سرمایه گذاری کار کرد. این من را به نزول بسیار بزرگ بازمی گرداند و این که چرا فقط نصف موفقیت آن بود.
پس از عهد کردن (و ناکام ماندن) برای کاهش میزان سفر در طول سالهای OLX، دوباره با چمدان سبز رنگ قابل اعتمادم که میتواند بیشتر داراییهایم را در خود جای دهد، دوباره به طور دائم در جادهها بودم. من در واقع در آستانه یک سفر 7 هفته ای هستم که من را از نیویورک به سانفرانسیسکو، لندن، اسلو، پاریس، ژنو، بروکسل، مادرید، میلان، بخارست، کیف و سپس دوباره به نیویورک، سانفرانسیسکو، بوستون خواهد برد. و دوباره نیویورک!
یکی از کلیدهای بهره وری، کار پردازش دسته ای است: هر بار فقط یک کار را انجام دهید و از تمام عوامل حواس پرتی اجتناب کنید. به همین دلیل است که من تمام اعلانها (از جمله لرزشها) را روی تلفن و رایانه شخصی خود خاموش کردهام -> ورود به سیستم اسکایپ، پیام های واتساپ، تماس های دریافتی و غیره. سفر به همان اندازه که من انجام میدهم تنها صرف زمان محدودی در هر مکان میکنم، نقض فاحش آن خطمشی است زیرا در نهایت زمان زیادی را در حمل و نقل و زمان بسیار کمی را در هر مکان معین صرف میکنم.
بهترین راه برای انجام این کار این است که به وضوح یک پایگاه خانگی داشته باشید و سعی کنید زمان بیشتری را در آنجا بگذرانید و حداقل 3 هفته در آنجا بمانید (در مقایسه با چند روز در همه جا). با توجه به عشق من به نیویورک و این واقعیت که تعداد شرکت ها و دوستان من بیش از هر جای دیگری در آنجا حضور دارند، باید نیویورک باشد. با این حال، انتخاب یک پایگاه خانگی کافی نیست، من هنوز باید دلایل سفر را کاهش دهم. ساده ترین راه برای انجام این کار محدود کردن تعداد کنفرانس هایی است که در آن شرکت می کنم و برنامه نویسان خود را به خارج از بخارست و کیف منتقل می کنم. من شروع به کار بر روی محدود کردن حضور در کنفرانس کردم. من اکنون فقط در صورتی می روم که سخنران اصلی باشم و سعی کنم چندین سال متوالی به یک کنفرانس نروم.
با توجه به تیمهای فناوری من، نزدیکتر کردن آنها به من یک مزیت دیگر نیز دارد: اجتناب از تماسهای صبح زود. من آدم صبحگاهی نیستم و چیزهای کمی وجود دارد که شادی مرا کاهش می دهد به اندازه اینکه مجبور باشم برای تماس با بخارست و کیف که 7 ساعت جلوتر هستند، زود بیدار شوم. متأسفانه، روند مهاجرت به ایالات متحده یک آشفتگی است. آوردن افراد به ایالات متحده نه تنها بسیار پرهزینه است، بلکه با نتیجه نامشخص زمان بر است.
اینجاست که Cabarete به تصویر برمی گردد. همانطور که ممکن است به خاطر داشته باشید، من عهد کرده بودم که سعی کنم دوستانم را به مقصدی راحت تر برسانم. من هم تعطیلات سال نو 2013 و هم تولدم را در آگوست 2014 در آنجا سازماندهی کردم و به طرز شگفت انگیزی کار کرد. متوجه شدم که داشتن یک مکان ثابت در یک مکان مناسب در واقع بهتر از داشتن مکان های چرخشی برای هر گردهمایی کار می کند.
به ذهنم خطور کرد که ممکن است راه حلی برای آرزوهای من برای ثبات بیشتر و سفر کمتر وجود داشته باشد: جایی در نیویورک برای تحریک حرفه ای و فکری بگیرم، جایی در کاباره به عنوان محل تجمع دوستانم بگیرم و به همان اندازه از من جابجا شوم. تیم های فناوری تا حد امکان به Silicon Cabarete 🙂
رهبری فناوری یکی از شرکتهای من قبلاً از اوکراین به کاباره نقل مکان کرده است، زیرا خوشحالم که از جنگ داخلی جلوگیری میکند. به این ترتیب من بهترین های دنیا را دریافت می کنم و می توانم مدت زمان طولانی را در هر مکان سپری کنم: مثلاً 3 هفته متوالی در نیویورک، 3 هفته متوالی در کاباره، 3 هفته متوالی در اروپا.
به نوعی زندگی من یک بحران دائمی میانسالی بوده است. اکنون که 40 ساله شده ام، دچار بحران میانسالی معکوس شده ام، میل به ثبات بیشتر. فکر می کنم به روش خودم به توصیه دوستم از ویدیوی تولدی که برای من تهیه کردند توجه می کنم. نگران نباشید من خانه ای در لارچمونت نخواهم گرفت، همسر و دو فرزند. بالاخره این من هستم که در موردش صحبت می کنیم. من به تازگی دو مکان برای زندگی میگیرم 🙂 این فقط «ثبات نسبی» است، زیرا امیدوارم بتوانم یک زندگی توزیعشده بین دو مکان و سایر تعهدات سفر را در 3 هفته افزایش دهم، اما این یک پیشرفت بزرگ در طول 10 سال گذشته خواهد بود. و بنابراین، زمانی که حفاریهای دائمی بیشتری داشته باشم، نزول بسیار بزرگ در سال 2015 یا 2016 به پایان میرسد. روشنگر و سرگرم کننده بوده است، اما زمان تغییر فرا رسیده است!
دیدن اینکه فصل بعدی چه چیزی به ارمغان می آورد هیجان انگیز خواهد بود، اما وقتی به آنجا رسیدیم از آن پل عبور خواهیم کرد. در ضمن باید چمدانم را جمع کنم!