من از چت کردن با پادکست VNTR لذت بردم. من سفر خود را از راه اندازی استارت آپ تا تبدیل شدن به یکی از فعال ترین سرمایه گذاران فرشته جهان به اشتراک گذاشتم. ما در مورد رویکرد من به سرمایه گذاری در مراحل اولیه، اهمیت تشخیص الگو، و فلسفه من در هنگام ارزیابی فرصت ها بحث کردیم. من همچنین بینشهایی در مورد تکامل اکوسیستمهای فناوری جهانی، روندهای نوظهور در بازارها و هوش مصنوعی، و توصیههای عملی برای کارآفرینانی که چالشهای امروزی را دنبال میکنند، ارائه میدهم.
فصل ها:
- 00:00 معرفی
- 09:37 تاسیس OLX
- 19:53 عصر جدیدی برای بازارها
- 30:45 در حال جایگزینی با هوش مصنوعی
- 41:00 هیجان انگیزترین مورد استفاده از هوش مصنوعی
- 49:00 بهترین سرمایه گذاری
- 1:00:43 پدر و مادر شدن
اگر ترجیح می دهید، می توانید قسمت را در پخش کننده پادکست جاسازی شده گوش دهید.
علاوه بر ویدیوی یوتیوب بالا و پخش کننده پادکست جاسازی شده، می توانید به پادکست در iTunes و Spotify نیز گوش دهید.
رونوشت
Niko Leon: به پادکست Venture خوش آمدید که توسط VNTR، جامعه سرمایهگذاران پیشرو در جهان، مکانی برای یادگیری از VCها و تخصیصدهندههای سرمایه ارائه شده است.
فابریس گریندا: و من می دانم، می دانید چیست؟ شما فقط باید آن را به روش قدیمی بسازید. هرچه داشتم سرمایه گذاری کردم، صد هزار تومان روی کارت های اعتباری ام قرض گرفتم، در طول دو سال از دست دادم، ۲۷ بار حقوق و دستمزد را از دست دادم.
اما من 1.4 میلیون با افزایش 5 و 10 کیلویی جمع کردم. من با کسی مانند، هی، من این استارتاپ عالی را دارم ملاقات خواهم کرد. شما نیاز به سرمایه گذاری دارید. من اینجا 5 هزار و آنجا 10 هزار میگیرم. و من حقوق و دستمزد را فقط از طریق پنج، 10 KI در اینجا و آنجا پیدا می کنم. اما بالاخره، و مدت زیادی طول کشید تا مثلاً اولین مجوزهای موسیقی را دریافت کنیم، اولین اپراتور را دریافت کنیم، اما بعداً آنها به نوعی لمینگ هستند.
و وقتی یکی داشتم، همه می خواستند امضا کنند. و بنابراین یک اثر گلوله برفی فوق العاده ایجاد کرد. بنابراین درآمدها از یک میلیون در سال 2002 افزایش یافت. 5 میلیون در سال 2003، اما تقریباً همه آن در سه ماهه چهارم، بنابراین نه ماه اول بسیار دردناک بود. اما در 15 آگوست 2003، جریان نقدینگی سودآور شدیم، بر سرنوشت خود مسلط شدیم و خوابیدن در کاناپه دفتر با استفاده از رشته فرنگی رامن، که تقریباً دو سال بود انجام میدادم، تمام شد.
مثل این بود که، بله، می توانم به کارمندان پرداخت کنم، می توانم بدهی کارت اعتباری خود را پس بدهم، در واقع می توانم یک آپارتمان بگیرم، اجاره بپردازم، و غیره. و سپس در سال 2004 به 50 میلیون رسیدیم. به 200 میلیون درآمد و در چهار سال فقط 1.4 میلیون و مانند دانه ها، احمق ها، دوستان و پول خانواده به دست آورد.
یوری رابینوویچ: سلام بچه ها، به پادکست VNTR خوش آمدید. و امروز ما میزبان فابریس گریندا، بنیانگذار و شریک مدیر در آزمایشگاه FJ Fabrice هستیم، خوش آمدید. لطفا خودتان را معرفی کنید. و ما سوالات جالبی را آماده کردیم تا از طریق پادکست از شما بپرسیم.
فابریس گریندا: از اینکه من را دارید متشکرم. فقط پس زمینه مختصر هرچند من اصالتاً فرانسوی هستم.
من یک بنیانگذار و سرمایه گذار فناوری در 26 سال گذشته بوده ام. من چندین شرکت با پشتوانه سرمایه گذاری ایجاد کردم. بزرگترین آنها شرکتی به نام OLX است که بیش از 10000 کارمند در 30 کشور دارد. مثل Craigslist در حال سوار شدن برای بقیه جهان است. و من در 1100 استارت آپ سرمایه گذار هستم و در واقع از 300 تای آنها خارج شده ام.
بنابراین من هم به عنوان بنیانگذار و هم به عنوان سرمایه گذار نسبتاً خوب عمل کرده ام و این یک سواری شگفت انگیز بوده است که تا به امروز ادامه دارد.
یوری رابینوویچ: تجربه شگفت انگیز. با تشکر.
فابریس گریندا: منظورم این است، ببین، اگر میخواهی سفری دقیقتر داشته باشی، من هم خوشحالم که این کار را انجام دهم. این مثل آسانسور بود.
منظورم این است که از انجام آن نیز خوشحالم.
یوری رابینوویچ: پس اجازه دهید با سفر کارآفرینی شما شروع کنیم. بنابراین شما، سرمایه گذاری های متعددی را شروع کردید که می دانید، بزرگترین آنها OLX است. اما چه، سفر شما چیست؟ چگونه به عنوان یک کارآفرین شروع به کار کردید؟
فابریس گریندا: میتوانم بگویم همه چیز بهطور تصادفی در سال 1984 شروع شد، من 10 ساله بودم. اولین رایانه شخصی ام را گرفتم و در اولین کلیک عشق بود.
میدانی، من کامپیوترم را گرفتم و میدانستم که قرار است برای همیشه با هم باشیم. مانند، من عاشق ایده برنامه نویسی لایک هستم. من در سیستم های برد ساخته شده است. من می خواهم، منظورم این است که انگار یک کامپیوتر بود. این یک 8088 جمع و جور بود. و واضح، خیلی سریع متوجه شدم که راه شگفت انگیزی برای بیان خلاقیت و جاه طلبی من بود.
حالا الگوی من در آن زمان بیل گیتس و استیو جابز بودند. و من به مدرسه عالی فرانسه رفتم. بنابراین من برنده تمام المپیادها و غیره بودم. و آنها می گفتند، هی، وقتی بزرگ شدی می خواهی چه کار کنی؟ و من می خواهم یک بنیانگذار فناوری باشم، مانند الگوها و بت هایم. و آنها اینگونه بودند که چی؟
شما به آرمان های انقلاب سوسیالیستی فرانسه خیانت خواهید کرد. و من فکر می کردم شوخی می کنند. با صدای بلند خندیدم. و البته که نبودند. من می گویم، خوب، باید به ایالات متحده بروم تا رویای آمریکایی را زندگی کنم. بنابراین در سال 92، من 17 ساله بودم. من برای کالج به پرینستون رفتم و از قبل فن آوری را می دانستم، می دانید، در واقع، در واقع بسیار بیشتر از شبیه بودن، هیچ کس دیگری مانند ریخته گری فناوری در آن مقطع زمانی نبود.
بنابراین، می دانید چیست، من می خواهم اقتصاد و ریاضیات بخوانم، زیرا A، برای من، نحوه کار جهان را توضیح می دهد. و فکر می کنم از نظر فکری جالب است که همه چیز و هر چیزی را مطالعه کردم. و در آن مقطع زمانی، می دانید، وب شروع به انفجار کرد، درست است؟ مانند، بنابراین، Gopher، Mosaic، Netscape، Amazon منتشر شد، و من می دانستم که می خواهم بنیانگذار فناوری باشم، اما وقتی فارغ التحصیل شدم، 21 ساله بودم، در سال 96 در کلاس خود موفق شدم.
من می دانید، 21 ساله هستم، من خجالتی هستم. من درونگرا هستم من هرگز واقعاً، من یک استارتاپ کوچک در زمینه فناوری ساختم، اما مانند یک شرکت انفرادی بود، بدون کارمند. این به پرداخت هزینه های کالج کمک کرد، اما این بزرگ نبود. اگر چیزی بزرگتر بسازم، احتمالاً شکست خواهم خورد. چرا من به مک کینزی نمی روم؟ مثل مدرسه بازرگانی است، با این تفاوت که به شما پول می دهند.
بنابراین به مک کینزی رفت. و اتفاقاً راهی که من میتوانستم یک شرکت ایجاد کنم، احتمالاً شکست میخورد، چیزهای زیادی یاد میگرفتم، میتوانستم به یک شرکت بپیوندم. من 21 ساله بودم. من را جدی نمی گرفتم، اما می دانید، شما در کار یاد می گیرید. بنابراین فکر میکنم هر سه راه قابل اجرا بود. به هر حال، مدرسه بازرگانی مک کینزی را انتخاب کنید، مگر اینکه به شما پول بدهند.
آنچه را که باید در زمینه مهارت های ارتباطی شفاهی و نوشتاری، ایجاد مهارت های ارائه مهارت های تحلیل کسب و کار، تیم سازی و غیره بیاموزم، بیاموزم. و ما قادر به راه اندازی نیستیم. بنابراین در سال 98 هیچ ایده درخشانی نداشتم، اما می دانید، من بازارها را دوست دارم و این چیزی را به نام eBay می بینم و آنها در حال ایجاد نقدینگی و شفافیت و بازارهای چندپاره غیرشفاف هستند.
آنها در بقیه دنیا این کار را نمی کنند. من این ایده را می گیرم و به فرانسه می آورم. و بنابراین اساساً به انقلاب اینترنتی در فرانسه و اروپا کمک کرد. من 23 ساله بودم، 63 میلیون پول سرمایه گذاری کردم، شرکت را به 10 میلیون در ماه افزایش دادم، 150 کارمند، متأسفانه شکست را از آرواره های پیروزی گرفتم.
حتی با وجود اینکه من از صفر به صد رسیده بودم، مثل صفر به قهرمان، حباب ترکید، شرکتی که ما را خرید شاهد سقوط 99.98 درصدی سهام آنها از 10 میلیارد به 30 میلیون بود، همه چیز را از دست داد. و من فکر کردم، خوب برای دفاع از من بود، می خواستم آن را به صورت نقدی برای eBay بفروشم. و اکثریت سرمایه گذار من گفت نه، به همین دلیل است که متأسفانه شکست را از آرواره های پیروزی چنگ زدیم.
و من مثل این هستم، می دانید چیست؟ من این کار را برای پول در پایان روز انجام ندادم. من دوست دارم در فناوری باشم. من دوست دارم چیزی بسازم. من می خواهم در فناوری بمانم، حتی اگر اینترنت به این چیز کوچک تبدیل شود و پولی در آن نباشد. مهم نیست. اینجا جایی است که می خواهم باشم. و در سال 2001، من می گویم که با محدودیت های سرمایه چه چیزی می توانم بسازم که در آن سرمایه ای در دسترس نباشد.
من به چیزی نیاز دارم که بتوانم آن را به سرعت سودآور کنم. و من دیده بودم که آهنگ های زنگ در اروپا و آسیا بزرگ بودند و هنوز در ایالات متحده نبودند. اجازه دهید به ایالات متحده بازگردم. بیایید برویم یک شرکت آهنگ زنگ بسازیم و مجوزها را بگیریم، می دانید، اپراتورهای سال اول فوق العاده سخت بودند، درست است؟
من میتوانم یک دلار پول VC جمعآوری کنم، فکر نمیکنم آنطور که آنها تلفن را قطع کردهاند، تماس را تمام کنم، زیرا همه شرکتهای بیتکوین در ایالات متحده یا در جهان زیر مجموعه eToys، Webvan، Cosmo، Pets بودهام. com بسیار معروف است و صادقانه بگویم که هر شرکت مخابراتی مانند MCI، WorldCom، و غیره زیر بار رفته بود. بنابراین هیچ پول VC برای داشتن وجود نداشت.
و من میدانی که میخواهی آن را به روش قدیمی درست کنی، هر چیزی را که صد هزار تومان قرض گرفته بودم، روی کارتهای اعتباریام سرمایهگذاری میکنی، در طول دو سال از دست دادهام، ۲۷ بار حقوق و دستمزد. اما من 1.4 میلیون با افزایش 5 و 10 کیلویی جمع کردم. من با کسی مانند، هی، من این استارتاپ عالی را دارم ملاقات خواهم کرد.
شما نیاز به سرمایه گذاری دارید. بنابراین برای به دست آوردن مانند 5k در اینجا، 10K در آنجا. و من حقوق و دستمزد را فقط از طریق 5-10 هزاری که می کردم، اینجا و آنجا پیدا می کردم. اما بالاخره. و زمان زیادی طول کشید تا بخواهیم اولین مجوزهای موسیقی را دریافت کنم، اولین اپراتور را دریافت کنم، اما آنها به نوعی لمینگ هستند. و وقتی یکی داشتم، همه می خواستند امضا کنند.
و بنابراین یک اثر گلوله برفی فوق العاده ایجاد کرد. بنابراین درآمدها از 1,000,000 در سال 2002، 5,000,000 در سال 2003، اما تقریباً همه آن در سه ماهه چهارم افزایش یافت. بنابراین نه ماه اول بسیار دردناک بود. اما در 15 آگوست 2003، جریان نقدینگی سودآور شدیم. ارباب سرنوشت خود شدیم و خوابیدن در کاناپه دفتر، زندگی کردن با رشته فرنگی رامن، که تقریباً دو سال انجام می دادم، تمام شد.
مثل این است که بله، من می توانم به کارمندان حقوق بدهم. من می توانم کارت اعتباری خود را پس بدهم که در واقع می توانم آپارتمان بگیرم، اجاره بپردازم، و غیره. و سپس ما به 50 میلیون در 04، 200 میلیون در 05 رفتیم. بنابراین یک تا 200 میلیون درآمد و در چهار سال فقط 1.4 میلیون در اموال، بذرها، دوستان و خانواده به دست آوردیم. و این بار شرکت را کمی فروخت، سودآور شد.
بنابراین ما در حدود 4 میلیون سود کردیم، می دانید، پنج، می دانید، من چهار می دانم و حدود هفت یا هشت سال، می دانید، پنج نفر شرکت را کمی زود فروختند، اما این بار برای پول نقد و واقعاً بهتر از خیلی دیر. ، همانطور که قبلاً یاد گرفته بودم. پس این بار پیروزی را از آرواره شکست گرفت. و من آن را به قیمت 80 میلیون در ژوئن 04 به یک رقیب در بورس فروختم.
و در واقع سرگرم کننده بود. 18 ماه ماندم. ما در حال انجام آن بودیم. ما یک کشتی موشکی بودیم. بنابراین ما از 25 کارمند به 50 به 100 به 200 به 250 رسیدیم. ما در حال اضافه کردن دسته بندی محصولات بودیم. ما برای انتقال گوشی هوشمند آماده می شویم. اما در نهایت، افرادی که مرا خریدند، مرا دوست نداشتند.
من می توانستم Shazam را به قیمت یک میلیون دلار بخرم. من میتوانم فرصتهای زیادی وجود داشته باشد. و آنها گفتند نه، نه، نه، سود را به ژاپن برگردانید. بعد از 18 ماه، من می دانم که چیست؟ من بازارها را دوست دارم. من باید به اولین عشق واقعی خود برگردم و کریگ لیست به سن بلوغ رسیده است و من می دانم که کریگ لیست شگفت انگیز است، اما آنها با عدم تعدیل و حذف نکردن اصول ارائه خدمات عمومی مناسب به جامعه را نقض می کنند. کلاهبرداری و فیشینگ و همچنین با مدرن نکردن رابط کاربری UX.
بنابراین من پیشنهاد خرید آنها را دادم. گفتند نه. من پیشنهاد دادم آنها را به صورت رایگان اجرا کنم. گفتند نه. بنابراین میدانید که میخواهم نسخه بهتری از Craigslist را برای بقیه جهان بسازم. بنابراین به ساخت OLX ادامه داد. ما برای اولین بار در 100 کشور راه اندازی شد. واقعاً، واقعاً در چهار مورد، که پرتغال و پاکستان بودند، کار کرد.
و البته هند و برزیل. بنابراین ما روی این چهار مورد تمرکز کرده ایم. از یکی از آنجا استفاده کنید و از سود آن استفاده کنید تا با 300 میلیون بازدیدکننده منحصربهفرد در ماه، مجدداً به 30 کشور گسترش دهید. ما بخشی از بافت جامعه هستیم و مانند برزیل و تقریباً تمام آمریکای لاتین و امارات متحده عربی و تمام خاورمیانه و هند و پاکستان و بیشتر جنوب شرقی آسیا و کل اروپای شرقی.
ما 50 میلیون نفر داریم که از طریق سایت امرار معاش می کنند. منظورم این است که بسیار بزرگ است. اما برای اینکه برنده شویم، چون برنده همه چیز را می طلبد، ما مجبور شدیم با یک رقیب بزرگ که به صورت عمومی معامله می شود، جنگی بزرگ بجنگیم. و در سال 2010، من به VC های آمریکایی خود رفتم و می خواهم، هی، ما به صدها میلیون دلار برای خرج کردن در تبلیغات تلویزیونی و مانند هر پاکستانی نیاز داریم، و آنها از این ایده مشتاق نشدند.
من فکر می کنم در سال 2015، اتفاقا، آن کار می کرد. و بنابراین من با یک شرکت رسانه ای سهامی عام از آفریقای جنوبی به نام NASPERS، که اکنون Process نامیده می شود، شریک شدم و آنها صدها میلیون از شرکت را سرمایه گذاری کردند. آنها به من وسایل جنگ را دادند. بنابراین من جنگیدم، پیروز شدم، 51 49 را برای ما در مقابل بزرگترین رقیبمان ادغام کردم.
و سپس در سال 2013. به نظر می رسید در صدر جهان قرار دارد، اما می دانید، این شرکت بزرگی که در آن به صورت عمومی معامله می شود دیگر واقعاً سرگرم کننده نیست. من می خواهم به ساختمانی که به NASPERS فروختم برگردم و به سفر بعدی خود ادامه دهم. بنابراین چون VC تا سال 2013 به یک سفر قدیمی بازگشت.
یوری رابینوویچ: پس شما، به نوعی از ساختن دست کشیدید.
فابریس گریندا: من مخالفم. من نساختم تا دست از کار بکشم و ساختن تو توانستم به دو دلیل. یکی اینکه بعدش چیکار کردم؟ من فقط به یک صندوق نرفتم. می دانی، من می توانستم به سکویا یا هر چیز دیگری بپیوندم. نه، تصمیم گرفتم بروم یک صندوق بسازم. ایجاد یک صندوق مانند ایجاد یک استارتاپ است. شما نیاز به افزایش سرمایه دارید. شما باید تیم را استخدام کنید.
شما باید یک پایان نامه و یک استراتژی پیدا کنید. شما نیاز به یک فرهنگ دارید. منظورم این است که این یک استارتاپ است که برای اولین بار در حال از دست دادن پول هستید، هر چه باشد، سالهای زیادی که با هزینههای مدیریتی، هزینههای عملیات پوشش نمیدهید. و من شرکت های ساختمانی را دوست دارم. و بنابراین به عنوان بخشی از صندوق، ما یک کسب و کار استودیویی داریم که در آن به ساخت شرکت ها کمک می کنیم.
و بنابراین من به ساختن یک شرکت طبقه بندی شده موبایل پایان دادم. اسمش Sell It بود که من در نهایت به یک شرکت طبقه بندی شده موبایل در اسپانیا به نام Wallapop تبدیل شدم. من مدیر عامل هیئت رئیسه ایالات متحده اسپانیا شدم و سپس آن را با LetGo ادغام کردیم که سپس با OfferUp ادغام شد. بنابراین من آن را ساختم و نه به یک شرکت خیلی بزرگ.
والوپاپ واقعاً یک میلیارد ارزش دارد، هر چه باشد. و پس از آن اخیراً، و ما در طول سالها حدود 10 شرکت ایجاد کردهایم، من یک شرکت توکنسازی و سکه پایدار با بازده به نام Midas ساختم. با این ایده آمد، تیم را استخدام کرد، و غیره. بنابراین من هنوز در حال ساخت و ساز هستم و هنوز در صندوق خود می سازم.
علاوه بر سرمایه گذار بودن.
یوری رابینوویچ: داشتم مسخره می کردم.
فابریس گریندا: نه، اما نگاه کنید، این یک نکته عادلانه است. و من طولانی و سخت فکر کردم، مثلاً آیا باید بروم و شرکت دیگری با پشتوانه سرمایه گذاری بسازم؟ و من در واقع ایده انجام این کار را دوست دارم. مسئله این است که وقتی به سطح معینی از موفقیت رسیدید، ترسی از شکست ندارم.
می دانید، من در راه موفقیت شکست خوردم. این بیشتر، برای توجیه هزینه فرصت زمان من، باید بزرگ باشد. و مشکل جلوتر، جلوتر، جلوتر از زمان است، مانند X و T، سخت است بدانید که آیا چیزی بزرگتر خواهد شد یا نه، درست است؟ مانند Uber در اصل مانند یک سرویس ماشین سیاه برای افراد ثروتمند بود.
خیلی بزرگ به نظر نمی رسید، به همین دلیل است که گرت تصمیم گرفت به طور تصادفی انجام دهد و اوبر را به تراویس داد. یا Airbnb، مثل تشک های بادی در اتاق نشیمن مردم است. به نظر بزرگ نمی آمد، فقط در هر دو مورد بزرگ، ایده های بسیار بزرگتری بود. و بنابراین من هرگز ایده ای پیدا نکردم که بگویم، اوه، باید همه چیز را وارد کنم، غیر از فروش آن.
میدونی، والاپ برای مدتی. و من سرمایه گذاری را دوست دارم. من ساختمان سازی را دوست دارم. و بنابراین در واقع آزمایشگاه ها ساختار من برای آن شد.
نیکو لئون: و قبلاً گفتید، روی 1100 استارتآپ سرمایهگذاری کردهاید که چه مدت باید نوعی رکورد برای VC باشد.
فابریس گریندا: بله. و به هر حال، به عنوان یک سازنده، اخیراً برای سرگرمی هوش مصنوعی خود را ساختم.
بنابراین 1100 استارت آپ. بنابراین، زمانی که در سال 98 بنیانگذار شدم، سرمایه گذاری فرشته را شروع کردم. بنابراین، اما بیشتر سرمایه گذاران بعد از اینکه به موقع پول داشتم، آمدند. اما در سال 98، من مدیرعامل بودم، مدیر عامل عمومی، جلد هر مجله. و بنابراین بسیاری از بنیانگذاران دیگر شروع به تماس با من کردند و گفتند: هی، هی، میتوانی روی استارتآپهای ما سرمایهگذاری کنی؟
البته من پول نداشتم. بنابراین، اینطور بود که ببینید، من خوشحالم که برای کمک و نوشتن چک های کوچک، سهام مشاوره ای می گیرم. اما من واقعا نمی توانم این کار را انجام دهم. و به سختی فکر کردم، آیا باید همزمان با مدیر عامل شدن، یک سرمایه گذار فرشته باشم؟ منظورم این است که مشخصاً این منحرف شدن حواس از مأموریت اصلی من به عنوان بنیانگذار است که بروم و یک سرمایه گذار فرشته باشم.
و در نهایت، میدانید که اگر بتوانم درسهای آموخته شده را برای دیگران بیان کنم، به این معناست که آنها را درونی کردهام. و من می فهمم که واقعا آنها را درک کرده ام. و شماره دو، من در آن زمان در حال اجرا هستم، ابتدا اوکلند، سپس OLX، که سایتهای طبقهبندی افقی و سایتهای حراج چند دسته هستند.
ملاقات با تمام عمودها و درک روندهای عمودی و نگه داشتن انگشتانم روی نبض بازار نیز باعث می شود که بنیانگذار بهتری باشم. بنابراین تا زمانی که خیلی طول نکشید، مثلاً یک ساعت جلسه و من تصمیم گرفتم بله یا خیر، خوب است تا زمانی که فقط روی درس خود تمرکز کنم. بنابراین در سال 98، من فکر می کنم، اگر در بازار باشد، می توانم یک سرمایه گذار فرشته باشم.
و در یک جلسه یک ساعته می گویم بله یا خیر. و بنابراین من چهار معیار انتخاب سرمایه گذاری را در آن زمان ایجاد کردم که هنوز تا به امروز از آنها استفاده می کنم. حالا دو جلسه 1 ساعته است. حالا قبلا یک جلسه 1 ساعته بود. اما اکنون معاملات قبل از اینکه به من برسد فیلتر شدند. و بنابراین من سرمایه گذاری فرشته را در سال 98 در سال 2013 شروع کردم، زمانی که OLX را ترک کردم، در حال حاضر حدود 173 سرمایه گذاری داشتم. ما 37 خروجی داریم خرد کردن آن. و بنابراین من دوست دارم شرکت های ساختمانی را دوست دارم. من شرکت های سرمایه گذاری را دوست دارم. بیایید FJ Labs را در اصل به عنوان یک دفتر خانوادگی ایجاد کنیم تا برویم و در شرکت های فناوری بسازیم و سرمایه گذاری کنیم. و این یک زندگی خود را گرفت. و افراد دیگر شروع کردند به گفتن، هی، ما می خواهیم در معرض دید قرار بگیریم.
چیکار میکنی؟ که به ما این امکان را داد تا با 50 میلیون سرمایه خارجی، اولین صندوق های سرمایه گذاری رسمی را در FJ Labs 1 در سال 2016 جمع آوری کنیم. اما مقیاس حجم افزایش یافته است. سرعت افزایش یافته است. اکنون ما سالانه حدود 150 تا 200 شرکت سرمایهگذاری میکنیم، اما برای سالهای بسیار زیاد، 5، 10، 20، 30، 40 بود.
بنابراین بله، ما در 1100 شرکت سرمایهگذاری کردهایم، احتمالاً نه مانند نسخههای سنتی یا یک VC یا مرحله اولیه VC احتمالاً در آنجا وجود دارد. اما چند مدل مانند آن وجود دارد، Kyma، BoxGroup، و البته YC بسیار پرکارتر است زیرا هر یک از دستههای YC مانند صدها و صدها شرکت هستند. بنابراین، رویکرد سرعت بالا نسبتاً منحصر به فرد است، اما احتمالاً ما پرکارترین سرمایهگذار نیستیم، اما بله، بنابراین همه اینها بیش از 26 سال گذشته است، اما بیشتر سرمایهگذاران، میتوانم بگویم، در آخرین سرمایهگذاری آمدهاند. شش
یوری رابینوویچ: و آیا به سایر بنیانگذاران توصیه می کنید مانند شما سرمایه گذاری را زودتر شروع کنند، یا در چه مرحله ای به آنها توصیه می کنید کمی تنوع داشته باشند؟
فابریس گریندا: پس نگاه کنید، بهترین زمان برای شروع سرمایه گذاری زمانی است که سرمایه و زمان دارید. بنابراین، پس از خروج، زمانی که بنیانگذار خروج پست هستید و به VNTR یا هر چیز دیگری، به جامعه خود پیوسته اید، زمان شروع سرمایه گذاری است. من دوست داشتم این کار را انجام دهم زیرا فکر می کنم بازتاب کنجکاوی فکری من است.
مشکلات زیادی در دنیا وجود دارد و همه این بنیانگذاران شگفت انگیز هستند و در تلاش برای حل مشکلات هستند. و هر مشکل یک بنیانگذار است که آن را دنبال می کند، یا در واقع چندین بنیانگذار به طور متوسط دنبال آن می روند. و بنابراین این راهی بود برای رسیدگی به کنجکاوی فکری من در مورد آنچه در جهان می گذشت.
و این راهی بود برای نگه داشتن زبانه های من در نبض بازار، زیرا وقتی سرتان پایین است، واقعاً متوجه نمی شوید که چه تغییراتی در آنجا اتفاق می افتد. بنابراین فکر نمیکنم برای اکثر مردم باشد. شما باید بتوانید سوئیچ زمینه را تغییر دهید. شما باید باشید، باید زمان داشته باشید تا آن را اختصاص دهید و بخواهید با اطلاعات ناقص در زمان بسیار محدود تصمیم بگیرید.
بنابراین فکر میکنم بیشتر بنیانگذاران، میتوانم بگویم، صبر کنید تا خارج شوید. اما برای تعدادی از آنها، می دانید، چرا که نه؟
یوری رابینوویچ: بنابراین خروج می تواند مانند مقداری پول نقد در مراحل رشد باشد.
فابریس گریندا: بله. ممکن است این باشد که، به خصوص اگر بیشتر دارید، بدانید، به خصوص اگر زمان بیشتری دارید، یک مدیر مالی دارید، یک مدیر ارشد دارید، می دانید، دیگر صد ساعت در هفته کار نمی کنید.
شما فقط 60 ساعت در هفته کار می کنید، می دانید، پس 40 ساعت دیگر را چه کار می کنید، می دانید، برو فرشته سرمایه گذاری. اما می توانم به شما بگویم زمانی که من OLX را اجرا می کردم، فقط هزاران کارمند در 30 کشور جهان بودند و فرشته ها دیوانه وار سرمایه گذاری می کردند. این بهترین انتخاب سبک زندگی نبود.
یعنی پرواز می کردم، کار می کردم. بیش از صد ساعت در هفته، هفت روز در هفته، به مدت مشابه سالها. بنابراین چون اساساً دو شغل تمام وقت داشتم.
یوری رابینوویچ: آیا در آن زمان خانواده داشتید یا مجرد بودید؟
فابریس گریندا: نه، البته که نه. نه دوست دختر، نه بچه. بنابراین باید در زندگی نیز در مکان مناسبی برای آن باشید.
یوری رابینوویچ: بله. و پایان نامه سرمایه گذاری خود را چگونه تعریف کردید؟ بنابراین، شما اشاره کردید که اشتیاق به بازارها داشتید، اما دوست داشتید که در طول سال ها شکل گرفت؟
فابریس گریندا: بله، پس من بازار را دوست دارم. من یک اقتصاددان هستم. من در کالج طراحی بازار خواندم. من این واقعیت را دوست دارم که همه چیز در مورد ایجاد نقدینگی است. و اگر نقدینگی ایجاد کنید، ارزش عظیمی را باز میکنید.
و من می دانم چگونه مشکل مرغ و تخم مرغ را حل کنم، آیا شروع به عرضه یا تقاضا می کنید؟ چگونه آنها را مطابقت می دهید؟ چگونه کشش عرضه و تقاضا و غیره را اندازه گیری می کنید. و همچنین اگر یک جوان 23 ساله هستید، رفتن و ساختن یک بازار بسیار آسان تر از ساختن یک آمازون است که در آن به میلیاردها دلار نیاز دارید. موجودی، زنجیره تامین، انبارها، یا تجارت الکترونیک، جایی که به مجوز بانکداری نیاز دارید و غیره.
بنابراین برای من نیز بسیار مناسب بود. و از آنجایی که من یک سایت افقی را اجرا میکردم، میدانید، میدانید که باید روندی را که انگشتانم در مورد آنچه در عمودی میگذرد حفظ کنم. بنابراین، این پایان نامه، همیشه حول محور اثر شبکه و کسب و کارهای بازار بوده است، زیرا آنها سرمایه کارآمد هستند و برنده بیشترین مقدار را می گیرد، اما جزئیات در طول زمان تکامل یافته اند.
در ابتدا عمودی بود، می دانید، بنابراین به جای eBay، مانند StubHub یا Airbnb یا Uber یا هر چیز دیگری است. سپس، این تغییر پویایی است که در آن بازار عمل می کند. بنابراین، در ابتدا، می دانید، این یک مولتی است، اگر در لیست Angie یا Upwork باشید، مثل این است که آنچه را که نیاز دارید را می گویید و صدها نفر درخواست می کنند و سپس با آنها مصاحبه می کنید و آنها را انتخاب می کنید.
یعنی کار سختی است این یک بازار تعهد دوگانه است. مدل مدرن مدل مشخصات بازار است. شما آنچه نیاز دارید را بگویید. بازار می گوید، این شخص برای شماست. Uber به نوعی در آن دسته قرار می گیرد. شما راننده خود را انتخاب نمی کنید. اوبر درایور را برای شما انتخاب میکند، اما شما میتوانید در هر دستهای انجام دهید.
شما می توانید آن را برای نصب HVAC، نصب پمپ حرارتی انجام دهید.
یوری رابینوویچ: ماساژ گرفتن.
فابریس گریندا: دقیقا. میتوانید این کار را برای هر عمودی ممکن انجام دهید، از جمله محصولاتی مانند ساخت آن به شما میگوید به کدام محصول نیاز دارید و آن را برایتان پیدا میکند به جای اینکه به شما ۲۷۰۰۰ انتخاب بدهد که باید بروید و انتخاب کنید. بنابراین بازار مدلها را انتخاب میکند و اخیراً بازارهای B2B هستند، درست است؟ مانند زندگی مصرفی شما، کیفیت زندگی شما فوق العاده است، درست است؟ مانند DoorDash و Instacart و Uber و Airbnb و آمازون، می توانید هر چیزی را که می خواهید در مدت حداکثر دو روز و اغلب مانند 30 دقیقه دقیقاً یا 15 دقیقه به دست آورید، اگر می خواهید به اینجا برسید یا هر چیز دیگری، اما در دنیای تجارت هیچ چیز به دست نیامده است. انجام شد، درست است؟
اگر بخواهم پتروشیمی سفارش بدهم، هیچ لیستی از کالاهای موجود وجود ندارد، فقط یک لیست حتی دکمه خرید آنلاین وجود ندارد. هیچ اتصالی به کارخانه برای درک ظرفیت تولید و تاخیر وجود ندارد. هیچ سفارش آنلاینی وجود ندارد پرداخت آنلاین وجود دارد. ردیابی وجود ندارد هیچ تامین مالی وجود ندارد
و این باید در هر مقوله و هر عمودی و هر جغرافیایی اتفاق بیفتد. بنابراین برای همه ورودی ها، باید دیجیتالی شوید. و این مانند نفوذ زیر 1 درصد است. و این تریلیون ها و تریلیون ها GMV و مانند فولاد و قطعات ماشین آلات و هر چیز دیگری است. دو دیجیتالی کردن SMB، درست است؟ مانند هر صاحب کسب و کار کوچک، ما مانند یک صاحب رستوران می دانیم.
چرا صاحب رستوران شد؟ اوه، من دوست دارم آشپزی کنم. میخواهم با کارمندانم چت کنم. و با این حال، امروز چه می کنید؟ اوه، من یک وب سایت ایجاد می کنم. من روابطم را با open table و TripAdvisor و Yelp مدیریت می کنم. و من باید یک ناوگان تحویل را مدیریت کنم. من باید با Uber و DoorDash مذاکره کنم. من باید یک POS مانند Toast بگیرم.
من باید حسابداری مدیریت موجودی انجام دهم. منظورم این است که این یک مجموعه مهارتی است که آنها ندارند. بنابراین، فعال سازی SMB، دیجیتالی کردن، و سپس کل زنجیره تامین، که بسیار دستی بوده است. و، مبهم و پر از واسطه های مختلف باید دیجیتالی شود. بنابراین این واقعا دیجیتالی کردن زنجیرههای تامین B2B بزرگ است، که ترکیبی از بازارهای کار B2B، تجارت الکترونیک B2B، بازارهای فعالسازی SMB برای کشف ورودیها و، و انتقال زنجیرههای تامین به خارج از چین و دیجیتالی کردن آنها و تمام پرداختها و زیرساخت لایه آخر اطراف آن، مانند حمل و نقل دیجیتال دیجیتال، مانند Flexport چیزی است که ما در حال حاضر روی آن تمرکز می کنیم.
و همه چیز باید انجام شود. ما مانند روز صفر دیجیتالی کردن دنیای B2B هستیم.
یوری رابینوویچ: پس ما هیچ هوش مصنوعی در آنچه شما میگفتید نشنیدیم، پس هوش مصنوعی چگونه در همه اینها جا میشود؟
فابریس گریندا: خب چند چیز. بنابراین قبل از هر چیز در زندگی، فکر می کنم مخالف بودن به شما کمک می کند. در سال 2021، زمانی که همه دیوانهوار سرمایهگذاری میکردند، در 21 فوریه، یک پست وبلاگی نوشتم به نام «به حباب همه چیز خوش آمدید». به دلیل سیاست های مالی و پولی بیش از حد سست، همه چیز بیش از حد ارزش گذاری شده است.
منظور من واقعاً همه املاک و مستغلات، اوراق قرضه، سهام، SPACها، NFTها، رمزارزها، عمومی، خصوصی بود، و اگر به زمین متصل نیست، آن را بفروشم. شما هستید و ما آشکارا این کار را کردیم. خب، بقیه داشتند دیوانه می شدند و با قیمت های دیوانه کننده ای خرید می کردند. ما مثل فروش در ثانویه بودیم. در سالهای 23 و 24، بقیه اینگونه بودند که من بیش از حد در معرض ریسکپذیری قرار گرفتهام، مانند اوج به پایین، مانند 75 درصد کاهش در سرمایهگذاریهای مخاطرهآمیز.
بنابراین من فکر می کنم، نه، اکنون زمان آن است که دیوانه وار در مناطقی سرمایه گذاری کنید که هیچ کس روی آن تمرکز نمی کند، مانند بازارهای B2B و شما از هوش مصنوعی اجتناب می کنید، زیرا همه لمینگ ها در آنجا هستند. مثل بقیه همیشه هوش مصنوعی، هوش مصنوعی، هوش مصنوعی، هوش مصنوعی است. اکنون زمان سرمایه گذاری در هوش مصنوعی است. در واقع پنج سال پیش بود که هیچ کس دیگری روی آن تمرکز نداشت.
و من فکر می کنم ما خیلی زود روی DeepMind سرمایه گذاری کردیم. ما به دلایل متعددی در Open AI سرمایه گذاری نکردیم، اما بسیاری از آن ها مانند ساختاری بودند، مانند غیرانتفاعی که بنیانگذاران دارای سهام هستند. اینطور بود و خیلی چیزها چندان معنی نداشت. و ما تازه در حال شروع به درک کردن هستیم.
و اکنون احتمالاً برای ما دیر شده است. اما مانند افرادی که قایق را در OpenAI یا DeepMind از دست دادند، آنها می گفتند، اوه، ما اکنون باید سرمایه گذاری کنیم. و آنها در حال سرمایه گذاری در LLM های غیرمتمایز مانند بدون تمایز داده ها هستند. بدون مدل کسب و کار واضح، بدون حالت واقعی با قیمت های دیوانه کننده.
می دانید، دانه میانه 3 و 9 قبل است. میانه A 7-18 قبل است. میانه، میانگین بالاتر از میانگین است مانند سه در 12 و مانند 10 تا 30 قبل از a، اما مانند هوش مصنوعی، من معاملاتی شبیه به صدها قبل از 200، 300 یا مانند هیچی را می بینم. و، و به دلایل متعدد با گریه به پایان خواهد رسید. هر بار که هوش مصنوعی باز یک نسخه جدید منتشر می کند، دوست دارد تعداد بیشتری از این شرکت ها را بکشد.
بسیاری از این موارد متمایز نیستند و هیچ درآمدزایی واقعی وجود ندارد. و بنابراین حتی، استخدام acqui شما را نجات نخواهد داد اگر قیمت آن را خیلی بالا ببرید. بنابراین، اما چیز خنده دار این است که همه کارهایی که ما به عنوان هوش مصنوعی انجام می دهیم. بنابراین، هر شرکتی که در آن سرمایه گذاری می کنیم، اولین پذیرنده هوش مصنوعی است. بنابراین هر شرکتی که در آن سرمایه گذاری می کنیم از هوش مصنوعی برای بهبود مراقبت از مشتری استفاده می کند.
هر شرکتی که ما در آن سرمایه گذاری می کنیم از هوش مصنوعی برای بهبود برنامه و بهره وری استفاده می کند. بسیاری از هوش مصنوعی برای بهبود جریان استفاده می کنند. بنابراین بسیاری از بازارهای ما، از جمله بازارهای فعلی، به این صورت هستند که ما از آن برای آسانتر کردن فروش استفاده میکنیم. بنابراین Rebag یک مثال است. Rebag یک بازار کیف دستی است. آنها صدها میلیون درآمد را دوست دارند.
آنها سودآور هستند آنها تمام داده های تمام کیف های دستی را دارند. آنها شرایط، قیمت، مدل را می دانند. و بنابراین تصور کنید که می خواهید یک کیف را در eBay بفروشید. شما باید 20 عکس بگیرید. شما باید یک دسته را انتخاب کنید. باید عنوان بنویسی شما باید یک توضیح بنویسید. شما باید شرایط را پیدا کنید.
در اینجا باید با هوش مصنوعی به نام Claire یک قیمت تعیین کنید. چند تا عکس میزاری به شما می گوید قیمت شرط مدل فروش انجام شده است. یک دقیقه، شاید 30 ثانیه. و این در هر عمودی اصلی اتفاق می افتد. بنابراین هوش مصنوعی بخشی جدایی ناپذیر از تمام شرکت هایی است که ما در آنها سرمایه گذاری می کنیم، اما آنها خود را به عنوان یک شرکت I که ما در آن سرمایه گذاری می کنیم تعریف نمی کنند.
شرکتهای من حدود 9 درصد از سرمایهگذاریهای ما در سال گذشته یک I است. و اتفاقاً، مانند آخرین دسته از YC، فکر میکنم 90 درصد شرکتهای هوش مصنوعی بود، درست است؟ یا بسیاری از سرمایه ها مانند 90 درصد هوش مصنوعی هستند. ما هوش مصنوعی را زمانی انجام میدهیم که عمودی باشد، بر روی مجموعههای دادههای اختصاصی با دستههایی با مدل کسبوکار مناسب و تمایل به پرداخت در ارزشگذاریهای معقول و نزدیک به میانگین معمولی، ارزشگذاری و غیره.
بنابراین می دانید که تعداد کمی از اینها، سرمایه گذاران بیشتری در Photoroom وجود دارد، که یک هوش مصنوعی برای تغییر پس زمینه آیتم ها بود. بنابراین فروش را از طریق نرخ بازارها افزایش می دهد. ما در Numerai سرمایه گذار هستیم، که مانند یک شرکت از نوع صندوق های تامینی است که در آن افراد مدل های خود را آپلود می کنند. آنها با آن مبارزه می کنند و سپس در کنار آن سرمایه گذاری می کنند، یک صندوق سرمایه گذاری مجازی بدون هیچ مدیری بدون هیچ تحلیلگر ایجاد می کنند.
و سپس بخشی از سود را به افرادی که مدلها را ایجاد کردهاند، سرمایهگذاران شرکتی به نام HeroStuff هستند، که مانند یک بازار با یک کلیک برای فروش از طریق هوش مصنوعی است، که در آن فهرستهای زیبایی را بر اساس چند عکس و توضیحات صوتی ایجاد میکند، پس میدهند. . بنابراین ما هوش مصنوعی انجام میدهیم، اما باز هم 9 درصد کاری است که انجام میدهیم.
و ما همچنین انتخاب و بیل های هوش مصنوعی را انجام می دهیم، مانند اینکه در Nexus و چیزهایی از این قبیل هستیم. اما ما بسیار مراقب بودهایم زیرا بسیاری از آنها مانند یک خلبان تصادفی بدون ارزش افزوده، قیمتی دیوانهکننده، بدون تمایل به پرداخت هستند، برای من منطقی نیست. و اتفاقاً، من چیزهای زیادی در مورد هوش مصنوعی میدانم، زیرا این کار را انجام دادهام، بیش از یک سال است که هوش مصنوعی خود را کدنویسی کردهام.
و من همه را مرور کردم، می دانید، من از LangChain و Pinecone استفاده می کنم و به سختی کار می کند، بسیار بهتر از GPT 3 کار می کند.
نیکو لئون: در مورد آن بیشتر به ما بگویید. در مورد هوش مصنوعی خود به ما بگویید.
Fabrice Grinda: من Fabrice AI را ساختم. واقعا تمرین فکری بود. و من میدانی، میخواهم بفهمم وقتی مردم به من حمله میکنند، چه چیزی سخت است؟
چه چیزی آسان است؟ چه چیزی متمایز می شود؟ من چه چیزی را می توانستم، چه چیزی می توانست به راحتی تکرار کند؟
و از آنجا که به طور منظم بسیاری از مردم از من به عنوان یک بنیانگذار سؤال می پرسند، به عنوان یک سفیر مانند این است، هی، چه، ارزش گذاری هایی که ما در مورد آنها مطرح کرده ایم چیست؟ چگونه یک عرشه بنویسم؟ پایان نامه فعلی شما چیست؟ پایان نامه FJ Labs چیست؟ چگونه FJ Labs را معرفی کنم؟ فکر میکردم بارها و بارها همان سؤالات را میپرسم.
و من در واقع، من یک وبلاگ دارم و پادکست می روم و پادکست خودم را دارم. بنابراین من در واقع مقدار مناسبی از محتوا دارم. بنابراین من می گفتم، هی، آیا می توانم یک نمایش دیجیتالی از خودم ایجاد کنم؟ این می تواند به تمام سوالاتی که من به طور رک و پوست کنده و روزانه برای من مقیاس پذیرتر و کارآمدتر می کنم پاسخ دهد.
و بنابراین وبلاگ و پادکست من واقعاً همه آن چیزی است که میخواستم، ای کاش وقتی ۲۳ ساله بودم میدانستم و بهعنوان یک بنیانگذار شروع میکردم که اکنون میدانم. و این بود که آیا می توانم آن را در یک هوش مصنوعی کدگذاری کنم؟ و بنابراین حدود یک سال و سه ماه پیش، من میگویم، خوب، بیایید ببینیم آیا میتوانم Fabrice AI را کدنویسی کنم.
و بنابراین من مسیری را طی کردم که تمام محتوایم را به دست آوردم، آن را دیجیتالی کردم، که ابتدا زمان بینهایتی طول کشید، زیرا مجبور بودم هر پادکست را به متن رونویسی کنم. و من برای آن از هوش مصنوعی استفاده می کنم. بدیهی است که من مجبور بودم مشخص کنم که چه کسی گوینده است تا مطمئن شوم که متوجه می شود من کی هستم.
من رونویسی کردم، از Azure OCR برای رونویسی تمام PDF هایم به متن استفاده می کنم. من از OpenAI استفاده میکنم تا همه پادکستها و سایر زبانها را به اندازه زبان مردم به انگلیسی ترجمه کنم. سپس هنگامی که ذخیره داده را داشتم، یک فایل JSON ایجاد کردم. و من شروع به آپلود آن کردم، فقط از API که GPT ایجاد کرده است استفاده کنید.
و GPT3 و 3.5 رو امتحان کردم و نتیجه افتضاح بود. کاملا افتضاح که از بیرون گذاشتن آن خجالت می کشم. بنابراین، و من به تلاش و کار ادامه دادم. بنابراین استفاده از MongoDB را برای ذخیره سازی و ساختاردهی صحیح داده ها شروع کردیم.
سپس من می گویم، خوب، بیایید متفاوت را امتحان کنیم. بیایید Langchain را امتحان کنیم. بیایید Pinecone را امتحان کنیم. نتایج کمی بهتر شد سپس من میدانم که چه، بیایید از GPT Builder استفاده کنیم که آن افتتاحیه ایجاد کردم و یک سازنده ساختم. من از آن استفاده می کنم. دستیار گذاشتم البته مشکل سازنده GPT این است که برای اینکه کاربر باشم باید یک باز پولی داشته باشید.
شما نمی توانید آن را در وب سایت جاسازی کنید. بهتر کار کرد، اما نه آنقدرها. و سرانجام، یک سال و یک، چهار نفر آزاد شدند. آنها یک API ایجاد کردند که در آن من فقط می توانستم تمام فایل های JSON را از پایگاه داده MongoDB خود آپلود کنم و همه چیز شروع به کار کرد. بنابراین یک سال و نیم برنامه نویسی بیهوده.
من فقط می توانستم منتظر 4.0 باشم، اما اکنون 4.0 را در FabriceAI دارم و پاسخ های فوق العاده خوب، ظریف و متفکرانه ای دارد. استنباط هایی می کند که فکرش را هم نمی کردم. اما همه چیز، می دانید، من مثل استفاده از متن باز بودم، اما کم کم چشم های باز شده جای همه انتهای پشتم را گرفتند. حتی متن من، متن به صدای من، متن صوتی من یک محصول متن باز منبع باز بود، اما Whisper چند زبانه است و بهتر کار می کند.
بنابراین من کدنویسی کردم، منظورم این است که یکپارچه سازی سختی بود، زیرا به صورت بومی در برنامه وب کار نمی کند. ادغام را کدنویسی کردم. بنابراین من در Whisper هستم و در حال حاضر در حال کدنویسی یک نسخه آواتار از خودم با HN هستم. و بنابراین من به ما نگاه کردم، وقتی به 20 رقیب نگاه کردم، تمام کارهایی که با HN انجام می دهم، حاضرم در شش ماه، 12 ماه، 18 ماه شرط بندی کنم، GPD 5/6 بیرون می آید، قرار است یکپارچه شود. و این اتلاف وقت خواهد بود. اما نکته در واقع حتی ایجاد FabriceAI نبود، نکته این بود که بفهمیم انجام آن چقدر سخت است؟ چه چیزی آسان است؟ چی سخته چه چیزی قابل تکرار است؟ برای اینکه خودم را در مورد فضا آگاه تر کنم و همچنین معلوم شود که از آن استفاده زیادی می شود.
منظورم این است که دوباره به طور نسبی صحبت می کنم، اما احتمالاً ترافیک بیشتری در هوش مصنوعی نسبت به وبلاگم دارم. چون فکر میکنم مردم تنبل هستند و ترجیح میدهند این سوال را بپرسند و پاسخ را دریافت کنند تا اینکه لایک کنند و پستهای طولانی را بخوانند، زیرا پستهای من حدود 20000 کلمه است. و واقعا خوب پیش رفت
بنابراین چیزی که در حال حاضر کدنویسی میکنم این است که «آیا میتوانی برای هر بگوییم استارتآپ خود را مطرح کنی؟»، شما عرشه خود را آپلود میکنید، آن را مطرح میکنید، همه سؤالها را میپرسید. اتفاقاً نمی دانم قرار است موفق شوم یا نه. بنابراین من از تمام زمین ها استفاده می کنم. FJ Labs در حال بازنویسی همه توضیحات است یا برای اینکه ببیند آیا می توانم چشم را طوری آموزش دهم که شما بتوانید آن را مطرح کنید زیرا هر هفته و در مقطعی در مورد آن صحبت نکردیم، باید نحوه ارزیابی استارتاپ ها را پوشش دهیم.
اما هر هفته 300 معامله ورودی دریافت می کنیم و فقط 50 تماس دریافت می کنیم. و چون بقیه خارج از محدوده هستند یا تعداد زیادی همین کار را انجام می دهند، می خواهیم منتظر بمانیم و یا در حال انجام سخت افزار یا هر چیز دیگری هستند. و سپس ما با شاید 10 مورد در هفته تماس دوم را دریافت می کنیم. و من با پنج تماس در هفته دوم تماس میگیرم.
بنابراین از بین 300 شرکتی که ما را معرفی کردند، با آنها صحبت کردم. سه یا پنج در هفته و این راهی برای مردم خواهد بود تا با شما صحبت کنند. حتی اگر فکر می کنیم برای ما نیست، می توانید بازخورد خوبی دریافت کنید، و غیره. نمی دانم قرار است موفق شوم یا نه. یک سال طول می کشد تا آن را به روز کنم یا آن را دوست دارم. اما این است، فوق العاده سرگرم کننده است.
و در این بین، فکر میکنم شاید سرمایهگذار هوش مصنوعی بهتری باشد، زیرا به نوعی متوجه شدهام که بیشتر ایدههایی که مردم برای من پیشنهاد میکنند، مانند خلبانهای مختلف، مثلاً میتوانم در عرض یک هفته کدنویسی کنم، مثل اینکه چیزی وجود ندارد. این فقط یک زمین فروش است. این یک بازی فروش است.
یوری رابینوویچ: آیا خودتان همه اینها را کدنویسی می کنید یا تیمی از توسعه دهندگان از شما پشتیبانی می کنند؟
فابریس گریندا: من بیشتر آن را در ابتدا خودم کدنویسی کردم. و سپس شروع به استخدام یکسری افراد برای کمک به من کردم. بنابراین، بهویژه نسخه فعلی که در آن میخواهیم آپلود کنیم، سعی میکنم به Fabrice AI آموزش بدهم که همان توضیحاتی را که ما انجام میدهیم دوست داشته باشد و توصیه کند. من به کمک زیادی نیاز دارم زیرا باید آپلود کنیم.
ما باید به Affinity وصل شویم، که تمام CRM ما را دارد، که تمام دبریف های ما را دارد، که همه دک ها را دارد. و به طوری که من خودم انجام نمی دهم. من یک تیم در هند استخدام کردم تا در این زمینه به من کمک کند. اما خیلی از آن ها را خودم کدنویسی کردم.
و به هر حال، این روزها کدنویسی آسانتر است. شما یک سوال کدنویسی دارید، از GPT میپرسید. میدونی، من دیگه کدنویس خوبی نیستم. هر وقت چیزی را فراموش می کنم، مثل این است که هی، می خواهم این کار را انجام دهم. کد رو برام بفرست و به معنای واقعی کلمه این روزها، منظورم این است که باز هم چیز مهمی نیست. سؤالات خاص، نه برنامهها، مثلاً چگونه میتوانم، هر کاری که میخواهم این جاسازی YouTube را از حالت عمودی به افقی تغییر دهم. چگونه این کار را انجام دهم؟ پنج چیز به شما می دهد، شما یکی را می گیرید.
یوری رابینوویچ: چه زبانی را رمزگذاری می کنید؟
Fabrice Grinda: بستگی دارد، اما بیشتر مانند PHP و MySQL.
یوری رابینوویچ: باحال.
فابریس گریندا: و من برای وبلاگم در وردپرس هستم.
نیکو لئون: بله، پس همانطور که اشاره کردید، خیلی خوب است که بفهمیم چگونه از آن 300 به 50 و سپس 10 و 5 میرسی، اگر مجموعهای از قوانین سختگیرانه داشته باشی، یا این که فقط احساس میکنی.
فابریس گریندا: نه، ما یک سری قوانین سختگیرانه داریم. بنابراین سه، 300 ورودی در صد از EC های دیگر می آیند. صدها نفر از بنیانگذارانی هستند که ما در گذشته از آنها حمایت کردهایم، بنابراین حدود 2000 بنیانگذار در 1100 شرکت است.
و صد مانند ورودی سرد است، بیشتر به لینکدین من، اما، می دانید، همه جا، ایمیل، هر چه باشد. اگر این نوع چیزهایی است که ما به آنها نگاه می کنیم، یک دانه بازار و A یا B به بعد یا بیشتر از اینکه آن را نگیریم. اما ما تعداد زیادی از پیشدانهها انتخابیتر بودند، زیرا آنچه اغلب اتفاق میافتد این است که میبینیم 10 نفر ایده مشابهی را به طور همزمان تغییر میدهند، و ما ترجیح میدهیم صبر کنیم تا بفهمیم کدام یک از رقبا حمایت نمیکنیم.
بنابراین، میخواهیم صبر کنیم تا کسی که مانند برنده ظاهر شود، قبل از اینکه منتظر بمانیم. بنابراین قبل از شروع، ما اغلب دوست داریم، بله، ما می خواهیم صبر کنیم، به خصوص اگر کمی خارج از محدوده باشد و سپس بقیه موارد، مانند سخت افزار، بیوتکنولوژی، فناوری سبز. فضا، هر چه باشد، مثلاً اگر مؤلفه اثر شبکه بازار را نداشته باشد، ما فقط تماس نخواهیم گرفت زیرا برای ما نیست.
از 50 موردی که در هفته دریافت می کنیم، برای ما، تماسی را دریافت می کنیم که 10 نفر در تیم سرمایه گذاری داریم، معاملات آنها به طور تصادفی به یکی از 10 نفر اختصاص داده شده است و ما یک تماس یک ساعته می گیریم. در تماس یک ساعته، ما چهار چیز را ارزیابی می کنیم. ما ارزیابی می کنیم “آیا ما تیم را دوست داریم؟” اکنون، البته، هر VC در جهان به شما خواهد گفت: “اوه، من فقط روی افراد خارق العاده سرمایه گذاری می کنم.” مسئله این است که نمی تواند مانند پورن باشد. نمی تواند باشد. اوه، من آن را می دانم. وقتی میبینمش میدونم شما باید بتوانید آن را بیان کنید. بنابراین، برای ما، یک بنیانگذار فوقالعاده کسی است که هم یک فروشنده فوقالعاده فصیح، بینا باشد، و نه یا، و بلد باشد چگونه اجرا کند.
بنابراین ما تلاقی نمودار ون از فروشندگانی را می خواهیم که بسیار گویا هستند و می دانند چگونه اجرا کنند. و روشی که من میگویم، یا اینکه میگوییم چگونه میتوانند در یک تماس یک ساعته اجرا کنند، معیار شماره دو انتخاب است. “آیا ما تجارت را دوست داریم؟” اندازه کل بازار آدرس پذیر چقدر است؟ اقتصاد واحد چیست؟ حتی قبل از راهاندازی، ما انتظار داریم که بنیانگذاران بتوانند بیان کنند، اوه، من به تجزیه و تحلیل کلمات کلیدی و گوگل و فیسبوک، که کانال اصلی خرید پولی من است، نگاه کردهام.
این چگالی کلمه کلیدی است. این CPC متوسط است. این صفحه فرود است. و من می گویم ما هزار دلار خرج کردیم. این همان چیزی است که صفحه فرود به نظر می رسد. نرخ نسخه شما X درصد بود. ما انتظار داریم که Y درصد رعایت شود. اینها، و اتفاقاً، Y درصد بهتر است میانگین صنعت باشد. و روشی که آن را برای اقتصاد مقایسه میکند، میانگین است.
ارزش سفارش ما منتظر این لیست با این تکرار هستیم، که بهتر است دوباره میانگین صنعت باشد، نه پنج X بهتر. و با این ساختار حاشیه زیر، و من به بازپرداخت هزینه های کاملاً بارگذاری شده در حاشیه مشارکت، دو پایه در شش ماه، سه حادثه در 18 ماه اهمیت می دهم. بنابراین من اقتصاد واحد خوب می خواهم و افرادی که می توانند اقتصاد واحد را بیان کنند، معمولاً به خوبی تجارت خود را درک می کنند.
و اگر آنها آنجا نباشند، باید به آنها توضیح داده شود که چرا در طول زمان با مقیاس به آنجا خواهند رسید. کدام با افزایش تراکم، قدرت خرید، هر چه که هستید، ممکن است بتوانید آنها را در طول زمان بهبود بخشید، اگر امروز آنجا نباشید. بنابراین شماره یک، “آیا من تیم را دوست دارم؟” شماره دو، “آیا تجارت را دوست دارم؟”
شماره سه، “آیا شرایط معامله را دوست دارم؟” اینکه هیچ چیز در فناوری ارزان نیست، اما آیا منصفانه است؟ آیا با توجه به تیم، کشش و فرصت، عادلانه است؟ و شماره چهار “آیا پایان نامه را دوست دارم؟” آیا این ایده ای است که من به آن اهمیت می دهم در مقوله ای که در راستای چشم انداز من از آینده به آن اهمیت می دهم؟ و من تزهایی را در مورد آینده جابجایی، املاک و مستغلات، غذا، حمل و نقل روشن کرده ام، شما نام آن را حل کردن یکی از سه مشکلی که در حال حاضر روی آن تمرکز کرده ام، یعنی نابرابری فرصت ها، تغییرات آب و هوایی و بحران سلامت روانی و جسمی
و من به هر چهار مورد نیاز دارم تا درست باشد. بنابراین سه از چهار نیست، هر چهار است. ما باید تیم را دوست داشته باشیم. کسب و کار، شرایط و پایان نامه، و اگر هر چهار مورد درست باشد، در تماس دوم به تماس دوم می رود. ما عمیقتر میشویم و به مسائل محیطی میرسیم که مشخص نیست با جمعآوری سرمایه به کجا میرسند، و اگر آنها را دوست داریم، سرمایهگذاری میکنیم.
بنابراین ما در دو جلسه یک ساعته در طول یک هفته سرمایه گذاری می کنیم. ما مانند ما در بودیم. و اگر ما وارد نباشیم، و بسیاری از VCها را نمی فهمم، مثل اینکه آنها مؤدب نیستند، آنها افراد را ارواح می کنند. اما اگر وارد نیستیم، به شما میگوییم که چرا نیستیم و چه چیزی را باید تغییر دهیم تا نظرمان تغییر کند.
و حدود 1 درصد نرخ تبدیل است. 300 معامله، 3 سرمایه گذاری در هفته. بنابراین 1 درصد از زمین، معامله برای ما به ما سرمایه گذاری می شود. که حدود 150 سرمایه گذاری جدید در سال است، اما با موارد بعدی و غیره مانند 200 تا 250 سرمایه گذاری در سال است.
نیکو لئون: و میانگین اندازه چک شما چقدر است؟
فابریس گریندا: ما بسیار جزم اندیش هستیم.
بنابراین همانطور که ما در روش ارزیابی برنامهریزی میکنیم، در روشی که سرمایهگذاری میکنیم نیز برنامهریزی میکنیم. پیش دانه ما 150، بذر ما 300، A ما 500، و B ما 700 است. و ما گاهی اوقات می توانیم آن را دو برابر کنیم، اگر اعتقاد فوق العاده ای داشته باشیم، آن را دو برابر کنیم. و بنابراین اندازه چک متوسط ترکیبی 400K است. از آنجا که ما اکثراً دانه و A هستیم، ما نیز بیشتر ایالات متحده هستیم.
بنابراین ما 70 درصد بذر و A، 20 درصد B به بعد، 10 درصد پیش دانه هستیم. ما 50 درصد آمریکا و کانادا، 25 درصد اروپای غربی، 10 درصد برزیل و هند، 15 درصد بقیه جهان هستیم.
نیکو لئون: و قبلاً اشاره کردید که بهترین زمان برای سرمایه گذاری در هوش مصنوعی پنج سال پیش بود. مثلاً از روی علاقه، امروز چیزی که فکر می کنید پنج سال دیگر هوش مصنوعی می شود چیست؟
فابریس گریندا: هیجان انگیزترین شرکت در مجموعه من یک شرکت هوش مصنوعی است. و من فکر می کنم که آنها به خوبی می توانند یک شرکت تریلیون دلاری باشند، اما همچنین فکر می کنم اکنون برای سرمایه گذاری خیلی دیر شده است.
اما این شرکتی به نام Figure AI است و پیشروترین شرکت رباتیک انسان نما در جهان است. آنها بهترین استعدادها را در هوش مصنوعی و روباتیک استخدام کردهاند تا در حال حاضر یک Figure 2 بسازند، که هماکنون در کارخانه BMW زندگی میکند، جای تعدادی ماشینکار را میگیرد و واقعاً خوب عمل میکند.
اما تیم فوق العاده است. و با توجه به مسیری که آنها در آن قرار دارند، می توانم تصور کنم که یک شکل 3 وجود دارد، این بسیار بهتر و ارزان تر در طی چند سال آینده. و یک شکل 4، چند سال پس از آن. و من میتوانم مسیری را ببینم که در آینده نه چندان دور، مانند چهار یا پنج سال آینده، شما رباتهای محصول انساننما مقرون به صرفه خواهید داشت که میلیونها نفر هم در کارخانه و هم در خانه رایج خواهند بود. و فکر میکنم هوش مصنوعی احتمالاً یک سال جلوتر از تسلا در بازی با محصولات بسیار بهتر و هوش مصنوعی و سالها جلوتر از سایر بازیکنان چینی است. بنابراین من فکر می کنم که آن شرکت یکی از یکی است و آنها بسیار منحصر به فرد و خاص هستند.
و بنیانگذار آن فوق العاده است. این قطعاً هیجانانگیزترین شرکت در مجموعه از منظر هوش مصنوعی است، اما میدانید، در حال حاضر، اگر بخواهید اکنون سرمایهگذاری کنید، احتمالاً، منظورم این است که نمیدانم دور بعدی چه خواهد بود، اما دور آخر در حال حاضر 3 میلیارد است. بنابراین بسیار زیاد خواهد بود.
یوری رابینوویچ: خوب است. و به این ترتیب شما اشاره کردید که تماس های سرد زیادی وجود دارد. آره نسبت سرمایه گذاری در حوزه سرمایشی در مقابل ارجاعات چقدر است؟
فابریس گریندا: بنابراین اول از همه، ما واقعاً به گسترش سرد نگاه میکنیم و روی آن سرمایهگذاری میکنیم، که اصلاً در مورد 99 درصد VCها صدق نمیکند، جایی که معاملات مشابه در Sequoia احتمالاً مستقیماً به یک پوشه نامههای ناخواسته رایت میشوند که هرگز وجود ندارد. خوانده شود و هرگز نگاه نخواهد شد
و شاید مانند واقعی مانع از سرمایه گذاری شما در آینده شود. برخی از بهترین معاملات ما سرد بودند زیرا اتفاقی که می افتد این است که اگر برای اولین بار از یک جغرافیای غیرسنتی بنیانگذار باشید، می دانید، در آلبانی، نیویورک، در بلو هوریزونته در برزیل هستید. شما به سنفورد نرفتید، می دانید، البته اگر به سنفورد و علوم کامپیوتر رفته باشید، با افرادی در TAC و VC آشنا خواهید شد.
شما می توانید یک مقدمه گرم دریافت کنید. اما اگر شما در همان چیزی هستید، اگر در سائوپائولو یا هر چیز دیگری هستید، اما اگر در مانند بلو هوریزونته یا آلبانی هستید و به دبیرستان میروید، ممکن است اتصال را نداشته باشید. چیزی که در نهایت اتفاق می افتد این است که شما انعطاف پذیرتر هستید. شما خیلی جلوتر می روید، سرمایه بسیار کمتری دارید، و ما در نهایت در برخی از این شرکت ها سرمایه گذاری می کنیم.
من ارزش بسیار کمتری دارم، کشش بسیار بالاتری دارم. ما روی برخی از اینها مانند 2 میلیون در ماه سرمایه گذاری کردیم و درآمدی مانند 10 پیش سرمایه گذاری کردیم، که می تواند کشش سطح B باشد. و مانند اینکه، شما 15 را در 50 افزایش می دهید نه 2 را در 10. و، ما نیز بیشتر در موقعیت محدود کننده هستیم، اما برای پاسخ به این سوال، زیرا شما نسبت را پرسیدید.
بنابراین یک سوم معاملات از سوی VC ها انجام می شود. و حدود 55 درصد از شرکتهایی است که ما در آنها سرمایهگذاری میکنیم. یک سوم معاملات از سوی بنیانگذاران انجام میشود. و این حدود 30 درصد معاملاتی است که ما در آنها سرمایه گذاری می کنیم و یک سوم معاملات به صورت سرد انجام می شود و این حدود 15 درصد معاملاتی است که در آنها سرمایه گذاری می کنیم.
بنابراین این نسبت کمتر است. این صد معامله خوب است، از 300 معامله، ما سه معامله را انجام می دهیم، اما فقط، می دانید، 15 درصد از این سه معامله، اگر در طول سال بخواهید، حدس می زنم که من فقط ریاضی را ساده تر می کنم. ما 200 معامله انجام می دهیم و از 200 معامله هر سال، 30 معامله از سرما ناشی می شود.
یوری رابینوویچ: پس شما، به بنیانگذاران توصیه می کنید که به شیوه ای سرد با شما تماس بگیرند؟
فابریس گریندا: نه، من توصیه می کنم که سعی کنند یک معرفی گرم داشته باشند. ترجیحاً از یک VC دیگر یا یک مؤسس، اما اگر راهی برای دسترسی به من ندارید، زیرا این شبکه شما نیست، می توانید یک ایمیل، یک لینکدین از طریق نامه برای من ارسال کنید، اما من فقط در صورتی پاسخ خواهم داد که پیام شما توضیح می دهد که چه چیزی می سازید، کشش شما، و شما شامل عرشه.
اگر دوست دارید، من یک ایده عالی دارم، می خواهم در مورد آن با شما صحبت کنم، پاسخی دریافت نمی کنید. من باید بتوانم بر اساس پیامی که برای من ارسال میکنید، تصمیم بگیرم که آیا تماس بگیرم یا نه. من هیچ وقت برای لایک چت کردن ندارم. بنابراین باید اطلاعات کافی به من بدهید تا ارزیابی کنم که آیا این امر تضمین کننده تماس در پیامی است که به من ارسال می کنید یا خیر.
یوری رابینوویچ: و بنابراین شما اشاره کردید که چه توصیه دیگری را می خواهید به سایر بنیانگذاران بدهید، در هنگام ایجاد استارتاپ، درست است؟ اکنون به نوعی است، اکنون ساختن سرمایه گذاری های جدید بسیار ارزان شده است، درست است؟ شما خودتان هوش مصنوعی Fabrice را در گاراژ خود می سازید.
فابریس گریندا: بله، می دانید، بنابراین مدل کسب و کار صفر نیز. این یک تجارت نیست. آره منظورم اینه که درست انجامش بده مثل اینکه اینجا یک اشتباه است به نظر من بسیاری از بنیانگذاران می سازند. آنها می گفتند، اوه، من باید یک میلیون دلار جمع آوری کنم تا بروم و می خواهم یک استارت آپ راه اندازی کنم. این نشانه بسیار بدی است. Pre-seed که pre VC است که از خانواده ترانس کامل است. شما باید با سرمایه بسیار کم بتوانید خیلی راه دور بروید.
و وجوه اولیه بسیار کمی وجود دارد. تعداد کمی وجود دارد، درست است؟ چهار، تقویت، و غیره وجود دارد که مانند دو چک 50K می نویسد. اما در بیشتر موارد، تقریباً بدون سرمایه باید بتوانید. مثل امروز تونستم بسازم و شما 20 هزار به من بدهید. من می توانستم هر چیزی بسازم. و این استخدام تیم خارجی از توسعه دهندگان یا هر چیز دیگری در Upwork است.
و، و، و بسیاری از چیزهایی که می توانند بدون کد کدگذاری شوند، خوب به نظر می رسند. مثلاً اگر این روزها در حال ساختن یک بازار هستم، از Shopify استفاده خواهم کرد. و بله، شما به مؤلفه فروشنده نیاز دارید که در آن باید راهی را کدنویسی کنید تا افراد فهرست کنند، اما من از بیشتر ابزارهای موجود در آنجا استفاده خواهم کرد. بدون قفسه، ثابت کنید که اقتصاد کار می کند و واقعاً به آن فکر نکنید.
بنابراین اگر به سراغ من بیایید و دوست داشته باشید، برای ساخت آن به یک میلیون دلار نیاز دارم. پاس شبه اتوماتیک است. مثلاً، بله، شما بروید و آن را بسازید. آن را بسازید، کمی محصول به دست آورید، نشان دهید که کمی مناسب بازار محصول هستید. چیزی که VCها می خواهند برای تامین مالی آن اقدام کنند مقیاس است. ما می خواهیم شما را مقیاس کنیم. اگر دوست دارید، اوه، من مانند هر چیزی که باشد، 500 هزار نفر از دوستان و خانواده جمع آوری کردم.
ما زنده هستیم ما ماهانه 20 هزار MRR انجام می دهیم. و اکنون، اما من می دانم که کدام کانال جذب مشتری کار می کند. و برای من مهم نیست که کانال چیست. ممکن است TikTok باشد. قابل پرداخت بود می تواند SEO باشد. این می تواند تأثیرگذار باشد. این می تواند یک تیم فروش باشد. ممکن است iBound باشد. شما نیاز به یک کانال کسب مقیاس پذیر و قابل تکرار با اقتصاد خوب دارید.
و شما میگویید، اکنون من یک دانه را افزایش میدهم، 3 و 9 را از قبل به مقیاس، از 20، 30 K در MRR به 150 K در ماه در MRR میآورم. این برای من منطقی است. و بنابراین راهاندازی کارآمدی سرمایه باشد، مناسب بودن بازار محصول را ثابت کنید. سپس به VC ها می روید. به VC ها نروید و بگویید من برای راه اندازی به پول نیاز دارم که ثابت کند شما نمی دانید در مورد چه چیزی صحبت می کنید.
و این موضوع توانایی شما را برای اجرا شک میکند و باعث میشود لزوماً باور نکنیم که به آنجا خواهید رسید. اکنون، البته، اگر شما برای بار دوم یا سومین بار مؤسس هستید، قبلاً این کار را انجام داده اید، ما باور خواهیم کرد که می توانید اجرا کنید. اما به عنوان بنیانگذار اولین بار، آن را ثابت کنید.
نیکو لئون: و فقط در مورد سرمایهگذاریهای برتر شما تا کنون صحبت میکنم، منظورم این است که شما گفتید که از 1100 خروجی تاکنون 300 خروجی داشتهاید، که نسبت بسیار خوبی است. تاپ شما چه بود و آیا می دانستید که آنها در آن زمان برترین شما خواهند بود یا برای شما غافلگیر کننده بودند؟
فابریس گریندا: پس اول از همه، سرمایه گذاری برتر چیست، درست است؟
بالاترین سرمایهگذاری میتواند چند برابر، دلار مطلق و IR باشد، که همه معیارها و شرکتهای متفاوتی هستند. بنابراین، من قطعاً فکر نمیکردم که تا به حال بهترین خرید چندگانه باشد. این یک شرکت بازی خارج از ترکیه بود که ما در آن سرمایه گذاری کردیم زیرا تحلیلگران ورودی ما که به تازگی به آن ملحق شده اند گفتند، شما باید در شرکت سرمایه گذاری کنید، حتی آن بازی ها، حتی ترکیه، روشی که کمیته سرمایه گذاری ما کار می کند، ما نیازی به اجماع نداریم. . ما حتی نیاز به اکثریت نداریم. اگر کسی، هر کسی، حتی تحلیلگر ورودی که 21 سال دارد و اولین کارش است، بگوید ما نیاز به سرمایه گذاری داریم و روی میز پول می زند، ما سرمایه گذاری خواهیم کرد. ما آنها را اندازه می کنیم، سرمایه گذاری خواهیم کرد. بنابراین ما روی این شرکت بازی سازی به نام Gram Games سرمایه گذاری کردیم و آنها سعی می کنند یک Clash of Clans یا Supercell را برای بازارهای نوظهور در اندروید بسازند.
و به طرز غم انگیزی شکست خورد، شرکت اساساً در حال ورشکستگی بود. و من فکر می کنم ما اسناد انحلال را توسط یکی از مهندسان برای سرگرمی امضا کرده بودیم. من این بازی کوچک کوچک را میسازم و آنها میگویند: “هی، بیا آن را آزاد کنیم. هرگز نمیدانی.” و احساس جهانی فوری، یک بازی به نام 1010 است. این یک جورهایی شبیه به سال 2048 است. و شرکت متوجه شد، می دانید که چرا بازی های پیچیده ای با بازیگران و داستان ها و گرافیک بسازید، در حالی که می توانید بازی های معمولی بسازید؟
آنها به یک ناشر و توسعه دهنده معمولی بازی تبدیل شدند و پس از مرگ تقریباً به معنای واقعی کلمه، ما مجبور شدیم اسناد انحلال را امضا کنیم. از قدرت به قوت رسید. Zynga آن را با 250 میلیون به علاوه سه سال سود خرید. و من فکر می کنم سودها مانند 35، 100 و 250 بود، درست است؟ مثل اینکه درآمد بیشتر از خرید بود.
منظورم این است که مثل ذهن درگیر است. و ما فقط آن را برای 50 K قرار دادیم زیرا مانند چک کوچک بود زیرا ما تحلیلگران اصرار داشتند. و 50 K میدونی، مثل 20 میلیون شد. بنابراین یک چندگانه قطعاً آن را انتظار نداشتند. اگر بارها از ما میخواستید که شرکت را رتبهبندی کنیم، میگفتیم 5 درصد پایینترین شرکتهای پرتفوی ما هستند، و با این حال در نهایت به بالاترین چندگانه تا کنون تبدیل میشوند.
بنابراین شما خوش شانس هستید. خوش شانس بهتر از خوب است و چیزها شما را غافلگیر می کنند و آنها شما را در هر دو جهت شگفت زده می کنند. شما شرکت هایی دارید که مثل تک شاخ های میلیارد دلاری بودند که آن را خرد کردند و می میرند. و شرکتهایی که در حال مرگ هستند، دوست دارند بفهمند و دوست دارند از آنجا خارج شوند. دیگر موفقیت های بسیار بزرگ دلار مطلق علی بابا بود.
من در سال 94، زمانی که در پرینستون بودم، ماندارین را در دانشگاه جهانی پکن مطالعه کردم. من ملاقات کردم، در سال 99 با جک ما صحبت کردم، سعی کردم دامنه alibaba.com را از او بخرم، زیرا می خواستم این دامنه برای eBay اروپا باشد. آنطور که می توانید تصور کنید او را متقاعد نکردید. و بعداً خیلی دیر سرمایه گذاری کرد، مثلاً با ارزشی معادل 15 میلیارد معادل 4 دلار برای هر سهم یا هر چیز دیگری.
اما برای من واضح بود که قرار است بزرگ باشد و فرصت بسیار بزرگی است. و شروع به درآمدزایی کرد و در نهایت آنها عمومی شدند و حتی بیشتر رشد کردند. و بله، می دانید، من فکر می کنم آن را مانند یک میلیون گذاشتم که تبدیل به 50 میلیون یا هر چیز دیگری شد. و سپس Coupang، همان چیز. آن را به عنوان یک Groupon از کره آغاز شد.
بنابراین ما گذشتیم، سپس آن یکی از بسیاری از آمازون های کره شد. بنابراین ما عبور کردیم و سپس بازیکن برتر کره در رده آمازون شدیم. بنابراین ما سرمایهگذاری کردیم و در نهایت به خوبی وارد بورس شدیم، بسیار موفق در دلار مطلق، دلار مطلق، اما نه چند برابر، زیرا ما برای شروع ارزش بسیار بالایی سرمایهگذاری کردیم، فکر میکنم شاید یک میلیارد برای شروع باشد.
و بنابراین، بله، ما 50 میلیارد فروختیم، اما. می دانید، ما یک میلیارد سرمایه گذاری کردیم.
یوری رابینوویچ: پس بدتان نمی آید که در ارزش گذاری میلیاردی نیز سرمایه گذاری کنید؟
فابریس گریندا: ما صبر می کنیم تا یک برنده مشخص وجود داشته باشد. بنابراین، همانطور که قبلاً گفتم، ما روی رقبا سرمایه گذاری نمی کنیم. و بنابراین، و من نمی خواهم در اقتصاد زیر آب سرمایه گذاری کنم.
پس این نیست یا نان و کره، درست است؟ یا نان و کره دانه و A است، اما فرض کنید در A هفت شرکت وجود دارد که همین کار را انجام می دهند. همه آنها با همه تیم های شگفت انگیز خوب کار می کنند. اگر روی اشتباه سرمایه گذاری کنم. من فرصت سرمایه گذاری در این دسته را برای همیشه از دست می دهم. و بنابراین من صبر می کنم. و در مورد Coupang ما آن را زود دیدیم.
قبلا دیدیمش فقط سرمایه گذاری زودتر منطقی نبود. گروپون بود، مدل گروپون را دوست نداشت. این یکی از پنج آمازون بود، مشخص نبود. سپس بالاخره نوبت به سرمایه گذاری رسید. IRR ما در Skip the Dishes سرمایه گذاری کردیم که DoorDash برای کانادا است. و آنها شش ماه بعد به دست آوردند، می دانید. من نمی دانم، پنج X، 10 X در شش ماه.
به هر حال 10000 ریال بود. من واقعاً خیلی خوب عمل کردم. باز هم به این دلیل سرمایه گذاری نکردیم. ما انتظار نداشتیم که به این سرعت بپذیریم، اما توانستیم به آنها کمک کنیم. آنها از سرمایه گذاری بسیار راضی بودند. خیلی خوشحال شدیم. ما از آنها در شرکت های بعدی حمایت کردیم. و بله، پس نه، این چیزها شما را در هر دو جهت شگفت زده می کند.
یوری رابینوویچ: و چگونه بر این شرکت هایی که دوست داشتید، اما آماده سرمایه گذاری نبودید نظارت می کنید؟ این به نوعی است، چگونه می توانید همه اینها را پیگیری کنید.
فابریس گریندا: بله. بنابراین وقتی در یک شرکت می گذریم، چندین حالت داریم. بنابراین در پایان کمیته سرمایه گذاری، ما هر سه شنبه یک کمیته سرمایه گذاری به مدت دو ساعت انجام می دهیم.
بنابراین امروز یکی داشتیم، در چند شرکت سرمایه گذاری کردیم. ما وضعیتی داریم، مانند سرمایه گذاری، بنابراین در حال حرکت به سمت پرتفوی هستیم. خب ما برای همیشه میگذریم موسس را دوست نداشتیم، هر چه را دوست نداشتیم، یا پاس می کنیم و دوباره وصل می کنیم و یک اکتیو را در شش ماه، نه ماه، یک سال، قرار می دهیم. بیایید دوباره وصل شویم تا ببینیم کجا هستند.
و ما گاهی این کار را هفت بار انجام می دهیم تا در نهایت سرمایه گذاری کنیم.
یوری رابینوویچ: و بنیانگذاران حاضرند هر بار دوباره به هم وصل شوند؟
فابریس گریندا: بله، چون با آنها خوب رفتار می کنیم. ما می گوییم، ببین، این دلیلی است که ما این کار را انجام نمی دهیم و معمولاً منطقی است، اما ما دوست داریم، همه حاضر به این کار نیستند، برخی از مردم عصبانی می شوند زیرا شما قبول کردید، اما ما صادق و شفاف هستیم .
بسیاری از VCها فقط شما را شبح می کنند، می دانید و بنابراین بله، نه، آنها خوشحال هستند، آنها عمدتاً از اتصال مجدد خوشحال هستند.
یوری رابینوویچ: آره، دوباره، این ایجاد رابطه است، درست است؟ بنابراین با گذشت زمان ممکن است بارها و بارها روی یک بنیانگذار سرمایه گذاری کنید، درست است؟
فابریس گریندا: اوه، ما بارها این کار را انجام داده ایم. آره بنابراین در واقع ما یک سیاست غیر متمرکز داریم که این است. اگر از طرف ما درست عمل کرده اید، مهم نیست در مرحله بعد چه کاری انجام دهید، از شما حمایت خواهیم کرد. بنابراین، ما از برت ادکاک در اولین استارت آپ او حمایت کردیم، که در Vetteri، یک بازار کار برای برنامه نویسان بود، به فروش صد میلیونی رسید.
ما آن را در Adecco به قیمت صد میلیون فروختیم. ما در چند سال هشت X یا سرمایه گذار ساختیم. خیلی خوشحالم. او می گوید، خوب، من دارم در یک شرکت تاکسی های برقی پرنده مانند آرچر می سازم. من می گویم، خوب، چک ما اینجاست. حتی تماس هم نگرفتیم. ما حتی به عرشه نگاه نکردیم، فقط پول را سیم کشی کردیم.
و سپس، می دانید، آن عمومی را گرفت، بسیار خوب عمل کرد. و بعد او مثل این است که من در حال ساخت یک شرکت ربات انسان نما هستم. من می گویم، خوب، این پول شما است. مهم نیست شرایط، مهم نیست، مانند، آن را. و، و بنابراین، اگر شما توسط ما خوب عمل کرده اید، ما بارها و بارها و بارها از شما حمایت خواهیم کرد، مهم نیست که چه باشد.
یوری رابینوویچ: شگفت انگیز. و بنابراین در چه مرحله ای احساس کردید که برای یک خانواده آماده هستید، درست است؟ به نوعی من شما را دیدم، شما بچه های کوچکی دارید و این از شما مهربان است، دیوانه بودید که برای رسیدن به آنجا سخت کار می کردید، درست است؟ آره
فابریس گریندا: منظورم این است که من هرگز فکر نمی کردم که بخواهم یک خانواده روشن باشد. من فکر میکردم که دادهها در دنیایی هستند که شما یک مرد شاد فوقبلند جاهطلب هستید. می دانید، شما با دوستان خود که بچه دارند صحبت می کنید. و همچنین “الف. آنها از زندگی شما ناپدید می شوند” “ب. آنها دیگر فرد یا حتی زوج نیستند تا پدر و مادر شوند”. و “C. وقتی آنها را ملاقات می کنید، که بسیار نادر است، مثل هر 2 ماه یکبار است. مثل اینکه، آه، من نخوابیده ام و زندگی من بد است. من نمی توانم کار سرگرم کننده ای انجام دهم.
و بچه های من این، بچه های من آن. مثل این است که، بازی خیلی قانعکنندهای نبود، درست است؟» مثل، بله، برای من نیست. من بچه نمیخواهم. من زندگیام را دوست دارم. این عالی است. من به طور تصادفی مراسم آیهوااسکا را انجام دادم و باز هم، بسیاری از مردم مراسم آیهوااسکا را انجام می دهند، زیرا به دنبال هدف زندگی خود هستند، یا دوست دارند ترومای گذشته را التیام بخشند. و غیره، مانند، من فوق العاده خوشحالم، من مثل این هستم، این اتفاق افتاده است، مانند، زمانی که می توانستم 10 روز قبل از آماده سازی سواری صرف کنم، مانند بدون کافئین، بدون رابطه جنسی، خواب، مدیتیشن، بدون گوشت کامل مانند ایجاد محیط مناسب.
من بودم، من این کار را در جنگل عمیق بوشویک انجام دادم، می دانید، بنابراین نیازی به دور زدن نداشتم. و مانند، من مانند، می دانید، چرا که نه؟ و من و چرا که نه؟ همان چیزی که در من وجود دارد، یکی از ویژگی های تعیین کننده من کنجکاوی است. ماهیت واقعیت چیست؟ این می تواند سرگرم کننده و جالب باشد. من هیچ انتظاری از آن نداشتم.
و مادربزرگم به دیدنم آمد. مادربزرگ، روشن است، مانند 20 سال قبل از آن گذشته بود. و پیامی که دریافت کردم شگفت انگیز بود. مثل این است که شما هدف زندگی خود را دنبال می کنید. همه چیز شگفت انگیز است. تو برآورده شدی شما کاری را که باید انجام می دهید انجام می دهید. نمیدانم اما، اما قطعاً «و» یا «یا» است، اما در اینجا چند ایده برای شما در حاشیه وجود دارد. پس اول از همه، شما نیروی طبیعت هستید. اگر می خواهید کاری کنید که اتفاق بیفتد، می توانید آن را انجام دهید، اما وقتی چیزهایی که تلاش می کنید و جواب نمی دهند، آنها را مجبور نکنید. قرار نیست برای شما باشد.
حالا، این فقط در صورتی کار میکند که واقعاً تلاش زیادی کرده باشید، و من خیلی تلاش کردم، مثلاً یک انجمن و یک استودیو در جمهوری دومینیکن بسازم، و ترکیبی از فساد، جنایت، بیماریهای گرمسیری، مانند هیچ چیز خوب پیش نمی رفت بنابراین، میدانید، به نوعی پیام انتقال بود، به همین دلیل است که من اقامتگاه دوم خود را از جمهوری دومینیکن به ترکز و کایکوس منتقل کردم و بهترین تصمیم تا کنون بود.
اما او گفت: “هی، باید دوباره به موضوع بچه نگاه کنی.” بنابراین دلیل اینکه شما مجبور نیستید این است که زندگی شما شگفت انگیز است. این غنی و ماجراجویی و دوستی و عشق است. آره و شما سگ ها و تجارت خود را دارید، مثل اینکه همه چیز عالی است. و شما فکر می کنید که این فقط یک منفی خواهد بود، مانند همه دوستان شما.
درست. اما او میگفت: «هزینه بچهدار شدن میتواند کمتر از آن چیزی باشد که فکر میکنید»، یعنی، و منظورم هزینههای مالی نیست. آنها همیشه بالا هستند. این هزینه ای است که برای کیفیت زندگی شما به ارمغان می آورد، مانند این است که دیگران پس از شروع بچه دار شدن زندگی می کنند، زندگی خود را جایگزین والدین بودن می کنند. اما بچه ها می توانند تعریفی برای زندگی شما باشند.
می توانید به هلی اسکی بروید و بچه هایتان را ببرید. می توانید به بادبادک سواری بروید و بچه هایتان را ببرید. می توانید پیاده روی کنید و بچه هایتان را ببرید. بنابراین نیازی نیست که باشد یا بتوانید به زندگی ادامه دهید. شما می توانید همه کارها را با فرزندان خود انجام دهید و می توانید به عنوان فرد، زوج و والدین ادامه دهید. و شما این کار را نمی کنید، و با دانستن شخصیت خود، نیازی نیست که باشید، هرگز قرار نیست والدین هلیکوپتری باشید.
میدانی، کمتر مورد آتشسوزی قرار میگیری، نه اینکه، میدانی، به هر مسابقه فوتبال بروی. و این مثل این است که این شما نیستید و نیازی نیست که شما باشید. در واقع، روشی که دیگران این کار را انجام می دهند، برای آنها و برای بچه ها و برای رابطه بد است. بنابراین A، هزینه ها کمتر از آنچه تصور می کنید و B، مزایای بیشتر از آنچه تصور می کنید است. مثل اینکه دوست داری حرف بزنی دوست داری تدریس کنی شما می خواهید ارائه کنید. شما در مدارس مختلف کسب و کار در حال تدریس کلاس هستید. شما در حال ایجاد یک وبلاگ و یک پادکست هستید تا مقیاس پذیرتر نباشید. آموزش به فرزندانتان حتی شگفتانگیزتر خواهد بود زیرا شما را جوان نگه میدارد.
شما خود را در آن تشخیص خواهید داد و. شما آن را فوق العاده قانع کننده خواهید یافت. بنابراین، زمین در نهایت تبدیل به هزینه کمتر است، منافع بیشتر است. این یک تعریف از زندگی شما خواهد بود. جایگزینش میکنم شما باید آن را امتحان کنید. و من آن مراسم ayahuasca را ترک کردم، و فکر کردم، باشه، ما این کار را انجام می دهیم.
و او همچنین گفت، من باید حداقل یک پسر و یک دختر داشته باشم، زیرا آنها با هم فرق دارند یا رابطه شما بین آنها متفاوت است. و بنابراین، بله. نام او فرانسوا بود. او مادربزرگ پدری من بود. او تأثیر بسیار زیادی در زندگی من داشت. و در نتیجه، پسرم فرانسوا نام دارد و او اکنون سه ساله است.
و مدتی طول کشید زیرا میخواهم مطمئن شوید که شریک مناسبی را انتخاب کردهام. من یک اهدا کننده تخمک و اینها می گیرم. بنابراین پیچیده است. اما الان یک بچه سه ساله و یک هشت ماهه دارم و کاملاً عالی است. منظورم این است که آنها در آغاز شب ها خواب بوده اند. ما همدیگر را دوست داریم.
ما همه سرگرمی داریم. من پسرم را بردم، او را در فویل الکترونیکی گذاشتم، او را به بادبادک سواری بردم، او را به هلی اسکی، صخره نوردی بردم. ما یک انفجار داریم.
و پسرم چند هفته پیش درخواست برادری کرد و او سه ساله است، اما مردم این موضوع را جدی نمیگیرند، اما من میدانم که چیست؟ من آن را نشانهای از آنچه کائنات میخواهد میبینم، و در واقع یک گفتگوی طولانی با او داشتم، و میدانم اگر برادری داشته باشیم، او نمیخواهد بیرون بیاید، مانند، کاملاً شکل گرفته، آماده بازی کردن .
مثل این است که، می دانید، برای هشت سال شیردهی می شود و غیر کاربردی. او مانند، من متوجه شدم، اما در نهایت خوب خواهد شد، آنجا خواهد بود، من یک برادر می خواهم. من می گویم، باشه، ما این کار را انجام می دهیم. بنابراین اکنون من مانند گرفتن یک جانشین و این چیزها هستم و این شگفت انگیز است. و در همان مراسم، اتفاقاً یک گرگ سفید از من بازدید کرد که گفت: هی، تو، متوجه میشوی که روح گرگ وحشتناک جان اسنو فقط یک داستان تخیلی نیست، بلکه بر اساس یک سگ واقعی است.
این یک ژرمن شپرد سفید است و شما باید من را داشته باشید. تو یه آدم حماسی هستی شما به یک سگ حماسی نیاز دارید و من سگ شما هستم. بنابراین من نیز برای پیدا کردن یک پرورش دهنده رفتم و اکنون فرشته گرگ سفید خود را دارم. و همه چیز از آن ناشی شد. بنابراین بله، اما من تصمیم گرفتم که رهبری را انتخاب کنم، همه آنها را تصمیم گرفتم، آن مراسم در نوامبر 2018 بود.
من خودم را گرفتم، مدتی طول کشید تا همه چیز آماده شود. بنابراین من پسرم را در 21 سالگی، سگم را در 23 سالگی، دخترم را در 24 سالگی به دست آوردم. و حدس میزنم پسر بعدی من یکی باشد. بله، احتمالاً در 26 سالگی. بنابراین حتی منظورم این است که من یک جنین دارم. برای بقیه نیازی به برنامه ریزی ندارم. اما آره، دارم رویش کار میکنم بنابراین من در اواخر زندگی به آن رسیدم، اما شگفت انگیز بود.
من پشیمان نیستم که دیر آمدم. منظورم این است که فکر می کنم زمان مناسبی برای من بود، اما اکنون تبدیل شده ام. فکر می کنم خانواده ها شگفت انگیز هستند. بچه ها شگفت انگیز هستند. اگر میتوانستم 100 داشته باشم، 100 میداشتم، اما میخواهم یک پدر بزرگ و حال حاضر هم باشم و خیلی لذت میبرم. بنابراین من فکر می کنم آن سه خواهد شد. من به نوعی، من نیز به نوعی فرزندخوانده 17 ساله دارم، بنابراین حدس می زنم چهار به علاوه سگ و این شگفت انگیز است.
یوری رابینوویچ: بله. به نظر می رسد شما سبک زندگی خوبی دارید.
فابریس گریندا: بله، من زندگی ام را دوست دارم.
یوری رابینوویچ: شما هم یک جامعه ساز هستید، درست است؟ به نوعی، من شما را می بینم، شما میزبان بسیاری از نشست ها و گردهمایی ها هستید و می دانید، شبکه سازی. ورزش مورد علاقه شما چیست؟
فابریس گریندا: مانند بسیاری از چیزهای زندگی، من مورد علاقه، مورد علاقه ندارم. من چیزهای زیادی دارم که دوست دارم.
من رانده شده ام. کنجکاوی و تنوع را دوست دارم. من واقعاً، در مورد من، تنوع واقعاً چاشنی زندگی است. بنابراین سه ورزش وجود دارد که من به خوبی و اغلب انجام می دهم، که عبارتند از پادل، ورزش راکت اسپانیایی پارویی و تنیس، که هر دو را خیلی خوب بازی می کنم. کایت سواری که من زیاد انجامش می دهم. و من در حال حاضر دارم یاد میگیرم که بال فویل را برای تعارف بادبادکسواریام بر اساس سرعت باد و اسکی برگرداندم.
و من هر سه را دوست دارم و هر سه را به طور گسترده انجام می دهم، اما سالانه 1500 کتاب نیز می خوانم. بازی های ویدیویی هم انجام می دهم. من پینگ پنگ هم بازی می کنم و می دانید، کارهای مختلفی را دوست دارم. من هوش مصنوعی خود را کدنویسی می کنم و مجالس زیادی را میزبانی می کنم، سالن های فکری. حدس می زنم جامعه اطراف من، نام خانوادگی من گریندا است. حدس می زنم ما آن را Grindaverse می نامیم. و این خانواده ای است که من دارم و خانواده ای که انتخاب می کنم. بنابراین دوستان و خانواده و صدها نفر در آن حضور دارند. و می دانید، برای هر کریسمس، مثل الان، حدود 50 نفر به اینجا می آیند و ما با هم می نشینیم. برای تولد من در تابستان گذشته، 120 نفر بودند. و بله، شگفت انگیز است.
یوری رابینوویچ: نه، خیلی خوب است که افراد شگفت انگیزی در اطراف خود دارید. عالیه فابریس، از اینکه امروز به ما ملحق شدید بسیار متشکرم. شما بینش های شگفت انگیز زیادی را به اشتراک گذاشتید. ما دوست داریم شما را به اجلاس جهانی سرمایه گذاران سال آینده خود در لیسبون در 12 نوامبر دعوت کنیم. امیدوارم به ما بپیوندید.
فابریس گریندا: بعید است.
یوری رابینوویچ: اما بیایید آن را امتحان کنیم. ما بازیهای پارویی و تنیس و موجسواری را فعال میکنیم.
فابریس گریندا: بله. ببینید، یکی از کلیدهای زندگی من این است که فقط در صورتی کنفرانس برگزار میکنم که قبلاً در آنجا حضور داشته باشم و سخنران اصلی آن باشم، مثلاً سفر برای کار چیزی نیست که مشتاقانه منتظر انجامش باشم. بنابراین من زندگی ام را به شیوه ای بسیار غیر سنتی بین نیویورک، تورکس و کایکوس، و کانادا ساختار می دهم.
چون هر سه، پس من ساحل، کوه و شهر دارم، مکمل همدیگر هستند، درست است؟ در نیویورک، مانند بهشت تلاش های فکری، هنری و حرفه ای است. اما اگر انجام می دهید، فکر نمی کنید. و بعد از حدود دو ماه کار 24/7، من به یک استراحت نیاز دارم. من به ترک ها می روم. من در طول روز کار می کنم.
من الان ترک هستم ما در حال انجام پادکست ها، تماس ها، ایمیل ها و غیره هستیم. اما وقتی این کار را انجام نمی دهم، می نویسم، می خوانم، می نویسم، مدیتیشن، کیتینگ، پارو بازی می کنم، تنیس بازی می کنم. و سپس در طول زمستان، من همچنین دوست دارم به اسکی بروم. و بنابراین من همان کار ترک را انجام می دهم، مگر در کوه.
و همچنین این کار را در ماه اوت انجام دهید. بنابراین این یک نوع چرخش من است، نیویورک، ترک ها، ریولستوک. من باید می رفتم تا خانواده را در نیس ببینم. لیسبون، نوامبر، شاید، اما بعید است مگر اینکه به هر دلیلی قبلاً در اروپا باشم. درست؟ مثل اینکه ممکن است از اقیانوس اطلس عبور کنم. نه، اما اگر من قبلاً در اروپا هستم زیرا به دیدن خانواده میروم یا چیزی مربوط به من در آنجا وجود دارد. میدانید، در اروپا فرق میکند، زیرا مانند، میدانید، Nice to Lisbon، یک ساعت و نیم است.
یوری رابینوویچ: ما خوشحال خواهیم شد که میزبان شما در یکی از 150 رویداد ما در سال آینده باشیم.
فابریس گریندا: با خوشحالی! آیا در آمریکا کاری انجام دادید؟ در نیویورک؟
یوری رابینوویچ: مطمئناً، بله، این کار را می کنیم.
فابریس گریندا: ببینید، رویدادهای نیویورک، که من از انجام آن خوشحالم!
یوری رابینوویچ: دقیقا. بنابراین سال آینده، مطمئناً، در جایی در سراسر جهان با شما ملاقات خواهیم کرد. بله، از آشنایی با شما خوشحالم و از اینکه امروز به ما پیوستید متشکرم.
ممنون، نیکو، و به زودی می بینمت.
فابریس گریندا: از اینکه من را دارید متشکرم.