معمولاً از طریق فرآیند نوشتن افکار و بحث در مورد آنها با دوستان و مشاوران، پاسخ صحیح به طور طبیعی به دست می آید، اغلب زمانی که کمترین انتظار را دارید. گاهی روزها و گاهی ماه ها طول می کشد، اما اگر تصمیمی که در نظر دارید باینری باشد، نتیجه خواهد گرفت. این معمولاً شامل انتخاب بین ادامه دادن کاری که انجام میدهید یا حرکت به سمت چیز دیگری است. به عنوان مثال، من ایمیلی را در مورد ترک OLX در 30 ژوئیه 2012 نوشتم و در 17 دسامبر 2012 آنجا را ترک کردم. من منطق این تصمیم را در چرا من OLX را ترک میکنم بیان کردم که بسیار دقیقتر و متفکرانهتر از احساس ناخوشی من بود و از یک تحلیل طولانیمدت هزینه/فایده شخصی پیروی میکرد.
زمانی که تصمیم گرفته شد، احساس آرامش، خوشحالی و اطمینان از انتخاب درست کردم. چیزی که کمتر مشخص بود این بود که چه کاری باید انجام دهم، که من را به مرحله 3 در چارچوب تصمیم گیری هدایت می کند.
مرحله 3: بسیاری از مسیرها را کاوش کنید، آنچه را که می چسبد پیدا کنید، تکرار کنید
به عنوان یک کارآفرین، ما مقدار زیادی اسپاگتی روی دیوار میریزیم تا ببینیم چه چیزی میچسبد. وقتی چیزهایی را پیدا می کنیم که چسبیده اند، همه جنبه های آنها را تکرار می کنیم: طراحی، محصول، قیف، مدل کسب و کار، ترکیب تیم… در نهایت تغییر محصول و موفقیت مخرب نتیجه 1% بهبودهایی است که 1000 بار انجام شده است (البته تا زمانی که در مقیاس نباشید باید چیزهایی را پیدا کنید که سوزن را بیشتر حرکت می دهند تا اهمیت آماری بدست آورید).
ما هیچ کدام از این مراحل را در زندگی شخصی و حرفه ای خود به اندازه کافی انجام نمی دهیم. با بیرون آمدن از OLX، تصمیم گرفتم ذهنم را باز کنم و زمان را برای امتحان هر چه بیشتر چیزها آزاد کنم. برای افزایش انعطافپذیری و عدم مقید کردن خودم به انتخابهای فعلیام، خانهام در بدفورد، آپارتمانم در نیویورک را رها کردم و ماشینم را فروختم. 75 درصد اموال غیر مالی ام را به خیریه و بقیه را به دوستان و خانواده ام دادم. من این موضوع را در The Very Big Downgrade توضیح دادم و توضیح دادم که چگونه به 50 مورد که در وسایل حمل و نقل، کوله پشتی و کیف تنیس من قرار میگیرند، رفتم . این به من اجازه داد تا در زندگی شخصی و حرفه ای خود تجربه کنم.
آزمایش شخصی
از جنبه شخصی، من دو هدف داشتم: ارتباط مجدد به شیوه ای عمیق تر و معنادارتر با دوستان و خانواده ام و یافتن تعادلی در زندگی کاری که برای من مفید باشد. همانطور که در Update on The Very Big Downgrade توضیح دادم، بسیاری از رویکردهای مختلف را امتحان کردم. من این احساس را داشتم که دوستی هایم در حال از هم پاشیدن و کم عمق شدن است. ابتدا سعی کردم روی کاناپه و اتاق خواب دوستانم زندگی کنم. این یک شکست مطلق و فاجعه کامل بود. همانطور که بنجامین فرانکلین یک بار گفت مهمانان خانه مانند ماهی پس از 3 روز شروع به بوییدن می کنند. مسئله این است که قرار دادن خود در زندگی دیگران در حالی که آنها هنوز تعهداتی در مورد کار، فرزندان خود و غیره دارند، تنها بار افزایشی برای آنها ایجاد می کند. با توجه به محدودیتهایی که در زندگی آنها وجود داشت، دیدگاه من برای ساعتها وقتگذراندن و بازسازی جهان، واقعی نبود. گفت من اجازه ندادم که من را دلسرد کند و به تلاش ادامه دادم. من تعطیلات را با دوستانی ترتیب دادم که همه متغیرهای ممکن را آزمایش کردند: زمان سال، اندازه گروه، مکان و غیره. زمان زیادی طول کشید تا راه حل را پیدا کنم زیرا پاسخ نهایی برخلاف تمام غرایز اصلی من بود.
ترجیح من این است که به سفرهای ماجراجویی از راه دور بروم، زمانی که هیچ کس دیگری به تعطیلات نمی رود. با این حال، برای اینکه واقعاً دوستان و خانوادهام در طول تعطیلات حضور داشته باشند و دچار استرس یا حواس پرتی نباشند، باید در مکانی امن، راحت و در عین حال ارزان که دسترسی به آن آسان است، در طول تعطیلات سنتی مدرسه و کار با تعداد زیادی فعالیت و نظارت سازماندهی شده ملاقات کنیم. برای بچه هایشان هنگامی که آن مدل را فهمیدم، اتصال مجدد به روشی معنادارتر آسان بود، به خصوص که به خوبی با مدل جدید من برای تعادل زندگی کاری مرتبط بود.
من شروع به انتشار ایدههایی برای طراحی زندگی در بخش «سایر ملاحظات» مرحله 1 چارچوب تصمیمگیری کردم. من نیویورک را دوست دارم. جایی است که در آن احساس می کنم در خانه ام هستم. من عاشق فرصت های فکری، اجتماعی، هنری و حرفه ای آن هستم. در نتیجه، زمان من در نیویورک همیشه از نظر شخصی و حرفه ای فوق العاده شدید است. با گذشت سالها، متوجه شدم که باید از شلوغی و شلوغی دور شوم و در جایی باشم که نوجوان 15 ساله درون من بتواند بیرحمانه بدود.
سندز پوینت و بدفورد این نقش را بازی کردند: من یک زمین پینت بال، زمین پادل و پیست مسابقه اتومبیل رانی با کنترل از راه دور در باغ نصب کردم. من یک اتاق فیلم، اتاق بازی کنسول و اتاق بازی رایانه شخصی راه اندازی کردم. مسابقات تنیس و کارتن به راحتی در دسترس بود. با این حال، تنظیم ایده آل نبود. گذراندن جمعه، شنبه و یکشنبه در خارج از شهر از نظر اجتماعی منزوی بود. تلاش و سازماندهی زیادی لازم بود تا مردم را به بازدید وادار کنیم و من از هزینه های مبادله ای که هر 3 یا 4 روز یک بار از یک مکان به مکان دیگر رفت و آمد می کنم، بدم می آمد.
پسر مدیترانه ای در من نیز مشتاق گرما و خورشید بود. من شروع به شک کردم که راه اندازی که در آن مدت طولانی را در شهر نیویورک گذراندم به خوبی با گذراندن یک دوره طولانی در مکانی که کار کمی وجود دارد ترکیب می شود – به طور ایده آل جایی که می توانم در طول روز کار کنم، بادبادک سواری کنم و تنیس بازی کنم. عصرها و بس این مکانی خواهد بود که می توانستم در آن فکر کنم و زمانی را صرف خواندن، نوشتن و فکر کنم. پس از یک دوره خوشایند «خرید جزیره»، دلم بر روی Cabarete نشست (بخوانید چرا کاباره را انتخاب کردم ) که هم برای تنظیم تعادل کار و زندگی من و هم به عنوان محل تجمع دوستان و خانواده مناسب بود.
سپس در مورد تقسیم زمانی بین نیویورک و کابارته، تعداد دفعات تنها ماندن در مقابل بازدید از افراد، تعداد گروه و موارد دیگر بسیار تکرار کردم. سفر هر هفته از یکی به دیگری بسیار خسته کننده بود. فقط انجام این سفر هر 2 ماه یکبار باعث شد روابطم را با جایی که در آن نبودم از دست بدهم. من در نهایت روی مدل زیر تصمیم گرفتم: یک ماه را در نیویورک بگذرانید، سپس به مدت یک ماه به کاباره بروید و هر ماه متناوب باشید. این به من زمان کافی متوالی را در هر دو مکان می دهد تا بتوانم زندگی کامل نیویورک را داشته باشم و سپس به درستی ارتباط خود را در کاباره قطع کنم.
در طول دوره کاری ام در کاباره، تصمیم گرفتم زمانم را بین تنها بودن کامل و حضور گروه های کوچکی از همکاران، دوستان و خانواده تقسیم کنم. این به من اجازه می دهد تا نیمی از زمان را بازتاب کنم، در مورد روندها فکر کنم، بخوانم و انرژی خود را بازسازی کنم، در حالی که روابطم را تقویت کنم و نیمی دیگر اجتماعی باشم. در هر دو مورد، یک روز معمولی شامل چندین ساعت ایمیل، تماسهای زوم و اسکایپ، یک ساعت ورزش و یک ساعت تنیس است. جمهوری دومینیکن همچنین چندین بار در سال در طول تعطیلات مدرسه به عنوان محل تجمع دوستان و خانواده شروع به کار کرد.
من این مجموعه را با چند تعطیلات واقعی در مناطق مختلف هر سال تکمیل می کنم. من هفته آخر ژانویه در منطقه Revelstoke به هلی اسکی می روم. من یک سفر اسکی دوستان و خانواده را برای تعطیلات آخر هفته روز رئیس جمهور در فوریه ترتیب می دهم. من یک هفته در ماه ژوئن را در نیس به دیدار خانواده ام می گذرانم. من همچنین با چند دوست صمیمی (معمولاً بیش از 4 نفر) هر سال به دو سفر یک هفته ای دیگر در مناطق عجیب و غریب می روم.
آزمایش حرفه ای
حالا که راه اندازی شده بودم، زمان آن فرا رسید که بفهمم بعداً قرار است به صورت حرفه ای چه کار کنم. با توجه به اینکه در Cabarete مستقر شدم، شروع به کار بر روی پروژه Silicon Cabarete کردم. با این حال، هرگز قرار نبود یک پروژه تمام وقت باشد، بلکه فقط یک توسعه سرگرم کننده و نقطه تجمع برای کارآفرینان، دوستان و خانواده من بود. پس از ترک OLX، به ایمیل ژوئیه 2012 بازگشتم تا سعی کنم هفت ایده را که در مرحله 1 چارچوب تصمیم گیری منتشر کرده بودم، دنبال کنم.
سعی کنید کریگزلیست را متقاعد کنید که به من اجازه دهد آنها را اجرا کنم
من برای اولین بار در سال 2005 پس از فروش Zingy به Craigslist مراجعه کردم. من تحت تاثیر نقدینگی آنها قرار گرفتم، اما از محصول وحشتناک آنها و تعدیل محتوای ناموجود آنها ناامید شده بودم. از آنها خواستم که به من اجازه دهند محصول، تعدیل محتوا، و تلاشهای بینالمللی خود را برای گسترش کار اجرا کنم. آنها در آن زمان نه علاقه ای داشتند و نه علاقه ای به فروش شرکت داشتند. مسلماً، اکراه آنها قابل درک بود زیرا من با وجود اینکه یک کارآفرین موفق بودم، در این فضا اعتباری نداشتم (زینگی را به یک شرکت سودآور با درآمد سالانه 200 میلیون دلار تبدیل کرده بودم).
در سال 2013، پس از اینکه OLX را ترک کردم، دوباره به آنها مراجعه کردم، و فکر می کردم که تا به حال اعتبار را به دست آورده ام. من یک سایت طبقه بندی شده ساخته بودم که بزرگتر از Craigslist بود با بیش از 300 میلیون بازدید کننده منحصر به فرد در ماه، 5000 کارمند و با امتیاز خالص تبلیغ کننده بسیار بالاتر. ما چیزی را ساخته بودیم که Craigslist باید باشد: ابتدا یک سایت موبایل، بدون هرزنامه، بدون قتل، بدون فحشا، بدون افراد، سایت طبقه بندی شده، ارائه خدمات به تصمیم گیرندگان اصلی در همه خریدهای خانگی: زنان، ایجاد یک محیط امن برای تجارت آنها .
من با کریگ و جیم تماس گرفتم و پیشنهاد دادم که کریگ لیست را به مدت یک سال به صورت رایگان اجرا کنم. اگر آنها از کار من راضی باشند، می توانند پس از یک سال کار به من غرامت بدهند و اگر راضی نباشند، می توانند بدون هیچ هزینه ای مرا رها کنند. متأسفانه نتوانستم آنها را متقاعد کنم که این منطقی است. آنها رک و پوست کنده اهمیتی به بهبود کریگ لیست نداشتند. آنها همچنین با وجود پیشنهادهای چند میلیارد دلاری که روی میز می گذاشتم، علاقه ای به فروش به من نداشتند. همچنین جالب بود که توجه داشته باشیم هر بار که با هم تعامل داشتیم، به نظر می رسید که آنها فراموش کرده بودند که قبلاً با هم صحبت کرده بودیم.
سعی کنید کشورهای غیر استراتژیک را از OLX استخراج کنید تا جریان سود سهام داشته باشید + استراتژی طبقه بندی شده 3.0 را امتحان کنید
چون نتوانستم جیم و کریگ را متقاعد کنم، به ایده بعدی ام رفتم. من سعی کردم Naspers را متقاعد کنم که به من اجازه دهد کشورهای غیر اصلی آنها مانند ایالات متحده را برای راه اندازی یک استراتژی طبقه بندی شده 3.0 خریداری کنم. متأسفانه آنها نیز علاقه ای نداشتند. آنها احساس می کردند استخراج برخی کشورها پیچیده است و سوزن آنقدر تکان نمی خورد که ارزش توجه داشته باشد.
من به طور مستقل در نظر گرفتم که یک سایت جدید آگهیهای موبایلی را راهاندازی کنم تا به دنبال Craigslist در ایالات متحده باشم. بعد از اینکه او هم OLX را ترک کرد، به سراغ سرپرست موبایلم در OLX رفتم. متأسفانه او از طبقه بندی ها خسته شده بود و تصمیم گرفت راه های دیگری را دنبال کند، بنابراین این ایده را کنار گذاشتم.
به ایده جدیدی که باید بسازم یا شرکتی که باید اداره کنم فکر کنید
من ذاتاً شرکت های ساختمانی را به سرمایه گذاری در شرکت ها ترجیح می دهم. من با ایجاد چیزی از هیچ و تأثیر مستقیم بر زندگی کارمندان و کاربرانم، احساس رضایت بیشتری پیدا می کنم. در واقع، من هرگز قصد فروش OLX را نداشتم. با توجه به سهم مثبتی که در زندگی میلیون ها نفر داشتیم و مقیاسی که به آن رسیده بودیم، خوشحال بودم که آن را برای همیشه اجرا کنم. متأسفانه، زمانی که Schibsted، یک رقیب سهامی عام، شروع به حمله تهاجمی به ما در بازارهای اصلی ما کرد، ما برای مقابله با آن به سرمایه نیاز داشتیم که ما را به شراکت با Naspers رساند. آنها ثابت کردند که شریک مناسبی هستند و ما در جنگ پیروز شدیم اما استقلال خود را از دست داده بودیم. بعد از اینکه OLX را ترک کردم، شروع کردم به فکر کردن درباره شرکتهای جدیدی که میتوانستم بسازم. همانطور که در مرحله 1 چارچوب تصمیم گیری ذکر کردم، ساختن رقیبی برای www.justanswer.com در نظر گرفتم. من به پرینت سه بعدی فکر کردم. من همچنین در نظر داشتم www.made.com را به ایالات متحده بیاورم.
در نهایت، به این نتیجه رسیدم که هیچ یک از این فرصت ها به اندازه کافی بزرگ نبود که تعهد تمام وقت من را تضمین کند و تصمیم گرفتم در برابر فرصت های جدید همانطور که ارائه می شوند باز بمانم.
سعی کنید IP را برای Rise of Nations خریداری کنید
Rise of Nations بازی استراتژی بلادرنگ مورد علاقه من بعد از Age of Empires II بود. Big Huge Games، شرکت مادر، در تلاش برای ساخت یک بازی RPG ورشکست شد و دارایی های مختلف آن برای فروش قرار گرفت. من برای Rise of Nations مناقصه دادم اما بیشتر از من پیشنهاد دادم.
صادقانه بگویم، مطمئن نیستم که بهبود بازی برای تحقق بخشیدن به دیدگاهی که برای آن داشتم، یعنی بهبود گرافیک، ایجاد مسابقه خودکار چند نفره و اضافه کردن کنترل واحد تاکتیکی با پوشش بازی مانند Company of Heroes 2، آسان باشد.
خریداران به تازگی آن را همانطور که در Steam است دوباره منتشر کردند که کمی ناامید کننده بود، اما انجام آن آسان تر بود.
به یک روشنفکر عمومی معتبر تبدیل شوید
به دلیل کنجکاوی فکری و خواندن پرخاشگرم، خودم را تا حدی چندگانه میدانم. در حالی که من گاهی نگران این هستم که داشتن علایق زیاد ممکن است من را کمی سختگیر کند، اغلب احساس میکردم دانش لازم برای اظهار نظر هوشمندانه در مورد بسیاری از مسائل را دارم. این به ویژه در مورد اقتصاد صادق است.
من همیشه در قلب هم یک اقتصاددان و هم کارآفرین بوده ام. من اقتصاد را در پرینستون خواندم زیرا چارچوبی را ایجاد کرد که احساس میکردم برای دنیایی که در آن زندگی میکردیم مناسب است. این شیفتگی من به عنوان یک اقتصاددان به بازار است که باعث شد به عنوان یک کارآفرین بر ساخت و سرمایه گذاری در بازارها تمرکز کنم.
در طول سالها، من مطالب زیادی در مورد اقتصاد نوشتهام و زمان زیادی را صرف فکر کردن در مورد اقتصاد کلان و اقتصاد خرد کردهام. فکر میکردم میتواند جالب باشد که افکارم به مخاطبان گستردهتری برسد.
من با روشنفکران عمومی تماس گرفتم تا بفهمم سفری که آنها برای رسیدن به آنجا طی کردند. به نظر می رسید که پاسخ دو جزء دارد:
- برای روزنامههای معتبری مانند نیویورک تایمز یا واشنگتن پست مقاله بنویسید. اپدها قالبی نسبتاً سفت و سخت دارند و حدود 800 کلمه طولانی دارند.
- در مورد طیف محدودی از موضوعات بنویسید تا نام تجاری خود را با آن مشکل مرتبط کنید. این به طور کلی برای افرادی مانند پل کروگمن، نوریل روبینی، نسیم طالب و نایل فرگوسن صادق است.
شروع کردم به ادامه مسیر، اما با نوشتن چند مقاله، متوجه شدم که تمرین را دوست ندارم. من انعطاف و آزادی را که با نوشتن وبلاگی مانند این به من ارائه می شود ترجیح دادم. همچنین به ذهنم خطور کرد که با توجه به اینکه مردم فضای ذهنی محدودی دارند و یک سایت را با یک موضوع مرتبط میکنند، اگر فقط در مورد کارآفرینی در جایی بنویسم که مشروعتر است، ترافیک بیشتری خواهم داشت.
گفت این طوری نیست که ذهن من کار کند. من دوست دارم در مورد همه ماجراجوییها، دردسرها و افکار تصادفیام به اشتراک بگذارم، خواه بررسی کتاب یا ابزار، افکار مربوط به کارآفرینی، اقتصاد یا نحوه تصمیمگیری مهم 🙂
من همچنین برای نوشتن یک مقاله 11000 کلمه ای وقت گذاشتم: اقتصاد: یک آزمایش فکری خوش بینانه
گزینه های جدید
در حالی که من مجموعاً 8 گزینه را در مرحله 1 چارچوب تصمیم گیری ارائه کردم، آنها فقط یک نقطه شروع بودند. وقتی مسیرهای خاصی را پایین میرفتم و با دوستانم تبادل نظر میکردم، فرصتهای زیادی پیدا کردم و از یک سوراخ خرگوش پایین رفتم.
عصر ملل
به عنوان مثال، زمانی که من برای Rise of Nations IP پیشنهاد می دادم، با بسیاری از استودیوهای بازی صحبت کردم که می توانستند به بهبود بازی کمک کنند. وقتی من موفق به خرید بازی نشدم، من و برادرم اولیویه تصمیم گرفتیم یکی از آنها را برای ساخت بازی استراتژی واقعی رویاهایمان استخدام کنیم. همانطور که در سال 2018 توضیح دادم: تسلیم شدن و حرکت کردن ، در نهایت به یک شکست تبدیل شد، اما با این وجود تجربه جالبی بود.
ایجاد و راه اندازی منطقه ویژه اقتصادی در کوبا
در سال 2013، زمانی که من در مورد اقتصاد فکر می کردم و می نوشتم و شروع به کار بر روی سیلیکون کاباره کردم، دولت کوبا شروع به آزادسازی اقتصاد کرد و اعلام کرد که علاقه مند به داشتن مناطق ویژه اقتصادی (SEZ) در این کشور است. در آن زمان متوسط حقوق کوبایی 19 دلار در ماه و FDI سالانه 110 میلیون دلار بود. با توجه به کیفیت آموزش در کوبا، نزدیکی جغرافیایی آن به ایالات متحده، و وضعیت بدی که اقتصاد رسمی اداره می شود، احساس کردم فرصتی واقعی برای ایجاد منطقه ای وجود دارد که چراغی برای رشد و امید باشد که وضعیت را بهتر کند. زندگی میلیون ها کوبایی
من تعهداتی را برای سرمایه گذاری 300 میلیون دلاری برای راه اندازی این پروژه جمع آوری کردم، با هدف سرمایه گذاری بیش از 1 میلیارد دلار در مدت 4 سال. من در ابتدا آنها را برای یک SEZ در ماریل معرفی کردم، و در سال 2014 زمانی که آنها تصمیم گرفتند یک SEZ در ماریل با برزیل انجام دهند، مکان های دیگری را معرفی کردم.
با توجه به وضعیت اقتصادی کشور، احساس میکردم که هیچ غلطی نمیتوانیم بکنیم، به شرطی که حق داشته باشیم آزادانه فعالیت کنیم. مسئله این است که از منظر فنی، واقعاً باید بیشتر یک منطقه ویژه اداری (SAZ) باشد تا یک SEZ. من آن را به عنوان یک SEZ برای اهداف بازاریابی مطرح کردم، اما تمام عناصر مورد نیاز را در آن گنجاندم: یک ارز قابل تبدیل (نه پزو کوبا) و یک قانون اساسی مستقل. این قانون اساسی از مالکیت خصوصی، حقوق تجاری شخصی و شرکتی حمایت می کرد. ایده این بود که برای قلمرو اعطا شده بر قانون اساسی ملی برای فهرستی از آئین نامه های از پیش توافق شده که حقوق مورد نیاز ما را پوشش می دهد، معتبر باشد و غالب باشد. قانون اساسی ملی در SEZ برای هر چیزی که در قانون اساسی SEZ مشخص نشده است معتبر است.
این منطقه قرار بود Nueva Libertad یا New Liberty نامیده شود. شما می توانید آخرین نسخه از من به Castros را در زیر بیابید.
در نهایت، آنها با راهاندازی منطقهای که دارای واحد پولی و سیستم قانونی متفاوتی بود، راحت نبودند، و من هم راحت نبودم که پروژه را دنبال کنم، مگر اینکه این کار انجام شود، بنابراین متأسفانه به سراغ پروژههای دیگر رفتم.
تلاش برای خرید آگهی های eBay در سال 2015
پس از شکست تلاش من برای ایجاد یک منطقه ویژه اقتصادی در کوبا، جاه طلبانه ترین پروژه ای که روی آن کار کردم این بود که در سال 2015 اقدام به خرید eBay Classifieds از eBay کنم. در طول سال ها، من با جان دوناهو که از سال 2008 تا 2015 مدیر عامل eBay بود، دوست شدم. همانطور که eBay در حال جدا کردن داراییهای بازار اصلی خود از Paypal بود، من با یک شرکت سهام خصوصی شریک شدم تا آنها را متقاعد کنم تا داراییهای طبقهبندی شدهشان را که من علاقه مند به اجرای آن بودم، به ما بفروشند. ما کارهای زیادی روی پروژه انجام دادیم، اما متاسفانه eBay در نهایت تصمیم گرفت دارایی های طبقه بندی شده خود را حفظ کند.
پیدایش آزمایشگاه های اف جی
در حالی که بیشتر ایدههایی که امتحان کردم شکست خوردند، دو ایده از ایمیل Step 1 من در سال 2012 واقعاً جواب داد: سرمایهگذاری فرشته در استارتآپهای بازار و کمک به ایجاد یک استارتآپ جدید هر سال.
- ایجاد تصادفی یک استارتاپ استودیو:
برای بهبود جریان معامله و فرآیندها، من قبلاً تمام سرمایه گذاری های فرشته خود را با خوزه مارین شروع کرده بودم. وقتی من OLX را ترک کردم، قبلاً بیش از 100 سرمایه گذاری فرشته انجام داده بودیم. در واقع، با وجود اینکه یک مدیرعامل تمام وقت بودم، اغلب بیشتر به عنوان یک سرمایه گذار فرشته شناخته می شدم تا به عنوان یک بنیانگذار. با توجه به مشغلهای که در اجرای OLX داشتم، تصمیم گرفتم فقط روی چیزهایی که ذاتاً میدانم، بازارها، سرمایهگذاری کنم و مجموعهای از اکتشافات را ایجاد کردم تا تصمیم بگیرم در یک جلسه ۱ ساعته در یک شرکت سرمایهگذاری کنم یا خیر. با وجود این، من به طور همزمان یک شرکت بزرگ را اداره می کردم و در بسیاری از استارتاپ ها سرمایه گذاری می کردم.
خوشبختانه، مورگان هرماند وایچه، یک کارآفرین گرسنه و جوان، به سراغ من آمد. او در ابتدا خواستار بازخورد درباره ایده خود بود، اما پس از چند بار تکرار (بخوانید سخاوت، پشتکار، و اتفاق: پیدایش برنامه کارآموزی ما) او در این سال دوم در HBS به من پیوست تا به من کمک کند جریان معاملات ورودی خود را فیلتر کنم و ایده جدیدی را برای او پیدا کنم. این من را مجبور کرد که به صراحت اکتشافات خود را مدون کنم و آزمایش کنم که آیا فرآیندهای من می تواند به دیگران منتقل شود یا خیر. معلوم شد که می توانند.
همچنین منجر به ایجاد AdoreMe شد. با توجه به موفقیت داشتن یک کارآموز برای کمک به فیلتر کردن حجم دیوانه کننده جریان معاملات ورودی و موفقیت AdoreMe، من و خوزه یک برنامه کارآموزی رسمی ایجاد کردیم. ما هر ساله شروع به کارآموزی از مدارس برتر کسب و کار کردیم. ما به آنها سرمایه گذاری مخاطره آمیز را در طول تابستان بین سال اول و دوم و به صورت پاره وقت، 15 ساعت در هفته، در طول سال دوم تا فارغ التحصیلی به آنها آموزش دادیم. ایده این بود که پس از فارغ التحصیلی آنها به کارآفرینان تمام وقت در اقامتگاه (EIR) تبدیل شوند و هدفشان این بود که با ما در شرکتهایی که با هم میسازیم، شریک شوند.
همانطور که در حال ایدهپردازی برای ساخت شرکت بعدی بودیم، به اندونزی رفتیم تا راهاندازی OTA مانند Expedia.com را در آنجا در نظر بگیریم. در حالی که این فرصت واقعی بود، ما در نهایت تصمیم گرفتیم که نمیخواهیم با مسائل حقوقی و چارچوب قانونی خاص اندونزی برخورد کنیم یا با اختلاف ساعت 12 ساعت مقابله کنیم. در حالی که ما ایده ساختن آن شرکت را کنار گذاشتیم، به ایدهپردازی و تکرار ایدههای جدید برای ارائه به جهان ادامه دادیم و در نهایت علاوه بر AdoreMe چندین استارتآپ جدید ایجاد کردیم:
- لوفتی ، یک بازار هنری
- بیپی، یک بازار خودرو مدیریت شده
- Rebag ، یک بازار کیف دستی مدیریت شده
- پانچو، یک بازار بیمه
- Instacarro ، یک بازار مصرف کننده تا فروشنده در برزیل
- مرلین ، یک سایت کار یقه آبی
- به درستی ، یک بازار معاملاتی املاک و مستغلات در کانادا
همه موفق نشدند، در واقع Beepi پس از جمع آوری 149 میلیون دلار به طرز بدنامی منفجر شد، اما مدل استارت آپی ما در جذب استعدادهای شگفت انگیز موفق بود، منجر به ایجاد چندین استارتاپ موفق شد و مشارکت در آن لذت بخش بود.
ما قبل از تصمیم گیری در مورد مدلی که امروز وجود دارد، در مورد مدل بسیار تکرار کردیم. ما به مدت یک سال به کارآموزان آموزش می دهیم، سپس آنها به عنوان EIR ملحق می شوند. ما به طور مشترک ایده پردازی می کنیم تا زمانی که به ایده ای برسیم که می خواهیم با هم بسازیم. خوزه یا من به عنوان یکی از بنیانگذاران و مدیران اجرایی ملحق می شویم و 750 هزار دلار برای 35 درصد از شرکت سرمایه گذاری می کنیم. تیم مجموعاً 65 درصد دارد. ما همچنین حق داریم 2 میلیون دلار بعدی را با 8 میلیون دلار پیش پول یا با شرایط بازار سرمایه گذاری کنیم، اگر کارآفرینان بتوانند ارزش بیشتری کسب کنند.
با توجه به زمانی که برای ایدهپردازی و آزمایش مدلها صرف میکنیم، به کاهش ریسک پروژه کمک میکنیم. ما به کارآفرینان این امکان را میدهیم که در دو سال اول به طور کامل روی اجرا تمرکز کنند و به آنها اجازه نمیدهیم اگر نمیخواهند به دنبال سرمایه اولیه یا اولیه نباشند. ما همچنین به طور فعال در طراحی بازار، جذب نیرو و جذب سرمایه کمک می کنیم. این مدل به ما اجازه می دهد تا کارآفرینان شگفت انگیزی را در برنامه جذب کنیم. هر سال 250 دانشجوی سال اول MBA از هاروارد، کلمبیا، MIT، استنفورد و وارتون (و سال آینده استرن را اضافه خواهیم کرد) برای 2 تا 3 رتبه رقابت می کنند.
شرکت های زیادی هستند که می خواهیم بسازیم. طوفان فکری اخیر در خارج از سایت تورکس اند کایکوس ما را به ارائه بیش از 140 ایده سوق داد! من مطمئن هستم که یکی از آنها به زودی جوانه می زند و من مشتاقم که بتوانم به زودی در مورد آن به شما بگویم.
- مقیاس فعالیت های سرمایه گذاری فرشته ما:
در همان زمان، سرمایه گذاری فرشته زندگی خود را به خود گرفت و ما هر سال در 60 تا 130 استارتاپ سرمایه گذاری کردیم. بهعنوان یک کارآفرین، از اینکه هرگز نمیدانستم با VCها کجا ایستادهام، متنفر بودم. من جلسه ای خواهم داشت که ظاهراً خیلی خوب پیش می رفت، اما تا هفته ها، اگر هرگز از آنها خبری نبود. جلسات در ماه های زیادی پخش می شود. فکر میکنم اکثر VCها نمیخواهند به صراحت یک معامله را برای حفظ اختیاری تصویب کنند، اما بهعنوان یک کارآفرین بسیار خستهکننده است. در نتیجه، تصمیم گرفتیم استارت آپ ها را در کمتر از 2 جلسه 1 ساعته که در کمتر از 2 هفته برگزار می شود ارزیابی کنیم و همیشه به کارآفرینان بگوییم که کجا هستند: چرا ما سرمایه گذاری می کنیم و مهمتر از آن برای بیشتر، چرا نیستیم. سرمایه گذاری و آنچه باید ببینیم تا نظر خود را تغییر دهیم.
این رویکرد برای بسیاری از کارآفرینان جذاب بود و جریان معاملات ما همچنان در حال افزایش بود، همانطور که شهرت ما به عنوان سرمایه گذاران دوستانه ارزش افزوده بود. ما رهبری، قیمت گذاری، کرسی های هیئت مدیره، شرایط گزارش دهی، یا حداقل الزامات مالکیت را نداریم که به ما اجازه می دهد بسیار انعطاف پذیر باشیم. ما همچنین در هر مرحله و در سطح بین المللی راحت سرمایه گذاری می کنیم. 65 درصد از سرمایهگذاریهای ما به صورت Pre-seed و Seed، 25 درصد از سرمایهگذاریهای سری A و B و 10 درصد در مراحل پایانی است. 70 درصد سرمایه گذاری ما در ایالات متحده و کانادا، 20 درصد در اروپا و کشورهای شمال اروپا و 10 درصد در برزیل و هند است.
در حالی که ما در هر جغرافیایی در هر مرحله سرمایهگذاری میکنیم، یک ویژگی داریم: ما بر بازارها تمرکز میکنیم و تز محور هستیم. 70٪ از شرکت هایی که ما در آنها سرمایه گذاری می کنیم، پایان نامه ما را برآورده می کنند و همه آنها با اکتشافات ما مطابقت دارند. این رویکرد انعطاف پذیری شدید در حالی که پایان نامه و اکتشاف محور بود، بسیار موفق بود. تا به امروز ما در 475 استارتاپ سرمایه گذاری کردیم، 163 خروجی داشتیم. در این خروجیها، مضرب میانگین 4.4x و IRR 61% شامل تمام خرابیها را داشتیم.
- ایجاد رسمی FJ Labs
در حالی که ما فعالیتهای استودیوی استارتاپی و فعالیتهای سرمایهگذاری فرشتهمان را افزایش دادیم، هنوز مشخص نبود که نیاز به ایجاد یک صندوق سرمایهگذاری خطرپذیر باشد. در حالی که رویکرد ما بسیار موفق بوده است، مقدار سرمایه ای که می توانیم با استراتژی خود به کار بگیریم، نسبتاً کم است. از آنجایی که ما در دورهای پیشرو و قیمت گذاری نیستیم، این حداکثر اندازه چک را ایجاد می کند که می توانیم در هر دور مشخصی سرمایه گذاری کنیم. ما نمی خواهیم با VC های سنتی رقابت کنیم، بلکه در عوض شرکای فکری ارزشمندی برای آنها و منبعی از جریان معاملات متفاوت باشیم. با اندازههای گرد امروزی، میتوانیم حداکثر ۲۲۵ هزار دلار در پیشبار، ۴۵۰ هزار دلار در دانهبندی، ۱ میلیون دلار در سری A و چند میلیون دلار در سری B سرمایهگذاری کنیم، اما اغلب به سرمایهگذاریهای کوچکتر محدود میشویم.
با توجه به اینکه ما شرکتهای زیادی را راهاندازی نمیکنیم، زیرا رویکرد عملی ما بسیار مقیاسپذیر نیست و تنها ۲.۷۵ میلیون دلار اولیه را سرمایهگذاری میکند، این نیز فرصتی برای استقرار مقدار زیادی سرمایه ایجاد نمیکند. با آزمایش مجدد مدل خود، به نظر می رسید که شاید بتوانیم 100 میلیون دلار در سال بدون تغییر استراتژی خود مستقر کنیم. ما به اندازه کافی موفق نبودیم که در جایی نزدیک به آن مقدار پول مستقر کنیم، اما مشکلی نبود. ما خوشحال بودیم که به نام خودمان سرمایه گذاری می کردیم و فقط با شاگردها کار می کردیم. خیلی خوب بود که قدرت شلیک بیشتری داشتیم، اما نمیخواستیم انعطافپذیری خود را از دست بدهیم یا جذب سرمایه از LPهای سازمانی را که وقتی از رویکرد سرمایهگذاری دیوانهوار ما میشنیدند، در جهت دیگری فرار میکردند، مزاحم کنیم.
علاوه بر این، اقتصاد صندوقهای کوچک چندان جذاب نیست. اگر 100 میلیون دلار مستقر کنید و 3 برابر انجام دهید، 200 میلیون دلار سود خواهید داشت. با 20% حمل، 40 میلیون دلار سود دارید که بین شرکا تقسیم می کنید. این خیلی خوب است، اما به خصوص چشمگیر نیست. با این حال، اگر 100 میلیون دلار پول شخصی اختصاص دهید و 3 برابر انجام دهید، 200 میلیون دلار برای خود سود خواهید داشت. به عبارت دیگر. وجوه کوچک تنها زمانی معنی پیدا می کند که سرمایه شخصی خود را در کنار صندوق بکار ببرید زیرا بازده واقعی از آنجاست. خوب است که قدرت شلیک بیشتر و مقداری کارمزد برای پوشش هزینه های خود با افزایش سرمایه خارجی داشته باشیم، اما ارزش این را ندارد که از راه خود خارج شویم و دنبال کنیم.
همانطور که ما این بازتاب را داشتیم، Telenor ، یک اپراتور مخابراتی نروژی با حضور گسترده در جنوب شرق آسیا و 174 میلیون مشترک، به ما مراجعه کرد. در کمال تاسف من، Telenor در جنگش با OLX به Schibsted کمک مالی کرد که در نهایت باعث شد OLX را به Naspers بفروشم. با این حال، ادغام OLX با Schibsted در برزیل و سایر بازارها برای Telenor بسیار سودآور بود و به آنها مالکیت مستقیم چندین دارایی طبقه بندی شده در جنوب شرق آسیا را داد. با توجه به جاهطلبیهای دیجیتالی و بازاری Telenor، آنها با ما تماس گرفتند تا ببینند آیا میتوانند روی ما سرمایهگذاری کنند تا با قرار گرفتن در معرض روندهای فناوری ایالات متحده برای دفاع در برابر آنها یا آوردن آنها به بازارهایشان، چشماندازی به آینده داشته باشند.
از آنجایی که آنها با استراتژی دیوانهوار ما راحت بودند، در حالی که این استراتژی به ما قدرت شلیک بیشتری میداد، و پایه هزینه کمی برای شروع ساختن یک تیم واقعی فراهم میکرد، ما تصمیم گرفتیم که ماشه را بکشیم و FJ Labs به طور رسمی در ژانویه 2016 با سرمایهگذاری 50 میلیون دلاری متولد شد. Telenor مکمل سرمایه شخصی ما و صندوق کارآفرینان کوچکی است که ما با آن اداره می کنیم فرشته .
از آنجایی که این رابطه در همه جا موفقیت آمیز بود، تصمیم گرفتیم مشارکت را افزایش دهیم و آن را برای سایر سرمایه گذاران استراتژیک و دفاتر خانوادگی باز کنیم. دومین صندوق نهادی ما باید در ماه های آینده با 150 میلیون دلار سرمایه خارجی بسته شود.
Sellit / Wallapop / LetGo
زیبایی راهاندازی آزمایشگاههای FJ از دیدگاه من این است که این قابلیت را دارد که بتوانم در نقشهای عملیاتی در صورت نیاز به آن قدم بگذارم، زیرا ممکن است فرصتهای Craigslist، کوبا یا eBay Classifieds محقق شده باشد. در سال 2014، من به ایده سال 2012 خود مبنی بر ایجاد یک سایت آگهی های موبایلی برای حمله به Craigslist در ایالات متحده بازگشتم. OfferUp از آن زمان راه اندازی شده بود و به وضوح بهتر بود که در سال 2012، زمانی که من برای اولین بار این ایده را داشتم، راه اندازی می شد، اما آنها از راهنمای OLX یا بهترین شیوه ها در طبقه بندی ها پیروی نمی کردند و من احساس می کردم که بازار هنوز باز است. من مشارکت خود را در FJ Labs به فراخوان های هفتگی کمیته سرمایه گذاری کاهش دادم و شروع به ساخت و اجرای Sellit کردم.
ما در نیویورک راه اندازی کردیم، کتاب بازی خود را ثابت کردیم و شروع به جمع آوری کمک کردیم. در این بین، این دسته با راه اندازی چندین بازیکن با بودجه خوب مانند Close5، VarageSale و مهمتر از همه LetGo با حمایت OLX بسیار رقابتی شده بود، که توسط الک آکسنفورد، یکی از بنیانگذاران OLX من با استفاده از playbook که داشتم راه اندازی شد. به جمع آوری کمک کرد. در حالی که چندین برگه ترم دریافت کردیم، من احساس کردم که بهترین کار این است که با یک رقیب دارای بودجه خوب هماهنگ شویم، بنابراین با Wallapop ، سایت پیشرو در آگهی های افقی در اسپانیا ادغام شدیم. آنها توسط Accel، Insight، DST، NEA، 14W و دیگران پشتیبانی میشدند و قدرت شلیک را داشتند که به درستی از این فرصت استفاده کنند. من رئیس والاپوپ و مدیر عامل عملیات ایالات متحده شدم.
ما به شدت رقابت کردیم و کسب و کار را توسعه دادیم. با این حال، هنگامی که ما با Schibsted در برزیل و با Avito در روسیه ادغام شدیم، از نزدیک شاهد مزایای عظیم ادغام در OLX بودیم، به سرعت مشخص شد که داشتن دو بازیکن که دقیقاً همان استراتژی را دنبال میکنند منطقی نیست. ما در می 2016، عملیات Wallapop در ایالات متحده را با LetGo’s ادغام کردیم و اکثریت شرکت را به LetGo (و در نتیجه OLX) دادیم. من به عنوان مدیر عامل بازنشسته شدم، LetGo را به دستان توانمند الک سپردم و به وظایف عادی خود در آزمایشگاه FJ بازگشتم.
نتیجه
همه اینها برای گفتن این است که از آن ایمیل مرحله 1، من مقدار زیادی اسپاگتی را هم در زندگی شخصی و هم در زندگی حرفه ای خود روی دیوار انداختم. شکستهای حماسی در طول مسیر وجود داشت، اما من به چیزی که کار میکرد چسبیدم و به تکرار ادامه دادم. در پایان هم یک چیدمان زندگی شخصی را پیدا کردم که برایم مفید بود و هم یک ماجراجویی حرفه ای هیجان انگیز جدید.