اقتصاد: یک آزمایش فکری خوش بینانه

طی چند سال گذشته، اقتصاددانی که در من وجود دارد، عمیقاً نسبت به سرنوشت کوتاه مدت و میان مدت اقتصادی جهان توسعه یافته بدبین بوده است، دیدگاهی که عمیقاً با ماهیت اساساً خوش بینانه من در تضاد است (نگاه کنید به ناهماهنگی شناختی، من یک خوش بین بدبین هستم. ).

من به خوبی می توانم سناریوهای فاجعه بار یا صرفاً ناخوشایند را برای دهه آینده تصور کنم. در واقع، آنها محتمل ترین نتیجه موقعیتی هستند که در آن قرار داریم. با این حال، تمام این صحبت ها در مورد عذاب و تاریکی باعث شد به این فکر کنم که آیا ممکن است نتایج مثبت را نادیده بگیریم. از این گذشته، در سال 1979 خیلی وقت پیش نبود که ما پایان تمدن غرب را اعلام می کردیم. غرب از دو شوک نفتی رنج برده بود. رکود تورمی با تورم و بیکاری بالای 10 درصد بیداد می کرد. ایالات متحده ویتنام را از دست داده بود و بیشتر جنوب شرق آسیا تحت نفوذ شوروی بود. آمریکای لاتین عمدتاً توسط دیکتاتوری اداره می شد. پس از حماقت‌های جهش بزرگ به جلو و انقلاب فرهنگی، چین همچنان به طرز فوق‌العاده‌ای فقیر بود. تئوکراسی در ایران نهادینه شده بود. آینده برای غرب تاریک به نظر می رسید.

هیچ کس دوران طلایی را که قرار بود وارد آن شویم، پیش‌بینی نمی‌کرد که سیر 30 سال آینده چهره بشریت را عمیقاً به سمت بهتر شدن تغییر خواهد داد. ما شاهد انقلاب بهره‌وری مبتنی بر فناوری بودیم. تورم و بیکاری هر دو به طور پایدار کاهش یافتند. دیکتاتوری با دموکراسی در سراسر اروپای شرقی و آمریکای لاتین جایگزین شد. ادغام هند و چین در اقتصاد جهانی منجر به سریعترین دوره تولید ثروت در تاریخ بشریت شد و بیش از 400 میلیون نفر تنها در چین از فقر خارج شدند. از نظر امید به زندگی، مرگ و میر نوزادان و بیشتر معیارهای کیفیت زندگی، هرگز زمان بهتری برای زنده بودن وجود نداشته است. با این حال، اگر امروز در اروپای غربی، ایالات متحده یا ژاپن زندگی می کنید، مطمئناً چنین احساسی ندارید. خلق و خوی ناخوشایند است و چشم انداز ظاهراً در همه زمینه ها وخیم است.

من کجا هستیم و چگونه به اینجا رسیدیم؟

الف. ایالات متحده آمریکا

از سال 1980، رکودها عمدتاً ناشی از افزایش نرخ بهره بانک‌های مرکزی برای جلوگیری از تورم بود. افزایش هزینه سرمایه باعث می شود شرکت ها و مصرف کنندگان هزینه های خود را کاهش دهند و اقتصاد را وارد رکود کند. ترکیبی از سیاست مالی انبساطی و سیاست پولی سست‌تر می‌تواند اقتصاد را به مسیر رشدی که توسط مصرف مصرف‌کننده هدایت می‌شود، بازگرداند.

اما این رکود واقعاً متفاوت است. کاهش مداوم نرخ‌های بهره از زمان کنار گذاشتن قراردادهای برتون وودز و انتقال به سیستم پولی فیات، سطح بدهی‌های شخصی را نسبت به درآمد در ایالات متحده سه برابر کرده است. این رشد ناشی از بدهی در بحران مالی سال 2008 به پایان رسید، زیرا قیمت دارایی ها، به ویژه قیمت املاک و مستغلات، کاهش یافت در حالی که بدهی ها در ارزش اولیه خود باقی ماندند و باعث رکود در ترازنامه شد.

در مواجهه با شبح ورشکستگی، خانوارها و شرکت های دارای اهرم بیش از حد بر تعمیر ترازنامه خود با پرداخت بدهی تمرکز می کنند. در این محیط، سیاست پولی بیشتر اثربخشی خود را از دست می دهد: مشکل اصلی دسترسی به اعتبار نیست، بلکه کمبود تقاضا برای استقراض است. بنابراین کتاب بازی که فدرال رزرو در واکنش به رکودهای اقتصادی از زمان گرینسپن تا کنون اجرا کرده است – کاهش نرخ بهره، تشویق مصرف کنندگان به استقراض بیشتر و جشن بازگشت رشد تولید ناخالص داخلی مبتنی بر مصرف – با رسیدن بازیگران اقتصادی به محدودیت های خود از بین می رود. توانایی گرفتن بدهی بیشتر با توجه به اینکه همه بر پرداخت بدهی متمرکز شده اند، کسی نیست که وام بیشتری بگیرد.

با توجه به فقدان فرصت‌های رشد بدون اهرم، تا زمانی که اقتصاد اهرم‌زدایی نکرده باشد، رشد عادی از سر گرفته نمی‌شود. واقعیت این است که ما با پاکسازی همه ناهماهنگی ها در اقتصاد فاصله داریم. در طول 2000 سال گذشته، بحران‌های مالی با بحران بدهی‌های دولتی همراه بوده است، زیرا کشورها بدهی‌های بانک‌های خود را ملی کرده‌اند تا از فروپاشی سیستم‌های بانکی جلوگیری کنند. کشورها در حالی که بانک های خود را به عنوان موتورهای ایجاد اعتبار و رشد اقتصادی حفظ می کنند، توانایی خود برای تامین مالی بدهی ها را زیر سوال می برند – بنابراین منجر به بحران بدهی دولتی می شود. این بار هیچ تفاوتی را ثابت نکرده است. ما اهرم دهی نکرده ایم. ما اهرم‌ها را از ترازنامه‌های فردی و شرکتی به ترازنامه دولت منتقل کردیم و اگر هم چیزی باشد، با وام‌گیری دولت به میزان بی‌سابقه‌ای، اهرم‌های مالی بیشتری پیدا کرده‌ایم.

علاوه بر این، عدم توازن‌هایی که ما را وارد بحران کرد، هنوز حل نشده است. کسری بودجه دولت فدرال به وضوح پایدار نیست. از دست دادن مشاغل بسیار شدیدتر از هر دوره رکودی از زمان جنگ جهانی دوم بوده است و تقاضای مصرف کننده را با مشکل مواجه کرده است. 1 تریلیون دلار بدهی املاک تجاری وجود دارد که زیر آب است و باید در چند سال آینده از بین برود. 25 درصد از خانوارها دارای ارزش سهام منفی در خانه های خود هستند که مانع تحرک بازار کار، تثبیت بیکاری و محدود کردن تقاضا برای وام می شود.

ایجاد اعتبار بانکی هنوز شکسته است. به جای تمیز کردن ترازنامه بانک ها برای شروع دوباره وام دادن، ما اساساً زامبی هایی داریم که باید سلامت خود را به دست آورند. با توجه به اینکه بانک ها از طریق اسپرد بین نرخ های کوتاه مدتی که به صاحبان حساب پرداخت می کنند (این روزها اساساً 0٪) و نرخی که برای وام های بلندمدت (مثلاً وام مسکن) دریافت می کنند، درآمد کسب می کنند، محیط هایی با نرخ بهره پایین برای آنها بسیار سودآور است. با این حال، سال ها طول می کشد تا آنها بتوانند درآمد کافی برای تعمیر ترازنامه خود را تحت استراتژی فعلی داشته باشند.

به طور کلی پاسخ سیاست ما اشتباه بوده است. ما بدون پرداختن به چشم انداز مالی بلندمدت خود، تحت تعدیل مالی کوتاه مدت در هر سطح – فدرال، ایالت و شهر در زمان ضعف اقتصادی هستیم.

در دهه گذشته، ما شاهد تخصیص نادرست سرمایه با سهم نامتناسب بزرگ به املاک و مستغلات بوده ایم. این سرمایه گذاری نیست که منجر به رشد بهره وری شود، خالق نهایی درازمدت ثروت. با توجه به اینکه کاهش قیمت املاک و مستغلات مسکونی علت اصلی بحران بوده است، به نظر می رسد دولت اوباما مصمم است با افزایش قیمت املاک و مستغلات از طریق ترکیبی از اقداماتی مانند اعتبار مالیاتی برای اولین بار و تشویق فدرال رزرو، فشار نزولی بر قیمت ها را محدود کند. تا نرخ بهره را در پایین ترین حد خود نگه دارد.

راه حل ترکیدن یک حباب، باز کردن آن حباب نیست! همانطور که در مقاله قبلی ( Whodunit؟ ) نوشتم، دلایل زیادی برای حباب املاک و مستغلات وجود دارد. یکی از آنها پایین نگه داشتن نرخ های بهره بسیار طولانی بود که منجر به ریسک بیش از حد در تعقیب بازدهی شد و به متورم شدن حباب کمک کرد. تلاش برای افزایش قیمت املاک و مستغلات تنها به تخصیص نادرست سرمایه و تاخیر در رسیدن به تعادل بازار ادامه می دهد.

در حالی که ایالات متحده هنوز این امتیاز را دارد که ارز ذخیره باشد، می تواند برای انجام تعهدات خود پول چاپ کند. با این حال، شما نمی توانید راه خود را به سوی رفاه چاپ کنید! چاپ در نهایت باعث کاهش ارزش دلار می شود. در حالی که با توجه به فشارهای کاهش تورم بر اقتصاد، تورم یک تهدید کوتاه مدت نیست، کاهش ارزش دلار در میان مدت بسیار محتمل است مگر اینکه ایالات متحده به چشم انداز مالی خود توجه کند. (از قضا، با توجه به مشکلات اقتصادی عمیق‌تر در منطقه یورو، دلار احتمالاً در کوتاه‌مدت افزایش می‌یابد و به سمت امن‌ترین گزینه‌های بد به نظر می‌رسد.)

اگر سیاستگذاران ژاپنی مجبور بودند تصمیماتی را که در 20 سال گذشته گرفته‌اند دوباره انجام دهند، احتمالاً روی تمیز کردن ترازنامه بانکی سریع‌تر تمرکز می‌کردند. آنها در مورد هزینه‌هایی که برای حمایت از اقتصاد انجام داده‌اند بیشتر فکر می‌کنند و زودتر کار روی پرداختن به چشم‌انداز مالی بلندمدت خود را آغاز می‌کنند.

ب.اروپا

اروپا با بسیاری از مشکلات مشابه در مقیاس بزرگتر و فوریتر از ایالات متحده مواجه است. تفاوت اصلی این است که اروپا ابزارهای مشابهی برای رسیدگی به این مشکل در اختیار ندارد. همانطور که در مقاله قبلی ( آیا بحران منطقه یورو بر اساس طرح است؟ ) پیش بینی کرده بودم، یک اتحادیه ارزی بدون اتحادیه مالی، تحرک نیروی کار در سراسر کشور و یک جلیقه مستقیم مالی طرفدار چرخه به یک بحران منجر می شود.

در اوایل دهه 1990، در حالی که بسیاری از کشورهای اروپایی در تلاش برای حفظ رقابت پذیری خود در یک اقتصاد روزافزون جهانی بودند، نخبگان سیاسی اروپا کارزار موفقیت آمیزی را برای پذیرش اتحادیه پولی اروپا (EMU) با واحد پولی مشترک در قلب آن به راه انداختند. اساس معاهداتی که به طور رسمی EMU را ایجاد کردند، مجموعه ای از توافقات ضمنی بین بنیانگذاران آن بود. واحد پول جدید اروپا با الگوبرداری از آلمان آلمان و توسط بانک مرکزی اروپا با الگوبرداری از بوندس بانک آلمان مدیریت می شود. برای اطمینان از بقای پول مشترک در میان کشورهای مختلف عضو، کشورهایی که به آن ملحق می‌شوند، تلاش خواهند کرد تا سیاست‌های مالی خود را هماهنگ کنند و از انضباط بودجه‌ای سخت‌گیرانه تبعیت کنند (همانطور که در قوانین معاهده ماستریخت و پیمان ثبات و رشد مشخص شده است). در مجموع، این گام‌ها به کشورهای عضو امکان می‌دهد تا از هزینه‌های استقراض بسیار پایین‌تری برخوردار شوند و به آلمان نزدیک شوند. و در یک چرخه فضیلت‌آمیز، چنین هزینه‌های استقراضی پایین‌تری باعث رشد می‌شود – به امضاکنندگان ضعیف‌تر اتحادیه اروپا فضایی برای انجام اصلاحات ساختاری و بستن کمربند مالی که برای ماندن در درازمدت در وضعیت خوب اعضا نیاز دارند، می‌دهد.

این چشم انداز چگونه اجرا شد؟ هزینه های استقراض مستقل برای اجزای تشکیل دهنده EMU در واقع سقوط کرد و به سمت Bunds آلمان همگرا شد. مطمئناً، این هزینه‌های وام پایین‌تر باعث رونق یک دهه رشد اقتصادی در سراسر اروپا شد. اما کشورهای اتحادیه اروپا به جای استفاده از این دوره رونق برای انجام تعمیرات اقتصادی مورد نیاز، سودهای رشد خود را صرف مازادهای مختلف کردند. در اسپانیا و ایرلند، افراط‌ها به شکل حباب‌های عظیم مسکن بخش خصوصی درآمد. در یونان، پرتغال، ایتالیا، بلژیک و فرانسه، آنها خود را در تداوم ولخرجی مالی نشان دادند که باعث افزایش نسبت بدهی عمومی به تولید ناخالص داخلی شد. به طور قابل توجهی، هیچ یک از اعضای اتحادیه اروپا به جز آلمان، از زمان مناسب برای پذیرش اقدامات دشواری استفاده نکردند که رقابت پذیری آن را بهبود می بخشد (به عنوان مثال، کاهش دستمزد اسمی، ساعات کار طولانی تر، و غیره). در واقع به طور نمادین، مسیری که اروپا در آن حرکت کرد، با تصمیم فرانسه در سال 2000 برای رأی دادن به خود به عنوان سی و پنج ساعت کار در هفته، بهتر به تصویر کشیده شد.

جیم راجرز گفته معروفی دارد که حباب‌ها همیشه بیشتر از آن چیزی که هر کسی فکر می‌کند دوام می‌آورد. در سال 2008، ده سال پس از راه اندازی یورو، اسپرد اعتبارات دولتی در میان امضاکنندگان اتحادیه اروپا به آرامی شروع به واگرایی کرد، زمانی که در بحبوحه بحران مالی جهانی، متوجه شدند که اعضای پیرامونی اتحادیه پولی هیچ کاری برای بهبود رقابت اقتصادی خود انجام نداده اند، در حالی که مشخصات بدهی آنها. به میزان قابل توجهی ضعیف شده بود. چرخش مهمی در نوامبر 2009 رخ داد، با افشای این که یونان آمار رسمی اقتصادی خود را به اشتباه گزارش داده است تا سطح واقعی وام گیری خود را پنهان کند. در یک روز، برآورد یونان از کسری بودجه سالانه از 6.7 درصد به 12.7 درصد تولید ناخالص داخلی و نسبت کل بدهی به تولید ناخالص داخلی از 115 درصد به 127 درصد تغییر کرد. اروپا اولین کمک مالی خود به یونان را در ماه مه 2010 تنظیم کرد و 110 میلیارد یورو وام در ازای این تضمین داد که این کشور اقدامات سختگیرانه ریاضتی را برای کاهش کسری بودجه خود به کمتر از 3 درصد تولید ناخالص داخلی تا سال 2014 اجرا خواهد کرد. در بهار 2011، در حالی که یونان همچنان اهداف ریاضتی را که در برنامه کمک مالی مه 2010 در نظر گرفته شده بود از دست می داد و بازگشت به بازار سرمایه برای کاهش بدهی یونان غیرممکن بود، مشخص شد که مقامات اروپایی باید کمک مالی دومی را انجام دهند یا نتایج بی نظمی را در معرض خطر قرار دهند.

اگر رهبران اروپایی در سال 2009 متوجه ورشکستگی یونان می‌شدند، ممکن بود در موقعیتی نباشیم. دوباره در همان موقعیت قرار نگیرید در عوض، اروپا با موضوع پرداخت بدهی به عنوان یک موضوع نقدینگی برخورد کرد تا این توهم بیشتر شود که هیچ کشور اروپایی اجازه نکول را نخواهد داشت. این امر نه تنها ضرب المثل می تواند را به سمت پایین تر از آن کند، بلکه باعث شد تا در آینده ضربه زدن به آن بسیار سنگین تر و سخت تر شود. در نهایت همه چیز بیهوده بود زیرا رهبران اروپایی دریافتند که یونان باید بدهی خود را بازسازی کند. با این حال، بدهی بسیار کمی حذف شد که اساساً به یونان کمک نکرد، اما این توهم را از بین برد که هیچ کشور اروپایی اجازه نکول را نخواهد داشت. مانند بحران ایالات متحده که با از بین رفتن این توهم که قیمت املاک و مستغلات نمی تواند کاهش یابد آغاز شد، از بین بردن این توهم که کشورهای اروپایی نمی توانند نکول کنند، بحران را از یونان و کشورهایی که بیشتر شبیه به آن هستند، پرتغال و ایرلند، گسترش داد. اسپانیا و ایتالیا.

روز یکشنبه، 10 ژوئیه 2011، فایننشال تایمز گزارش داد که سیاستگذاران اروپایی، در چرخشی از واگن ها، تصمیم گرفته اند که نمی توان از یک نکول انتخابی در یونان اجتناب کرد. دارندگان بخش خصوصی تعهدات حاکمیتی یونان به عنوان بخشی از بسته دوم کمک مالی که مقامات اروپایی به یونان تعمیم خواهند داد، ملزم به پذیرش “کاهش مو” در اوراق قرضه خود خواهند بود. در یک لحظه، ضمانت ضمنی EMU – که هیچ عضوی اجازه نکول را ندارد – نادرست ثابت شد.

اغراق بر اهمیت این توسعه دشوار است. این امر مستلزم آن بود که بازار یک حق بیمه ریسک را به تک تک کشورهای منطقه یورو قیمت گذاری کند، و برای اینکه اسپردهای دولتی حداقل به جایی که قبل از EMU بودند («حداقل» به دلیل اینکه امروز اعضا به طور قابل توجهی بدهکارتر هستند، واگرا شود. همگرایی نسبت به باندهای آلمانی که به همه اعضای دیگر اتحادیه اروپا اجازه می داد تا سال ها از چنین هزینه های استقراضی پایینی برخوردار شوند، اکنون لزوماً باید از بین برود. در اینجا توضیحی وجود دارد که چرا اسپردهای ایتالیا که در طول مراحل قبل از بحران اروپا در محدوده ثابتی معامله می‌شد، علی‌رغم نسبت بدهی 120 درصدی ایتالیا به تولید ناخالص داخلی، در 11 ژوئیه 2011 ناگهان – با هزینه‌های استقراض ده ساله بیش از 6 درصد – در 11 ژوئیه 2011 منفجر شد. اولین روز معاملاتی پس از داستان فایننشال تایمز. ماه‌ها قبل از آن، تریشه، رئیس بانک مرکزی اروپا، تلاش می‌کرد از نتیجه‌ای که FT گزارش می‌کرد اجتناب کند، و اصرار داشت که هیچ یک از اعضای منطقه یورو اجازه نداشته باشد حتی به‌طور «انتخابی» نکول کند. او این مبارزه را به صدراعظم مرکل باخت. برگشتی وجود ندارد.

کسری مالی یک کشور معمولاً زمانی ناپایدار می شود که نرخ بهره بلندمدت بدهی آن از نرخ رشد بلندمدت تولید ناخالص داخلی آن بیشتر شود. در چنین شرایطی، یک کشور نمی‌تواند به سرعت فرار مورد نیاز برای خروج از این مشکل دست یابد، و در عوض به چیزی که جورج سوروس آن را «مارپیچ مرگ» می‌نامد، می‌افتد. از نظر تئوری می‌تواند با اجرای مازاد بودجه اولیه پایدار برای سال‌ها از محاسبات مارپیچ مرگ بگریزد، اما این ترفندی است که هیچ حاکمیتی عمیقاً بدهکار در دوران مدرن انجام نداده است. سیاست ریاضت بیش از حد سخت است. علاوه بر این، برای آن معدود کشورهایی که مایلند آن را به طور جدی امتحان کنند، ریاضت معمولاً خیلی دیر انجام می شود و منجر به کسری بودجه و بدهی بیشتر می شود زیرا تأثیر آن بر رشد بیشتر از مزایای کاهش هزینه ها است. گزینه‌های باقی‌مانده عبارت‌اند از پیش‌فرض، بازسازی، یا تورم – شکلی پنهان از پیش‌فرض.

ایتالیا هفتمین اقتصاد بزرگ جهان و سومین اقتصاد منطقه یورو پس از آلمان و فرانسه است. همانطور که گفته شد، نسبت بدهی عمومی به تولید ناخالص داخلی در حال حاضر 120 درصد است. در دهه گذشته، نرخ رشد تولید ناخالص داخلی واقعی این کشور به طور متوسط ​​کمتر از 1 درصد در سال بوده است در حالی که رشد تولید ناخالص داخلی اسمی به طور متوسط ​​2.9 درصد در هر سال بوده است. قبل از تاچر و برای فرهنگ فرار مالیاتی که رقیب یونان است. برای کشوری با سطح بدهی ایتالیا، مشخصات رشد، و مقاومت در برابر اصلاحات اقتصادی ساختاری، کسری مالی که به سختی تامین مالی آن در نزدیکی باند آلمان است، به بودجه غیرقابل دفاع در 5 تا 6 درصد تبدیل می‌شود.

حمایت نقدینگی از سوی بانک مرکزی اروپا یا صندوق ثبات مالی اروپا (EFSF) می‌تواند کمک مالی ارائه کند، اما نمی‌تواند مشکل پرداخت بدهی را حل کند. ایتالیا اکنون خود را در موقعیتی شبیه به وام گیرندگان زیرمجموعه یا Alt-A می بیند که یک وام با نرخ شناور و فقط بهره گرفته است که می توانستند با نرخ «تیزر» در محیطی که قیمت خانه در حال افزایش بود، اما نمی توانند یک بار آن را بپردازند. وام بازنشانی می شود و دارایی خانه آنها زیر آب است. این بمب بدهی تیک تاک، ارتباط نهایی تصمیم برای اجازه دادن به نکول انتخابی در یونان بسیار کوچکتر است: با انفجار این افسانه که نمی تواند در EMU نکول وجود داشته باشد و بازار را مجبور به قیمت گذاری مجدد ریسک اعتباری در سراسر اروپا می کند. «رها کردن یونان» هزینه‌های استقراض را برای سایر اقتصادهای پیرامونی اروپا، به‌ویژه ایتالیا، تا حدی افزایش داده است که بازپرداخت بدهی‌های خود را برای آنها غیرممکن می‌سازد. از آنجایی که پس از نکول یونان، اقتصادهای پیرامونی باقیمانده اروپا با هزینه های تامین مالی بلندمدت بیش از پتانسیل رشد تولید ناخالص داخلی آنها مواجه هستند، نکول یا تجدید ساختار برای آنها اجتناب ناپذیر شده است.

رویکرد تکه تکه‌ای کنونی برای حل مشکل تنها گسترش درد و بدتر کردن آن در آینده است. مسئله این است که اراده سیاسی برای انجام آنچه لازم است وجود ندارد. به جز انتخابات اخیر یونان، مقامات کنونی مانند سارکوزی بارها از سمت خود کنار گذاشته شده اند. احزاب پوپولیستی ضد اروپایی در سرتاسر اروپا در حال کسب آرا هستند. در یونان و ایتالیا شورش علیه ریاضت اقتصادی حتی قبل از اجرای هر یک از برنامه های ریاضتی شدیدتر وجود دارد.

برای کسانی که به چشم انداز وحدت مالی اروپا خوش بین هستند، تاریخ آمریکا نقطه مقابل روشنگری را ارائه می دهد. در دهه 1790، پس از جنگ انقلابی و تشکیل ایالات متحده، الکساندر همیلتون، وزیر خزانه داری، مجبور شد یک کمپین طاقت فرسا را ​​پیش از اینکه موفق به ایجاد یک اوراق قرضه فدرال برای کمک به کاهش بدهی های جنگی ناپایدار ایالت ها شود، به راه انداخت. پیشنهاد همیلتون قبل از اینکه در نهایت پیروز شود، پنج بار توسط مجلس نمایندگان مخالفت شد. تنها می توان تصور کرد که این چه نوع ویرانی در بازارهای سرمایه پیچیده و بسیار تحت نفوذ امروزی به بار می آورد. دو قرن بعد، یکی از جانشینان همیلتون، وزیر خزانه داری، هنک پالسون، با یک مبارزه متزلزل مشابه روبرو شد که کنگره را متقاعد کرد تا در بحبوحه بدترین بحران اقتصادی از زمان رکود بزرگ، کمک مالی اضطراری TARP به سیستم مالی ایالات متحده را تصویب کند. تعداد کمی از مردم به یاد دارند که کنگره در واقع درخواست پالسون را در اولین باری که درخواست کرد رد کرد. قبل از اینکه کنگره TARP را تصویب کند، 7 درصد دیگر در بازار سهام سقوط کرد، و درخواست خصوصی دوم مستقیماً از سوی پالسون به نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان، انجام شد. این اپیزودها نشان می‌دهد که انجام انتقال‌های مالی عمده حتی در یک کشور که قبلاً دارای سیاست مشترک، خزانه‌داری مشترک و زبان مشترک است، چقدر دشوار است – کشوری که در آن شعاری که بر روی ارز ظاهر می‌شود E Pluribus Unum، Out است. از Many One.

اما اروپا E Pluribus Unum ندارد. اتحادیه اروپا متشکل از 17 دولت-ملت مجزا بدون سیاست مشترک، بدون خزانه مشترک و بدون زبان مشترک است. در بیشتر شش قرن گذشته، مردم ساکن در جغرافیای اروپا درگیر جنگ های زنجیره ای بوده اند. در این زمینه، دوران آرامش نسبی پس از جنگ جهانی دوم در اروپا یک ناهنجاری تاریخی است، نه یک هنجار. رهبران سیاسی از ناپلئون گرفته تا هیتلر و به بعد رویای اتحاد اروپا را در این یا آن دیدگاه در سر می پرورانند. ما شرط نمی بندیم که امثال ژان کلود تریشه و آنگلا مرکل در جایی که دیگران شکست خورده اند موفق شوند. به نظر می رسد رای دهندگان در قاره برنامه های دیگری دارند.

در این مقطع، ریاضت فقط مشکلات بدهی را بدتر می کند. همانطور که مورد یونان نشان می دهد، کشورهای اروپای شمالی (به رهبری آلمان)، بانک مرکزی اروپا و صندوق بین المللی پول همگی بر اقدامات ریاضتی مالی فوری و شدید به عنوان پیش شرط کمک به PIIG ها برای جلوگیری از نکول اصرار دارند. این داروی ضد کینزی عملاً تضمین شده است که بحران بدهی را بدتر می کند، نه بهبود آن. دلیل آن واضح است: همه اقتصادهای PIIG اکنون بسیار کمتر از «سرعت توقف» هستند، یعنی سرعتی که ریاضت با آن کسری‌های بزرگ‌تری ایجاد می‌کند، زیرا تأثیر نامطلوب آن بر رشد بیشتر از تأثیرات کاهش هزینه‌ها است. برای اینکه ریاضت اقتصادی عمل کند، باید از زمانی شروع شود که اقتصادهای پیرامونی اروپا با نرخ اسمی 4 تا 5 درصد در سال رشد می کنند. چنین نرخ‌های رشدی به اندازه کافی حائل ایجاد می‌کند تا امکان کاهش هزینه‌ها را فراهم کند بدون اینکه منجر به رکود اقتصادی شود که تنها باعث افزایش کسری بودجه و همچنین نسبت بدهی‌ها می‌شود. البته رشد اسمی در کشورهای مورد بحث ثابت تا منفی است. برخلاف شهود، آنچه PIIGها در کوتاه مدت به آن نیاز دارند، محرک همراه با اصلاحات ساختاری برای افزایش رقابت آنها و کمک به حفظ رشد است. ریاضتی که به آنها تحمیل می شود احتمالاً دقیقاً برعکس نتیجه مورد نظر خود را به همراه خواهد داشت و در عین حال خصومت بین رأی دهندگان در جنوب و شمال اروپا را تشدید می کند. ما در خطر انحلال مرکز سیاسی در اروپا هستیم. ظهور احزاب چپ افراطی مانند سیریزا و احزاب راست افراطی مانند جبهه ملی در واقع می تواند به اروپا که ما می شناسیم پایان دهد. اگر مونتی در ایتالیا سقوط کند و کسی جایگزین او نشود، اروپا با بحران جدی دیگری روبرو خواهد شد.

علاوه بر این، هیچ یک از «راه‌حل‌های» مورد بحث به علل ریشه‌ای مشکلات اروپا نمی‌پردازد. آلبرت انیشتین گفت: “شما نمی توانید مشکل را با نوع تفکری که آن را ایجاد کرده است، حل کنید.” در ریشه، اروپا از سه مشکل ساختاری اقتصادی رنج می برد: (الف) بدهی بیش از حد دولتی، (ب) فقدان رقابت پذیری در بسیاری از کشورهای پیرامونی و همچنین کشورهای اصلی، و (ج) تناسب واقعی ضعیف برای شرایط بهینه. از یک اتحادیه ارزی هیچ یک از «راه‌حل‌هایی» که سیاستمداران یا رسانه‌های بزرگ درباره آن صحبت می‌کنند، به حل این مشکلات نزدیک نیست. در عوض، همه آنها نمونه ای از نوع تفکری هستند که در وهله اول مشکلات را ایجاد کرده است. EFSF را گسترش دهیم؟ این هیچ کمکی به بهبود مشکلات ریشه ای نمی کند و در واقع می تواند آنها را بدتر کند اگر وجوه نجات به برگه های بدهی موجود PIIGها و/یا دارندگان بدهی موجود را برجسته کنند. اوراق قرضه یورو را بپذیرید؟ این نیز متعامد به مشکلات ریشه ای است، و به همین ترتیب با گسترش سرایت بدهی به قوی ترین ترازنامه های باقی مانده اروپا، آلمان و فرانسه، خطرات را بدتر می کند. اعمال ریاضت مالی فوری؟ این ما را شبیه به روش قرون وسطایی می‌کند که بیماران بیمار را در یک سطل خونریزی می‌کردند تا آنها را از شر بیماری‌هایشان خلاص کنند. تا زمانی که رهبران سیاسی شروع به پیشنهاد راه حل هایی کنند که با دلایل اصلی درگیر باشد – به عنوان مثال، برنامه اوراق قرضه برادی متناسب با اروپا، بخشودگی بدهی ها، درگیر شدن در گفتگو با رای دهندگان برای ارائه پرونده اصلاحات ساختاری – بحران ادامه خواهد داشت.

ج. عواقب خروج یونان از یورو می‌تواند بدتر از آن چیزی باشد که اغلب گمان می‌رود

اگر یونان از یورو خارج شود و دراخم را مجدداً وارد کند، احتمالاً پس از معرفی 50 درصد کاهش می یابد و تولید ناخالص داخلی اسمی یونان احتمالاً به همان میزان کاهش می یابد. بانک‌ها و شرکت‌های یونانی با تعهدات به یورو، اما درآمدشان به دراخمی، نکول می‌کنند. با توجه به ارتباط متقابل سیستم بانکی جهانی، هر بانکی که بویی از بدهی یونان داشته باشد به زودی ممکن است خود را از اعتبار جهانی قطع کند و باعث توقف اعتبار جهانی شود. در واقع این مانند آنچه پس از Lehman Brothers در سال 2008 اتفاق افتاد – برابر 10 برابر است، زیرا چنین بحرانی در زمانی رخ می دهد که اقتصاد جهانی و ترازنامه دولت بسیار ضعیف هستند. همه چیز را در آخرین بحران از جمله سینک آشپزخانه انداخته اند، کار کمی می توانند انجام دهند! این توقف اعتبار به تنهایی می تواند پرتغال، اسپانیا، ایتالیا و یونان را دچار نکول کند. سپس، بانکی که در آن کشورها اداره می شود، در حالی که مردم یوروهای خود را از بانک ها خارج می کنند تا از خطر کاهش اجباری ارزش آن جلوگیری کنند، ممکن است ابتدا بانک های آن کشورها و در نتیجه خود کشورها را دچار نکول کند.

این بدان معنا نیست که خروج یونان به ناچار منجر به مسدود شدن اعتبار جهانی و دومینویی خودکار به پرتغال، اسپانیا، ایتالیا و غیره خواهد شد. با این حال، برای جلوگیری از وقوع چنین اتفاقی، بانک مرکزی اروپا باید به سرعت و قاطعانه این بازارها را با نقدینگی نامحدود پر کند و بیمه سپرده عمومی را برای جلوگیری از اجرای بانک ارائه کند.

همچنین مشخص نیست که خروج یونان در درازمدت به نفع یونانی ها خواهد بود. اگر با اصلاحات اساسی ساختاری و مالیاتی همراه می شد، رقابت مجدد آن را در مسیر رشد پایدار قرار می داد. با این حال، با توجه به حال و هوای فعلی در یونان، نتیجه محتمل تر این است که مزایای کاهش ارزش کاهش یابد. پس از چند سال رشد اسمی تولید ناخالص داخلی، یونان بار دیگر خود را غیررقابتی خواهد دید، اما احتمالاً با تولید ناخالص داخلی 20 درصد کمتر از امروز.

د. ملاحظات دیگر: چالش های دموکراسی، رشد جهانی و ثبات
بدتر از آن، فراتر از رکود اقتصادی و فروپاشی بالقوه ای که جهان به دلیل فرآیند اهرم زدایی با آن مواجه است، غرب با چالش های بزرگ اقتصادی و غیراقتصادی دیگری مواجه است.

1. چالش های دموکراسی

کاهش نسبی اقتصادی غرب در مقایسه با رشد چین، بسیاری از مردم آمریکا و اروپای غربی را به این باور رسانده است که «اجماع واشنگتن» باید با «اجماع پکن» جایگزین شود.

اصطلاح اجماع واشنگتن در سال 1989 توسط اقتصاددان جان ویلیامسون ابداع شد تا مجموعه‌ای از ده نسخه نسبتاً خاص سیاست‌های اقتصادی را توصیف کند که به نظر او بسته اصلاحی «استاندارد» است که برای کشورهای در حال توسعه بحران‌زده توسط مؤسسات مستقر در واشنگتن دی‌سی ترویج می‌شود. صندوق بین المللی پول (IMF)، بانک جهانی و وزارت خزانه داری ایالات متحده. این نسخه ها شامل سیاست هایی در زمینه هایی مانند ثبات اقتصاد کلان، گشایش اقتصادی با توجه به تجارت و سرمایه گذاری، و گسترش نیروهای بازار در اقتصاد داخلی بود.

در مقابل، ویلیامسون در مقاله ژانویه 2012 خود در سیاست آسیایی، اجماع پکن را شامل پنج نکته توصیف می کند:

  1. اصلاحات افزایشی (در مقابل رویکرد بیگ بنگ)
  2. نوآوری و آزمایش
  3. صادرات منجر به رشد
  4. سرمایه داری دولتی (در مقابل برنامه ریزی سوسیالیستی یا سرمایه داری بازار آزاد)
  5. اقتدارگرایی (در مقابل دموکراسی یا خودکامگی).

به طور کلی این مفهوم که سرمایه داری در حال کشتن دموکراسی است و اینکه دموکراسی مانع رشد اقتصادی می شود، اعتبار پیدا می کند، همانطور که با تکثیر کتاب هایی مانند ابرسرمایه داری رابرت رایش: دگرگونی تجارت، دموکراسی و زندگی روزمره نشان داده می شود.

2. خطر فرود سخت چینی

صرف نظر از مزیت های بلندمدت رویکرد چین، تا به امروز اقتصاد چین و اقتصادهای بازار در حال ظهور نقطه درخشانی در جهان بوده اند که به رشد تولید ناخالص داخلی جهان به 5.3 درصد در سال 2010 و 3.9 درصد در سال 2011 کمک کرده اند. گروه کوچکی از کارشناسان بازار، از جمله نوریل روبینی، هشدار داده اند که چین ممکن است در معرض فرود سختی قرار گیرد و آخرین موتور به ظاهر باقی مانده رشد اقتصادی را در معرض تهدید قرار دهد.

استدلال آنها بر روی ظهور حباب املاک و مستغلات در چین متمرکز است: در سال 2009، در طول بحران مالی، چین صدها میلیارد دلار – بیش از یک تریلیون یوان – در کمک محرک برای حفظ اقتصاد به عنوان شرکای تجاری اصلی خود آزاد کرد. اروپا و آمریکا در رکود بودند. میلیاردها دلار برای سرمایه گذاری دارایی های ثابت در سراسر کشور، از جاده ها گرفته تا ساختمان های جدید هزینه شد. طبقه متوسط ​​چین و به خصوص ثروتمندان میلیاردها دلار در املاک سرمایه گذاری کردند، نه تنها به عنوان ذخیره ارزش، بلکه به عنوان ابزاری برای حدس و گمان در مورد روند شهرنشینی. کمتر از 50 درصد از جمعیت در شهرها زندگی می کنند و شهرنشینی همچنان ادامه دارد، اما سرعت آن با توسعه املاک و مستغلات که باعث ایجاد مسکن مازاد شده است، ادامه ندارد. دولت با آگاهی از خطرات حباب واقعی، سیاست هایی را نیز برای محدود کردن قدردانی بیشتر ارائه کرده است.

پس‌اندازهای مازاد چین ممکن است تهدیدی بزرگ‌تر برای اقتصاد جهانی باشد که حباب املاک و مستغلات آن از بین برود. تغییر پیش‌بینی‌شده از پس‌انداز به مصرف، که بیشتر مدل‌های رشد جهانی براساس آن پیش‌بینی شده‌اند، اتفاق نمی‌افتد.

به طور کلی، برخی از آمارهای اخیر نگران کننده است:

  • صادرات در ماه آوریل 4.9 درصد افزایش یافت که ضعیف تر از حد انتظار بود.
  • تولید صنعتی در آوریل 9.3 درصد افزایش یافت که پایین ترین سطح از اوایل سال 2009 است.
  • موجودی مسکن بالا است و قیمت ها در آوریل نسبت به سال گذشته برای دومین ماه متوالی کاهش یافت.
  • تولید/استفاده از برق در آوریل تنها 0.7 درصد افزایش یافت که کندترین سرعت از سال 2009 است.
  • حجم حمل و نقل ریلی به نرخ روند 2 تا 3 درصد کاهش یافته است که به میزان قابل توجهی نسبت به سال گذشته کاهش یافته است.
  • تقاضای وام در آوریل انتظارات را نادیده گرفت و نشان می دهد که مشکلات دسترسی به سرمایه همچنان ادامه دارد.
  • درآمدهای دولت در سه ماهه اول نسبت به سال گذشته کمی بیش از 10 درصد افزایش یافته است. این کندترین سرعت در سه مورد است
    نسبت به رشد بیش از 20 درصدی درآمد در سه ماهه اول سال گذشته کاهش یافته است.

بحث فعلی در مورد فرود سخت همچنین خطر درگیری های سیاسی، اجتماعی و مذهبی را نادیده می گیرد که در دراز مدت اجتناب ناپذیر به نظر می رسد و احتمال وقوع آن در رکود اقتصادی بیشتر است. این بدان معنا نیست که فرود سخت اجتناب ناپذیر است. چین چندین گزینه سیاسی در اختیار دارد، اما همچنان با وظیفه سختی مواجه است که اقتصاد داخلی خود را به سمت مصرف متعادل کند.

3. محدودیت های مالتوسی

با رکورد قیمت های نفت، طلا، کالاها و مواد غذایی، نگرانی های مالتوسیان در خط مقدم قرار گرفته است. قیمت نفت، ذرت، مس و طلا در 10 سال گذشته سه یا بیشتر افزایش یافته است. قیمت‌های بالای کالاها مالتوسی نیستند، اما نگرانی مالتوسی‌ها را افزایش می‌دهند که منابع لازم برای اداره اقتصادمان که مبتنی بر در دسترس بودن انرژی ارزان است و برای تغذیه خودمان که انتظار می‌رود جمعیت جهان به 10 میلیارد نفر برسد، در حال اتمام است. .

بسیاری بر این باورند که به نظر می رسد این قیمت ها در آینده قابل پیش بینی بالا باقی بماند. ممکن است در پیک اویل باشیم. افزایش سرمایه گذاری در نفتی که دسترسی به آن سخت تر است، نشانه ای از اعتقاد شرکت های نفتی به پایان نفت آسان است. علاوه بر این، در حالی که عموماً اعتقاد بر این است که افزایش قیمت نفت باعث افزایش تولید می‌شود، تعداد فزاینده‌ای از خودی‌های صنعت نفت اکنون به این باور رسیده‌اند که حتی با قیمت‌های بالاتر، بعید است که تولید نفت به‌طور قابل‌توجهی فراتر از سطح فعلی افزایش یابد. در حال حاضر، منابع انرژی جایگزین و سازگار با محیط زیست هیچ نوشدارویی ندارند. نه تنها عرضه غیر قابل اعتماد و ناکافی است، بلکه میانگین هزینه هر کیلووات ساعت آنها بسیار بالاتر از قیمت نفت است.

4. خطرات رویارویی نظامی

این ترس‌های مالتوسی همچنین ممکن است خطر درگیری آینده آمریکا و چین را افزایش دهد. شرکت های دولتی چین با سرعت بی سابقه ای به منابع طبیعی دسترسی پیدا کرده اند. چین ادعای دیرینه خود را بر تقریباً تمام منابع غنی دریای چین جنوبی تشدید کرده است و در حال ایجاد نیروی دریایی و موشک های ضد نیروی دریایی خود برای بیرون راندن نیروی دریایی ایالات متحده از سواحل خود است.

در طول تاریخ، ظهور قدرت های اقتصادی و نظامی جدید اغلب به درگیری با کشورهای فعلی منجر شده است. تاریخ بارها نشان داده است که روابط بین قدرت‌های بزرگ را نمی‌توان با اینرسی، تجارت یا احساسات صرف حفظ کرد. آنها باید بر برخی همگرایی منافع استراتژیک و ترجیحاً بر “مفهوم مشترک نظم جهانی” تکیه کنند. با این حال، اینها دقیقاً همان موادی هستند که از اوایل دهه 1990 وجود نداشتند.

پل کندی در تحلیل درخشان خود از “ظهور تضاد انگلو-آلمانی” توضیح می دهد که چگونه مجموعه ای از عوامل – از جمله روابط اقتصادی دوجانبه; تغییر در توزیع جهانی قدرت؛ تحولات در فناوری نظامی؛ فرآیندهای سیاسی داخلی؛ گرایش های ایدئولوژیک؛ مسائل مربوط به هویت نژادی، مذهبی، فرهنگی و ملی؛ اقدامات افراد کلیدی؛ و توالی وقایع حیاتی – که با هم ترکیب شدند تا بریتانیا و آلمان را به آستانه جنگ جهانی اول سوق دهند.

مشخص نیست که داستان چین/آمریکا چگونه پیش خواهد رفت و به عوامل مشابهی نیاز است تا هر دو کشور به آستانه جنگ کشیده شوند. علاوه بر این، به نظر می‌رسد هم چین و هم ایالات متحده مشتاق تعامل هستند و رهبران چین از «ظهور صلح‌آمیز» آن صحبت می‌کنند. با این حال، با توجه به ضعف روابط غیراقتصادی که آنها را به هم پیوند می دهد و خطر واقعی سوء تفاهم در مورد بسیاری از موضوعات: حقوق بشر، تایوان، کره و غیره، خطر واقعی درگیری باقی می ماند.

II. آزمایش فکر خوش بینانه

این پس زمینه مایوس کننده است و اگر چیزی نگاه بدبینانه تری نسبت به دیدگاه اجماع به تصویر می کشد. بسیاری از کارشناسان انتظار دارند که ما چندین سال رشد کمتری مانند ژاپن و بیکاری بالا داشته باشیم، اما تنها احتمال کمی را به خطر رکود شدید دوگانه (به احتمال زیاد ناشی از بحران یورو) نسبت می دهند. اگرچه سیاستمداران اروپایی تا کنون خیلی دیر انجام داده اند، اما به نظر می رسد شرط این است که با پشت به دیوار، در صورت مواجهه با سقوط احتمالی یورو، کار درست را انجام دهند. من احتمال بسیار بالاتری را به رکود شدیدتر نسبت می دهم – مثلاً 35٪ – زیرا مقیاس مشکل، نارضایتی رأی دهندگان، ضعف جهانی ترازنامه های حاکمیتی و خطر سرایت از طریق به هم پیوستگی سیستم مالی جهانی ما را در معرض خطر قرار می دهد. “تصادفات.”

با این حال، سناریوی بدبینانه از پیش تعیین شده نیست. در حال حاضر، هیچ کس به طور جدی سناریوی صعودی را در نظر نمی گیرد – هم از نظر اینکه چه چیزی می تواند در کوتاه مدت درست پیش برود و اینکه چگونه روندهای مثبت بلند مدت در نهایت بر بادهای معکوس اقتصادی فعلی غلبه خواهد کرد. در حالی که من فقط 5 درصد احتمال دارد که کارها در چند سال آینده درست پیش بروند (در مقابل کمتر از 1٪ برای اجماع)، در مقیاس 10+ سال، نتیجه خوش بینانه محتمل ترین است.

الف. راه حلی برای بحران بدهی حاکمیتی اروپا وجود دارد

در سال 1985، کشورهای گروه 5 مداخله هماهنگی را در بازارهای ارز ترتیب دادند تا ارزش دلار آمریکا را کاهش دهند، دلاری که به توافق رسیدند پس از سالهای ولکر بیش از حد ارزش گذاری شده بود، به نحوی که اقتصاد ایالات متحده را مختل کرده و عدم تعادل شدید جهانی را ایجاد می کرد. توافق پلازا با موفقیت ارزش دلار را تا 50 درصد طی دو سال آینده کاهش داد بدون اینکه بحران مالی ایجاد کند. مشکلات اروپا به قدری جدی است که می تواند باعث ایجاد یک نشست جهانی دیگر از این نوع شود. برای مؤثر بودن چنین نشستی، باید شامل توافق بر سر چندین عنصر باشد که هنوز حتی به گفتگوهای اصلی تبدیل نشده اند، از جمله:

  • بخشودگی بدهی که نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی را در PIIGها تا حداکثر 80% کاهش می دهد.
  • افزایش سرمایه همزمان بانک های اروپایی و جهانی که آنها را قادر به جذب چنین بخشودگی بدهی می کند.
  • اصلاحات ساختاری معتبر برای اقتصادهای غیررقابتی اروپایی
  • مکانیزمی برای خروج منظم از EMU و همچنین معیارهای از پیش توافق شده برای اینکه چه چیزی باعث چنین خروجی می شود
  • تحمل اقدامات تنبیهی ریاضتی مالی در اقتصادهای پیرامونی تا زمانی که چنین اقتصادهایی به سطوح رشد اسمی از پیش توافق شده نرسند.

ب- مشکلات اقتصادی کنونی بیشتر سیاسی است تا اقتصادی

در حالی که ابعاد سیاسی بحران اقتصادی برای بسیاری نگران کننده است، مشکل اراده سیاسی در واقع بسیار بهتر از مشکل ناآگاهی است: حداقل ما می دانیم که چه کاری باید انجام شود. نکته جالب این است که وقتی شما گروهی از افراد باهوش و منطقی را دور میز قرار می دهید، اجماع گسترده ای در مورد آنچه باید انجام شود وجود دارد. اساسا، ما باید کاهش بودجه کوتاه مدت را کاهش دهیم و بر اصلاحات ساختاری بلندمدت و تحکیم مالی تمرکز کنیم که شامل موارد زیر است:

1. سرمایه گذاری کلیه حقوق بازنشستگی، افزایش سن بازنشستگی به 70 سال و شاخص سازی آن با امید به زندگی

سیستم‌های بازنشستگی در ابتدا با سیستم‌های پرداختی ساخته شدند که کارگران فعلی برای بازنشستگان فعلی پرداخت می‌کنند. این سیستم پایدار بود در حالی که تعداد کارگران یا به دلیل رونق نوزاد، ورود زنان به نیروی کار، یا قبل از اینکه کشورها تغییر جمعیتی خود را به نرخ پایدار پایین زاد و ولد و نرخ مرگ و میر پایین نهایی کنند، در حال افزایش بود. با این حال، ترکیبی از سن بازنشستگی پایین یا پایدار، کاهش نرخ باروری و امید به زندگی بالاتر (امید به زندگی در ایالات متحده از 60 در سال 1930 به 79 سال در سال 2010 رسید) به طور قابل توجهی تعداد بازنشستگان به ازای هر کارگر را افزایش داده و آنها را در حال حاضر ناپایدار کرده است. سطح سود

در سال 1950، به ازای هر فرد 65 سال یا بیشتر در کشورهای OECD، 7.2 نفر بین 20 تا 64 سال وجود داشت. در سال 1980، نسبت حمایت به 5.1 کاهش یافت و در سال 2010 به 4.1 رسید. پیش بینی می شود تا سال 2050 به 2.1 برسد.

راه حل این است که مردم برای بازنشستگی خود پس انداز کنند. اکثر کارفرمایان خصوصی قبلاً از مزایای تعریف شده به حقوق بازنشستگی با سهم تعریف شده حرکت کرده اند. با استفاده از ترفندهای اقتصادی رفتاری مانند انصراف به جای انتخاب، در واقع می توان افراد را وادار به پس انداز کافی برای بازنشستگی خود کرد. حقوق بازنشستگی عمومی هم اکنون باید سرمایه گذاری شوند تا پایدار شوند، به ویژه از آنجایی که در حال حاضر پرداخت هایی با بازده ضمنی 8 درصد انجام می دهند که کاملاً غیر واقعی است.

نسل جدید کارگران برای مدیریت انتقال از یک سیستم پرداختی به یک سیستم کاملاً سرمایه ای، اساساً باید دو بار بپردازند: یک بار برای مستمری خود و یک بار برای کارگران فعلی. تنها راه مقرون به صرفه بودن این است که سن بازنشستگی را به 70 سال برساند و آن را به امید به زندگی شاخص کند. برای خوشایندتر کردن آن، کارگران 55 تا 65 ساله می توانند در 65 سالگی بازنشسته شوند، آنهایی که 40 تا 55 سال دارند می توانند در 67 سالگی و افراد زیر 40 سال در 70 سالگی بازنشسته شوند.

توجه داشته باشید که حرکت به سمت بازنشستگی سرمایه دار یک پیشنهاد کارآمد است و قضاوت ارزشی ضمنی در مورد حقوق صاحبان سهام ندارد. دولت باید سهمی از بازنشستگی را به کسانی که درآمد بسیار کمی دارند تا به طور موثر برای خود پس انداز کنند، اختصاص دهد. جوامع باید سیستم های رفاهی پایدار و کارآمد بسازند و به طور مستقل تصمیم بگیرند که چقدر سخاوتمند باشند. کشورهای اسکاندیناوی حقوق بازنشستگی خود را سرمایه‌گذاری کرده‌اند و از نظر مشارکت دولتی در حساب‌های بازنشستگی افراد کم درآمد، سخاوتمندانه با نیازمندان را انتخاب کرده‌اند. به این ترتیب آنها در نهایت نسبت به افراد کم درآمد سخاوتمندتر بودند و هزینه بسیار کمتری نسبت به هزینه بازنشستگی داشتند.

2. ساده سازی گسترده کد مالیاتی، گسترش پایه مالیاتی و کاهش نرخ های مالیاتی نهایی

کد مالیاتی در اکثر کشورهای OECD به طرز وحشتناکی پیچیده است. قانون مالیات فدرال ایالات متحده از 504 صفحه در اواخر دهه 1930 به 8200 صفحه در سال 1945 به 71684 صفحه در سال 2010 رسید. هزینه انطباق به تنهایی برای مالیات بر درآمد فدرال بیش از 430 میلیارد دلار تخمین زده شد – بدون در نظر گرفتن تغییرات در رفتار مصرف کننده که کارایی اقتصادی کلی را کاهش می دهد.

نرخ‌های مالیاتی حاشیه‌ای با درآمد ظاهراً تصادفی به روشی کاملاً غیر منطقی بالا و پایین می‌شوند. نرخ‌های مالیاتی حاشیه‌ای بسیار بالا هستند – موضوعی که با توجه به اینکه کاهش وزن مرده در مجذور نرخ مالیات افزایش می‌یابد.

علاوه بر این، پایه مالیاتی بسیار باریک است. 1٪ از مالیات دهندگان 37٪ از مالیات را به صورت فدرال و تا 50٪ برای ایالت هایی مانند کالیفرنیا مشارکت می دهند. این سه برابر خطرناک است:

  • این منجر به نوسانات شدید در درآمدهای مالیاتی می شود با توجه به اینکه درآمد یک درصدی نوسانات بیشتری نسبت به درآمد طبقه متوسط ​​است که ایالت ها را به ویژه مجبور می کند در رکودها کاهش های غیرمولد را ایجاد کنند.
  • 50 درصد از افرادی را که مالیات نمی پردازند تشویق می کند تا به خود رای دهند و مزایای بیشتری داشته باشند.
  • به طور بالقوه به درصد کمی از مالیات دهندگان قدرت سیاسی می دهد

علاوه بر هنگ کنگ و سنگاپور، اکثر کشورهای اروپای شرقی با موفقیت به سمت مالیات های ثابت حرکت کردند. در حالی که مالیات بر مصرف ثابت احتمالاً کارآمدترین است، مالیات بر درآمد ثابت، همانطور که در اروپای شرقی به کار می رود بسیار کارآمدتر از سیستم فعلی است و با توجه به اینکه مردم قبلاً درآمد خود را گزارش می کنند، تنظیم آن آسان است.

آنها پس از حذف ارزش دلاری معینی از درآمد، با مالیات یک درصد از کل درآمد شما با همان نرخ کار می کنند. به عنوان مثال، تخمین زده شده است که یک مالیات ثابت 20٪ که 20000 دلار اول درآمد را حذف می کند، به اندازه مالیات بر درآمد فعلی فدرال درآمد ایجاد می کند. تحت چنین سیستمی، شخصی که 20000 دلار می‌گیرد، 0 دلار مالیات می‌پردازد، کسی که 40،000 دلار می‌گیرد، 4000 دلار مالیات می‌پردازد (40 هزار دلار – 20 هزار دلار = 20 هزار دلار درآمد * 20 درصد) و کسی که 120،000 دلار می‌گیرد، 20،000 دلار مالیات می‌پردازد.

تمام معافیت ها و کسرها حذف خواهند شد. این کسورات نه تنها رفتار را مخدوش می کند و به کد مالیاتی پیچیدگی می بخشد، بلکه در بیشتر موارد یارانه ای برای ثروتمندان است، زیرا به نفع کسانی است که بیشترین مالیات را می پردازند. اختلاف مضحک بین 1 دلار درآمد حاصل از کار یا سود سرمایه حذف خواهد شد. 1 دلار صرف نظر از اینکه چگونه آن را می سازید، 1 دلار است. اهداف سیاست از طریق انتقال مستقیم یا منافع به کسانی که قصد دریافت آنها را داریم به جای غیرمستقیم از طریق کاهش مالیات حاصل می شود. در نتیجه اظهارنامه مالیاتی شما به معنای واقعی کلمه یک صفحه خواهد بود.

برای سادگی و جلوگیری از بازی در سیستم، مالیات شرکت ها باید با نرخ پایینی تعیین شود، احتمالاً همان نرخ مالیات ثابت. در تئوری نباید مالیات شرکتی وجود داشته باشد زیرا اساساً مالیات مضاعف بر حقوق کارکنان و درآمد سهامداران است. با این حال، نداشتن مالیات شرکتی انگیزه ای برای مردم ایجاد می کند تا درآمد (حقوق) تصوری خود را به حداقل برسانند و آن را به صورت غیرمستقیم در قالب هزینه های پرداخت شده توسط شرکت دریافت کنند.

فراتر از مالیات ثابت، سیستم مالیاتی تنها در مواردی استفاده می شود که هزینه خصوصی نهایی کمتر از هزینه اجتماعی نهایی باشد. به عنوان مثال ترکیبی از مالیات کربن، مالیات سوخت و هزینه های تراکم رفتار اقتصادی را تغییر می دهد زیرا باعث می شود رانندگان تمام هزینه فعالیت خود را متحمل شوند. اینها بسیار کارآمدتر از ارائه یارانه ها و کاهش مالیات به گزینه های جایگزین هستند، زیرا سیاستمداران نمی توانند انتخاب کنند که از کدام فناوری حمایت کنند و یارانه ها اغلب با مقیاس کسب و کار غیرقابل دسترس می شوند، زیرا اسپانیا یاد گرفته است که با یارانه های خورشیدی خود هزینه های خود را انجام دهد. تخمین زده شده است که در ایالات متحده مالیات بر سوخت باید 1-2 دلار در هر گالن باشد به جای 18.4 سنت در هر گالن که اکنون است.

3. سیاست مهاجرتی بسیار لیبرال

نزدیک به نیمی از استارت‌آپ‌های سیلیکون ولی توسط مهاجرانی که عمدتاً هندی و چینی تبار هستند، ایجاد شده‌اند. امروزه پس از اتمام دوره کارشناسی یا دکترا به هند و چین بازگردانده می شوند و در آنجا شرکت ایجاد می کنند. از منظر رفاه جهانی احتمالاً بی طرف است، اما از دیدگاه رفاه ایالات متحده کاملا احمقانه است.

واقعیت این است که کنترل مهاجرت هیچ تاثیری بر بیکاری نیروی کار ماهر یا غیر ماهر ندارد زیرا تقاضا برای نیروی کار ثابت نیست. اگر عرضه نیروی کار افزایش یابد، تقاضا برای نیروی کار نیز افزایش می یابد. کسانی که در غیر این صورت پیشنهاد می کنند، مرتکب خطای یکجای کار می شوند.

شواهد تجربی به وضوح نشان می دهد که مهاجرت حتی برای نیروی کار غیر ماهر یک مثبت خالص برای این کشور است ( مهاجرت و مغالطه توده کار ). این با خوشحالی با قضاوت ارزشی شخصی من به نفع برابری فرصت ها و تحسین من برای کسانی که مایل به تحمل هزینه های ثابت مهاجرت هستند – ترک خانواده خود، ورود به یک فرهنگ جدید در یک محیط نامشخص – برای دنبال کردن رویای آمریکایی در ارتباط است. سرزمین فرصت ها

4-تغییر تمرکز مراقبت‌های بهداشتی به مراقبت‌های پیشگیرانه و بیمه‌های فاجعه‌آمیز و قرار دادن مصرف‌کنندگان در تصمیم‌گیری‌های بهداشتی خود.

ایالات متحده 17.9 درصد از تولید ناخالص داخلی خود را برای مراقبت های بهداشتی خرج می کند که پیامدهای بهداشتی بدتری نسبت به بسیاری از کشورها و 50 میلیون نفر بدون بیمه دارد. مشکل تا حد زیادی در نحوه مصرف و ارائه مراقبت های بهداشتی نهفته است. به طور تکان دهنده برای چیزی که برای رفاه و شادی ما ضروری است، مصرف کنندگان خریداران اولیه مراقبت های بهداشتی خود نیستند. از آنجایی که کارفرمایان می توانند مزایای بهداشتی را که ارائه می کنند از مالیات خود کسر کنند، ارائه خدمات بهداشتی توسط کارفرما منطقی تر است. مصرف کنندگان نه تنها خریدار مراقبت های بهداشتی خود نیستند، بلکه در صورت از دست دادن شغل خود دچار آسیب مضاعف می شوند زیرا پوشش بیمه درمانی خود را نیز از دست می دهند.

دلیل ارائه خدمات درمانی توسط کارفرما به دلیل یک حادثه تاریخی است. کارفرمایان لابی کردند تا هزینه های مراقبت های بهداشتی در طول جنگ جهانی دوم از مالیات کسر شود تا بر سر مزایا ارائه شده به جای دستمزدی که به دلیل کنترل دستمزد از انجام آن منع شده بودند، رقابت کنند. در حالی که کنترل دستمزد برداشته شد، معافیت مالیاتی هزینه های مراقبت های بهداشتی همچنان به ساختاری که امروز می بینیم، باقی ماند.

علاوه بر این، سیستم فعلی بیشتر شبیه خریدهای پیش پرداخت سلامت است تا بیمه واقعی. به جای اینکه فقط در موارد فجایع (مثلاً ابتلا به سرطان یا بیماری ناتوان کننده در دوران جوانی) به بازی بیایید، هر عمل پزشکی با پرداخت هزینه های بسیار کم پوشش داده می شود. بیمه خانه در مقایسه با بیمه “واقعی” است. شما در مورد سیل، آتش سوزی، گردباد و غیره تحت پوشش هستید. اگر بیمه خانه مانند بیمه سلامت ساختاری داشته باشد، حق بیمه بسیار بالایی می پردازید، اما در ازای آن، تمام تعمیر و نگهداری به علاوه تمام تغییرات و بهبودها تحت پوشش بیمه قرار می گیرد – این یک طرح ساخت و ساز و نگهداری پیش پرداخت با یک جزء بیمه است. علاوه بر این، از آنجایی که مصرف کنندگان مستقیماً هزینه بیمه خود را متحمل نمی شوند، سیاستمداران و ارائه دهندگان بیمه انگیزه واقعی برای گنجاندن خدمات بیشتر و بیشتر در طرح بیمه درمانی «پایه» دارند.

مطالعات اخیر نشان می‌دهد که ما می‌توانیم با یک طرح بیمه درمانی اجباری و خریداری شده به‌صورت جداگانه که بر مراقبت‌های پیشگیرانه و بیمه‌های فاجعه‌آمیز متمرکز است، با فرانشیزهای بالا برای هر چیز دیگر، و دستورالعمل‌های بهتر، نتایج سلامتی بهتری را برای حداقل 10 درصد از میانگین هزینه ماهانه فعلی ارائه کنیم. برای مراقبت مناسب در پایان زندگی در حال حاضر، مراقبت های پایان زندگی 40 درصد از تمام هزینه های مراقبت های بهداشتی را مصرف می کند و کمتر از 6 ماه افزایش امید به زندگی را فراهم می کند، در حالی که اغلب باعث ناراحتی بیشتر بیماران می شود!

برای درک مقیاس، طرح مراقبت بهداشتی Walmart، که تعدادی از این ویژگی ها را دارد، 30 دلار در ماه برای افراد مجرد غیر سیگاری و 100 دلار برای خانواده های غیر سیگاری هزینه دارد. اگر خریدهای اجباری انفرادی این طرح ها داشته باشیم، هزینه ها کمتر می شود زیرا هزینه های ارائه خدمات درمانی به افراد بیمه نشده به میزان قابل توجهی کاهش می یابد.

در حالی که خرید یک طرح بیمه درمانی پایه اجباری است، همانطور که داشتن گواهینامه رانندگی برای رانندگی خودرو اجباری است، دولت برای کسانی که توانایی پرداخت این طرح را ندارند، پرداخت کامل یا جزئی را به صورت آزمایش شده انجام می دهد.

5. افزایش رقابت بین مدارس، ارتقای استانداردها و اصلاح بودجه مدارس

تفاوت زیادی در نتایج آموزشی K-12 بین مدارس در ایالات متحده و بین کشورهای سراسر جهان وجود دارد. خوشبختانه آزمایشات کافی هم در ایالات متحده در سطح ایالتی و با مدارس منشور و هم در سطح بین المللی برای ظهور بهترین شیوه ها انجام شده است.

تأمین مالی مدارس از طریق مالیات‌های دارایی محلی به‌ویژه انحرافی است، زیرا نابرابری را تقویت می‌کند، زیرا محله‌های خوب مدارس خوب و محله‌های بد مدارس بد پیدا می‌کنند. برای ایجاد فرصت برابری، سیستم دارای ویژگی های زیر است:

  • انتخاب مدرسه به گونه‌ای که والدین و بچه‌ها می‌توانند برای تعداد زیادی از مدارس و مدارس برای رقابت برای بهترین دانش‌آموزان درخواست دهند
  • تعطیلات تابستانی کوتاه‌تر – برنامه تعطیلات فعلی میراثی از گذشته کشاورزی ما است که در آن والدین به بچه‌ها نیاز داشتند تا در مزارع زحمت بکشند.
  • روزهای مدرسه طولانی تر
  • آزمون‌های دشوار جامع در موضوعات مختلف، «تدریس آزمون» را دشوار می‌کند و جمعیتی جامع‌تر ایجاد می‌کند.

والدین باید هزینه‌های آموزش فرزندان خود را مستقیماً با پرداخت‌های جزئی یا کامل توسط دولت بر اساس معیاری که برای کسانی که توانایی پرداخت هزینه ندارند، متقبل شوند.

به اندازه کافی جالب توجه است، کاهش اندازه کلاس و مدرسه، که به عنوان راه حل مشکل کیفیت آموزش مورد استقبال قرار گرفت، نتیجه معکوس داشت. کاهش حجم کلاس از 30 به 15 فقط دو برابر هزینه های معلم برای هر دانش آموز بدون تأثیر بر نتایج بود. بدتر از آن، کاهش اندازه مدرسه در واقع کیفیت را کاهش داد، زیرا مدارس دیگر مقیاسی برای ارائه کلاس‌های تخصصی یا باطنی یا کلاس‌های بخش بر اساس توانایی نداشتند.

6. به معنی آزمایش تمام مزایا

دریافت مستمری دولتی، بیمه بیکاری و غیره برای ثروتمندان معنی ندارد. علاوه بر این، بسیاری از مزایایی که به نظر ایده‌های خوبی مانند «ارائه تحصیلات دانشگاهی رایگان به همه» هستند، در واقع یارانه‌های پنهان برای ثروتمندان هستند. این فرزندان ثروتمندان هستند که به طور نامتناسبی به دانشگاه می روند. تا جایی که دولت بخواهد برای کسانی که به کالج می روند، مزایایی ارائه دهد، منطقی تر است که آنها را در مقیاس کشویی بر اساس ثروت و درآمد ارائه دهد. با افزایش درآمد و ثروت، دولت تمام پرداخت را برای کسانی که توانایی پرداخت آن را ندارند و پرداخت های جزئی را در سطحی رو به کاهش می پردازد.

در بیشتر کشورهای OECD، دولت برای طبقه متوسط ​​خیلی کار می کند و برای نیازمندان کافی نیست. به جای تمرکز بر کمک به نیازمندان، از جیب چپ طبقه متوسط ​​به شکل مالیات پول برداشته و در قالب خدمات درمانی به جیب راست که معمولاً در قالب خدمات درمانی «رایگان» ارائه می‌شود. آموزش رایگان و بسیاری از خدمات عمومی «رایگان» دیگر. با توجه به این که خدمات دقیق آن‌هایی نیستند که هر فردی برای خود خریداری کرده باشد، کارایی بسیار کمتری نسبت به این دارد که بیشتر مردم صرفاً مصرف کننده ترکیب دقیق خدماتی باشند که می‌خواهند بخرند.

مزایا آزمایش ابزار همچنین دارای این مزیت است که پوشش سیاسی برای اصلاحات ساختاری برنامه های سود فراهم می کند.

7. حذف تمامی تعرفه ها و موانع تجاری

همانطور که ریکاردو دویست سال پیش نشان داد، حتی اگر یک کشور مزیت تولید مطلق در تولید همه کالاها داشته باشد، باز هم معقول خواهد بود که کشورها بر مزیت نسبی خود تمرکز کنند.

محافظت از صنایع در برابر رقابت از طریق تعرفه ها یا موانع غیر تعرفه ای برای تجارت در نهایت بیهوده است زیرا صنایع حمایت شده تقریباً هرگز رقابت پذیری پیدا نمی کنند. این فقط تخصیص منابع داخلی را مخدوش می کند و هزینه های مصرف کنندگان هر صنعتی را که حمایت می شود افزایش می دهد.

راه‌های کارآمدتری برای کمک به کارگرانی که تحت تأثیر تجارت بین‌المللی هستند، وجود دارد. سود حاصل از تجارت همیشه بیشتر از ضررهای متحمل شده است، حتی اگر برنده و بازنده افراد مختلف باشند، اما جبران خسارت بازندگان ممکن است. به عنوان مثال، تعرفه های فولاد ایالات متحده بیش از 500000 دلار برای هر شغل صرفه جویی شده برآورد می شود. آموزش مجدد این کارگران و حتی جبران هر گونه خسارتی که ممکن بود در صورت اجبار به مشاغل با درآمد کمتر رخ دهد، بسیار ارزانتر بود.

علاوه بر این، چیزی عمیقاً ناعادلانه در مورد محروم کردن کشورهای فقیر از مزیت نسبی آنها وجود دارد. به عنوان مثال، یارانه ها و تعرفه های مزارع، هزینه غذا را در ایالات متحده و اروپا افزایش می دهد، تعداد کمی از مشاغل کشاورزی را غنی می کند و کشاورزان آفریقا و آمریکای جنوبی را از امرار معاش محروم می کند!

8. حذف تمام یارانه ها فراتر از انتقال های اجتماعی برای کمک به نیازمندان

توصیه‌های فوق هیچ قضاوت ارزشی ضمنی در مورد حقوق صاحبان سهام ندارند. آنها فقط آرزو دارند که ارائه خدمات دولتی را تا حد امکان کارآمد کنند. این امر می تواند انجام شود، چه دولت تصمیم بگیرد مانند کشورهای شمال اروپا دارای بازتوزیع بالا باشد – که مستلزم نرخ های مالیاتی بالاتر و کمک های سخاوتمندانه تر به برنامه های مزایا ذکر شده در بالا باشد – یا مانند ایالات متحده در حال حاضر، بازتوزیع کمتری دارد. فراتر از انتقال مستقیم به نیازمندان برای خدمت به اهداف اجتماعی، فرصت واقعی برای حذف یارانه های مخرب مختلف وجود دارد. همانطور که در بخش اصلاحات مالیاتی ذکر شد، سیاستمداران قادر به انتخاب فناوری های برنده نیستند. علاوه بر این، یارانه به صنایع یا شرکت ها تخصیص سرمایه را مخدوش می کند.

این ذهن را به خود مشغول می کند که اتحادیه اروپا سالانه 60 میلیارد یورو، تقریبا 50 درصد از بودجه خود را صرف یارانه کشاورزی می کند! حتی ایالات متحده سالانه 40 میلیارد دلار برای یارانه کشاورزی هزینه می کند که 35 درصد آن برای ذرت است. اتانول ذرت نمونه ای از مضحک بودن آن یارانه هاست. اتانول ذرت که به عنوان یک جایگزین سازگار با محیط زیست برای گاز نامیده می شد، چیزی جز این نیست. علاوه بر این، استفاده از ذرت برای ساخت اتانول باعث کاهش در دسترس بودن آن و افزایش هزینه های آن در زنجیره تامین مواد غذایی می شود. ما بهتر است اتانول نیشکر سازگار با محیط زیست را که در برزیل ساخته شده است وارد کنیم.

در مجموع، دولت فدرال ایالات متحده تقریباً 100 میلیارد دلار یارانه شرکتی را صرف می کند، بدون احتساب یارانه های ضمنی در تمام اعتبارات مالیاتی شرکت ها و تخفیف ها!

9. نتیجه گیری:

این اصلاحات ممکن است هنوز از نظر سیاسی نامطلوب باشد، اما در چند سال آینده موقعیت مالی ایالات متحده غیرقابل دفاع و اصلاحات اجتناب ناپذیر خواهد بود. امیدواریم قبل از اینکه بازار اوراق قرضه ما را مجبور به بهبود کند، شروع به بهبود کنیم!

ج. انقلاب بهره وری در خدمات عمومی، بهداشت و درمان و آموزش

فراتر از تغییرات سیاستی تغییرات سیاستی فوق الذکر، بکارگیری فناوری در خدمات عمومی، مراقبت های بهداشتی و آموزش می تواند باعث رشد بهره وری شود زیرا کار و سرمایه نادرست تخصیص یافته را آزاد می کند. مخارج دولت از 34 درصد تولید ناخالص داخلی در ایالات متحده تا 56 درصد در فرانسه متغیر است. هزینه های مراقبت های بهداشتی از 9.6 درصد تولید ناخالص داخلی در بریتانیا تا 17.9 درصد از تولید ناخالص داخلی در ایالات متحده متغیر است. مخارج عمومی برای آموزش بین 10 تا 14 درصد تولید ناخالص داخلی است. به طور کلی 60 تا 75 درصد اقتصاد تحت تأثیر انقلاب بهره‌وری قرار نگرفته است.

محیط فعلی ریاضت اقتصادی باعث شده است که دولت ها با کمترین کار کمتری انجام دهند، اما نمونه های جهانی کافی از استفاده موثر از فناوری وجود دارد که می توانیم با کمتر کارهای بیشتری انجام دهیم. از رای گیری آنلاین، اظهارنامه مالیاتی آنلاین، فرآیندهای تدارکات آنلاین رقابتی گرفته تا رزرو آنلاین برای جلوگیری از صف، نمونه های بی شماری از استفاده احتمالی از فناوری برای بهبود بهره وری در خدمات عمومی وجود دارد.

به همین ترتیب در ایالات متحده، ما 236 میلیارد دلار برای مدیریت سلامت و بیمه در مجموع 2 تریلیون دلار هزینه مراقبت های بهداشتی هزینه می کنیم – 11.8٪ از کل و 91 میلیارد دلار بیشتر از حد انتظار. یک نگاه ساده به تعداد کارکنان اداری در مطب پزشکان نشان می دهد که چیزی اشتباه است. سیستم در مدارک تکراری، پرونده های بیمه، صورتحساب و غیره غرق شده است.

آموزش و پرورش نیز آماده اصلاحات است. فرآیند آموزش اساسی K-12 معلمی که در یک کلاس 20 تا 40 نفره با مواد اساساً یکنواخت سخنرانی می کند، طی صدها سال تغییر نکرده است. با توجه به گستره وسیعی که در توانایی معلم و دانش آموز وجود دارد، این ناهماهنگی های متعددی ایجاد می کند. ما در حال حاضر این فناوری را برای بهترین معلمان داریم که به صدها هزار دانش‌آموز به صورت آنلاین آموزش می‌دهند، دانش‌آموزان را بر اساس توانایی‌ها تقسیم می‌کنند و به طور مداوم توانایی‌های آنها را آزمایش و نظارت می‌کنند. آموزش عالی با بسیاری از دانشگاه ها و اساتیدی که دوره های آنلاین گسترده یا MOOCs را از طریق شرکت هایی مانند Udacity و Coursera ارائه می دهند، پیشرو است. سباستین ترون 160000 دانش آموز برای دوره هوش مصنوعی خود در مورد Udacity ثبت نام کرد. هاروارد و MIT اخیراً برای ارائه دوره های آنلاین رایگان با یکدیگر همکاری کردند. اولین دوره آنها در رشته مدارات و الکترونیک 120000 دانش آموز را ثبت نام کرد که 10000 دانش آموز آن را در میان ترم ثبت نام کردند. پرینستون، استنفورد، دانشگاه میشیگان و دانشگاه پنسیلوانیا پیشنهادات مشابهی از طریق Coursera دارند.

ما در بحبوحه یک مرحله یادگیری تجربی هستیم که نتیجه‌گیری و استقرار جهانی آن هم در K-12 و هم در آموزش عالی می‌تواند آموزش را آنطور که می‌شناسیم متحول کند.

د. نوآوری در فناوری بی وقفه ادامه دارد

علاوه بر پتانسیل رشد از بکارگیری فناوری موجود در بخش هایی که هنوز آن را نپذیرفته اند، فناوری های جدید همچنان در حال اختراع هستند. اگر هر چیزی احساس می شود که سرعت در حال شتاب گرفتن است. تعداد پتنت های ثبت شده و اعطا شده از سال 1995 دو برابر شده است و از 1 میلیون و 400000 به ترتیب به 2 میلیون و 900000 رسیده است (منبع: WIPO). پذیرش فناوری سریعتر از گذشته است.

بر اساس مشاهدات شخصی من به عنوان یک اپراتور و سرمایه گذار در دنیای اینترنت، بخش اینترنت پویاتر از همیشه است. تعداد شرکت‌های استارت‌آپی بیش از هر زمان دیگری در سراسر جهان ایجاد می‌شوند و ایده‌ها با سرعت و سیال بیشتری بین کشورها در حال حرکت هستند. همانطور که اریک اشمیت، رئیس گوگل، اخیرا در مقاله هفته کسب و کار در سیلیکون ولی همیشه آفتابی است گفت.ما در یک حباب زندگی می کنیم و منظور من حباب فناوری یا حباب ارزش گذاری نیست. منظورم حباب مانند دنیای کوچک خودمان است. و چه دنیایی است: شرکت ها نمی توانند افراد را با سرعت کافی استخدام کنند. جوانان می توانند سخت کار کنند و ثروتمند شوند. خانه ها ارزش خود را حفظ می کنند.» در هر صورت، بخش فناوری در حال حاضر بیش از حد کف‌آلود است، زیرا سرمایه‌گذاران مشتاقانه روی هر چیزی سرمایه‌گذاری می‌کنند که بتواند بازدهی ایجاد کند.

علاوه بر این، ما شاهد علائم اولیه بهبودهای تصاعدی در چندین بخش فراتر از اینترنت هستیم که امید به نوآوری های بیشتر را افزایش می دهد. در زیست شناسی، توالی یابی ژن قابل مشاهده ترین نمونه با کاهش هزینه برای توالی ژنوم انسانی از 100 میلیون دلار در سال 2001 به کمتر از 10000 دلار در سال 2012 است (منبع: Genome.gov ). Solar شاهد بهبودهای مشابه، هرچند آهسته تر است، با کاهش هزینه ها از 5.23 دلار به ازای هر پیک وات در سال 1993 به 1.27 دلار در سال 2009 (منبع: EIA.gov ). بهبود در چاپ سه بعدی می تواند به ما اجازه دهد تا نگاهی اجمالی به یک انقلاب بالقوه در تولید داشته باشیم.

دنیای فردا امروز در حال اختراع است و بهتر از همیشه به نظر می رسد!

E. اجماع پکن یک توهم کوتاه مدت است

1. سرمایه داری به آزادی بیشتر منجر می شود.

سرمایه داری به احترام به حقوق مالکیت، انتشار اطلاعات و حاکمیت قانون وابسته است. به این ترتیب، سرمایه داری نه تنها چین را در دو دهه گذشته بسیار ثروتمندتر کرده است، بلکه بسیار لیبرال تر از همیشه کرده است. خارجی ها و مطبوعات اساساً حق تردد دارند. هزاران روزنامه محلی وجود دارند که اکنون از فساد، پوشش و غیره انتقاد می کنند.

2. سرمایه داری منجر به ثروت فردی بیشتر می شود که به نوبه خود منجر به مطالبات دموکراسی می شود.

سرمایه داری می تواند بدون دموکراسی وجود داشته باشد، همانطور که در چین در دو دهه گذشته وجود داشته است. همچنین برای مدت طولانی در کره جنوبی و تایوان با دیکتاتوری ها همزیستی کرد. همانطور که مزلو اشاره کرد، آزادی سیاسی معمولاً در رأس اولویت‌های مردم قرار نمی‌گیرد، زمانی که آنها در تلاش برای تغذیه خود هستند. با این حال، از آنجایی که مردم نیازهای اولیه خود را در بهداشت، مسکن و غذا برآورده می کنند، برای آرزوهای سطح بالاتر تلاش می کنند و شروع به نگرانی در مورد آزادی سیاسی می کنند.

علاوه بر این، با ظهور طبقه متوسطی که از احکام و مصادره های خودسرانه چیزهای زیادی برای از دست دادن دارد، شروع به داد و بیداد برای نمایندگی می کند. من گمان می کنم که با گذشت زمان، طبقه متوسط ​​رو به رشد در چین خواستار نمایندگی سیاسی بیشتری خواهد بود. گام‌های کوچک در این مسیر با استقبال کارآفرینان و بازرگانان در حزب کمونیست ظاهر می‌شوند.

کره جنوبی و تایوان نشان داده‌اند که چگونه کشورها با ثروتمندتر شدن می‌توانند به صورت نسبتاً مسالمت‌آمیز به دموکراسی برسند. امیدوارم در دهه‌های آینده نیز همین اتفاق در چین بیفتد، اگرچه من از خطرات درگیری داخلی با توجه به تفاوت‌های قومی و زبانی مختلف در این کشور آگاه هستم، و از تمایل گارد قدیمی برای حفظ قدرت خود یاد نکنم.

3. موضوع نابرابری درآمدی نیست: نابرابری درآمدی در داخل کشور افزایش یافته است، اما نابرابری درآمد جهانی و نابرابری کیفیت زندگی تا حد زیادی کاهش یافته است. مسئله واقعی برابری فرصت هاست.

در 15 سال گذشته نابرابری درآمد در داخل کشور به طرز چشمگیری افزایش یافته است. با این حال، در همان دوره زمانی، نابرابری درآمد جهانی به شدت کاهش یافته است زیرا تولید ناخالص داخلی سرانه در کشورهای در حال توسعه سریعتر از کشورهای توسعه یافته رشد کرده است. چین به تنهایی بیش از 400 میلیون نفر را از فقر خارج کرده است. با این حال چین از یکی از برابرترین کشورهای جهان به یکی از نابرابرترین کشورها تبدیل شده است. با این حال، تعداد کمی از مزایای رونق آن استدلال می کنند.

علاوه بر این، نابرابری کیفیت زندگی، که بر حسب امید به زندگی، رضایت از زندگی، قد، اوقات فراغت و الگوهای مصرف اندازه‌گیری می‌شود، به‌طور چشمگیری کاهش یافته است، زیرا دستاوردهای طبقات پایین‌تر بسیار بیشتر از دستاوردهای کل جمعیت بوده است.

یافته مرتبط تر این است که در صورت وجود تحرک اجتماعی، نابرابری قابل قبول است. با این حساب بسیاری از کشورها در حال شکست هستند. در سرتاسر جهان، از جمله در ایالات متحده، نخبگان در حال تثبیت هستند، سیستم‌های آموزشی عمومی نیازهای طبقات پایین را برآورده نمی‌کنند و فرصت‌هایی برای آنها برای بالا رفتن از نردبان اجتماعی در حال از بین رفتن است. با این حال، این نقص‌های ذاتی سرمایه‌داری نیستند، بلکه نقص‌های خاص در نحوه اداره سیستم‌های مدارس دولتی و تنظیم بازار کار هستند که می‌توان با سیاست‌های مناسب آن را برطرف کرد.

4. نتیجه گیری:

سرمایه داری دشمن دموکراسی نیست. برعکس، این فرستاده آن است و اکثر کشورهای غیر دموکراتیک را به مسیر آزادی و دموکراسی هدایت خواهد کرد.

F. به جای فرود سخت چینی، پتانسیل یک شگفتی صعودی از چین وجود دارد

من در گذشته استدلال کرده‌ام (در چین چه می‌گذرد: مقدمه‌ای بر اقتصاد کلان)، که چین در نهایت کنترل سیاست پولی خود را در دست خواهد گرفت و اجازه خواهد داد ارز خود شناور شود – نه به این دلیل که برخی از احمق‌ها در ایالات متحده فکر می‌کنند که این امر آمریکا را حل می‌کند. کسری حساب جاری وجود ندارد – اما به این دلیل که انجام این کار به نفع چین است. بین المللی شدن RMB و باز شدن بازار مالی و اقتصاد چین به روی جهان، نیروی مثبت بسیار قدرتمندی برای اقتصاد جهانی خواهد بود.

G. نگرانی های مالتوسی همیشه اشتباه است

نگرانی‌های نوع مالتوسی بارها و بارها ثابت شده‌اند که اشتباه هستند، زیرا دیدگاه ایستا از فناوری را در بر می‌گیرند. مالتوس در ابتدا پیش بینی کرد که جهان با قحطی روبرو خواهد شد زیرا جمعیت به طور تصاعدی در حال افزایش بود در حالی که تولید مواد غذایی از نظر هندسی رشد می کرد در زمانی که بیشتر جمعیت در کشاورزی کار می کردند. 200 سال بعد، ما کمتر از 2٪ از کارگران در ایالات متحده داریم که آنقدر مواد غذایی تولید می کنند که ما با اپیدمی های چاقی روبرو هستیم! در سال 1972، انتشارات باشگاه رم با عنوان محدودیت‌های رشد پیش‌بینی کرد که رشد اقتصادی به دلیل محدودیت منابع طبیعی، به‌ویژه نفت، نمی‌تواند به طور نامحدود ادامه یابد. با وجود 39 سال افزایش مصرف، اکنون نسبت به سال 1972 ذخایر شناخته شده بیشتری برای اکثر منابع داریم!

به دلیل رشد انفجاری نفت و گاز غیر متعارف، احتمال یک شگفتی بزرگ وجود دارد. ممکن است ایالات متحده در 10 سال آینده به اولین یا دومین صادرکننده بزرگ هیدروکربن به جهان تبدیل شود. برخی از مردم این را در مورد گاز می دانند. تعداد بسیار کمی در این مرحله متوجه می شوند که این موضوع در مورد نفت نیز صادق است. لئوناردو مائوگری – یکی از متخصصان برجسته جهان در زمینه نفت که چندین سال در شرکت نفتی بزرگ ایتالیایی ENI در رتبه دوم قرار داشت – یکی از معدود افرادی است که در واقع یک پایگاه داده جهانی E&P از پایین به بالا ساخته و مطالعه کرده است. تحولات غیر متعارف نفت او به تازگی مطالعه ای را منتشر کرده است که این پیشرفت شگفت انگیز را پیش بینی می کند. این روند ممکن است به خوبی تأثیری دگرگون کننده بر اقتصاد ایالات متحده از نظر رنسانس تولید آمریکایی بگذارد!

علاوه بر این، ما در قرن بیست و یکم دچار یک انقلاب انرژی خواهیم شد. خورشیدی در حال حاضر از منحنی بهبود نوع قانون مور آهسته پیروی می‌کند که نشان می‌دهد حتی اگر یارانه‌ها و مالیات کربن را در نظر نگیرید، در عرض یک دهه رقابتی خواهد بود و احتمالاً طی 30 تا 50 سال به برق با هزینه نهایی نزدیک به صفر منجر خواهد شد. حتی با جلوگیری از پیشرفت در گداخت هسته ای، که در 30 سال آینده به ویژه از طریق پروژه های غیر توکامک با بودجه خصوصی امکان پذیر است، ما احتمالاً به انرژی “بیش از حد ارزان” دست خواهیم یافت. وقتی این اتفاق می‌افتد، دست کم گرفتن برنامه‌هایی که راه‌اندازی می‌کند سخت است. زمانی که انرژی کامپیوتر آنقدر ارزان بود که مردم می توانستند آن را هدر دهند و تنوع نامحدودی از برنامه ها را ایجاد کنند، محاسبات واقعاً شروع به کار کرد.

با وجود انرژی نامحدود در شیر، ترس از کمبود آب شیرین به گذشته تبدیل می شود زیرا می توانید اقیانوس ها را نمک زدایی کنید. به همین ترتیب قیمت های بالای مواد غذایی و کمبود مواد غذایی خاطره ای دور خواهد بود، زیرا اگر واقعاً بخواهیم، ​​توانایی کشت محصولات در بیابان را خواهیم داشت.

علاوه بر این، هزینه‌های بالای کالا و انرژی موجود، انگیزه‌ای برای شرکت‌ها برای نوآوری ایجاد می‌کند و من مطمئن هستم که ما به بهبود عملکرد محصول، بهره‌وری انرژی، استخراج گاز طبیعی، کارایی آسیاب‌های بادی ادامه خواهیم داد و نوآوری‌های بی‌شماری را ارائه خواهیم کرد که حتی نمی‌توانیم آن را درک کنیم. از امروز

III.نتیجه گیری

با توجه به پس‌زمینه رشد مستمر بهره‌وری از زمان اولین انقلاب صنعتی که در سال 1750 آغاز شد، من فقط می‌توانم به آینده بلندمدت خوش‌بین باشم. گاهی اوقات، این رشد بهره‌وری برای سال‌ها با مشکلات اقتصادی دوره‌ای یا ساختاری غلبه می‌کند، اما در درازمدت همیشه برنده می‌شود – زمانی که نوآوری بدون وقفه ادامه می‌یابد. با این حال، همانطور که کینز گفت، در دراز مدت همه ما مرده ایم. چه کاری می توانیم انجام دهیم تا به نتایج مثبت زودتر و با درد کمتر پی ببریم؟

چندین روند سکولار سناریوی خوش بینانه را در دراز مدت محتمل می سازد. یکی از مهمترین روندهایی که به نفع رفاه جهانی و آزادی فردی است، رابطه تاریخی بین سرمایه داری و ثروت بیشتر فردی است که منجر به مطالبات دموکراسی می شود. علاوه بر این، کاهش کلی نابرابری درآمدی جهانی به طور گسترده‌تری مزایای یک استاندارد بالاتر را توزیع می‌کند و همچنین پتانسیل انسانی را در قاره‌های فقیر قبلی باز می‌کند. انقلاب بهره وری در خدمات عمومی، مراقبت های بهداشتی و آموزش به طور فزاینده ای به دولت ها این امکان را می دهد که خدمات بهتری را با هزینه کمتر ارائه دهند. شاید مهم‌تر از همه، نوآوری چشمگیر مداوم در فناوری، به‌ویژه در بخش‌های مبتنی بر اطلاعات و بیوتکنولوژی، همچنان به پیشرفت‌هایی منجر شود که به سختی می‌توانیم تصور کنیم – ایجاد ارزش واقعی و اثبات نگرانی‌های نادرست مالتوس.

اما سناریوی خوشبینانه خود اجرایی نیست. در کوتاه‌مدت تا میان‌مدت، رهبران باید برای جلوگیری از یک فاجعه اقتصادی بین‌المللی قابل پیشگیری و تثبیت اقتصاد داخلی خود، انتخاب‌های هوشمندانه و سختی انجام دهند. برای حل بحران بدهی حاکمیتی اروپا، باید بخشودگی بدهی وجود داشته باشد که نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی را در کشورهای PIIG کاهش دهد، همراه با اصلاحات ساختاری در اقتصادهای غیررقابتی و افزایش سرمایه بانک های جهانی که به آنها امکان می دهد چنین بخشودگی بدهی را جذب کنند. اصلاح طلبان باید در برابر ریاضت مالی تنبیهی، که دارای اپتیک سیاسی «سخت» جذاب است، اما رشد اساسی را از بین می برد، مقاومت کنند.

در سطح داخلی، ایالات متحده باید برای افزایش کارایی و تضمین دسترسی برابر به فرصت ها تلاش کند. چندین گام کلیدی که ایالات متحده باید انجام دهد شامل ساده سازی گسترده کد مالیاتی، گسترش پایه مالیاتی و کاهش نرخ های مالیاتی نهایی است که درجه انطباق را افزایش می دهد در حالی که هزینه های تبعیت را میلیاردها دلار کاهش می دهد. اصلاحات مالیاتی فرصت مناسبی را برای حذف یارانه های بیهوده و زیان آور اقتصادی به ویژه برای بخش کشاورزی فراهم می کند. برای اهداف کارآمدی و برابری، همه تعرفه ها و موانع تجاری نیز باید حذف شوند، از جمله مانع تجارت انسانی که ما آن را قانون مهاجرت می نامیم. مهاجرت بیکاری ایجاد نمی کند. مهاجرت، نیروی کار را گسترش می دهد، زیرا مهاجران کسب و کار ایجاد می کنند و به تقاضای کل می افزایند. در نهایت، هزینه های بی رویه مراقبت های بهداشتی – 17.9٪ از تولید ناخالص داخلی خیره کننده – باید با تغییر به مراقبت های بهداشتی پیشگیرانه و پوشش های بیمه ای فاجعه آمیز کاهش یابد، و جایگزین سیستم فعلی یارانه های بیهوده برای رویه هایی شود که کیفیت زندگی یا امید به زندگی را بهبود نمی بخشد. در نهایت، از آنجایی که نوآوری از یک جمعیت تحصیل کرده نشات می‌گیرد، افزایش استانداردهای آموزشی و در عین حال اصلاح بودجه مدارس به دور از مکانیسم‌های فعلی که نابرابری را ریشه‌دار می‌کند، ضروری است.

برای من سوال این نیست که آیا باید خوشبین بود یا خیر. این این است که آیا باید خوشبین بود که در پنجاه سال در مقابل پنج سال کجا خواهیم بود. گرایش‌های سکولار به تنهایی ممکن است در بلندمدت از آن مراقبت کنند. اما من یک خوشبین بی صبرم! اگرچه کاهش اهرم بدهی رشد کم و احتمالاً رکود عمیقی را برای چندین سال آینده به همراه خواهد داشت، اما لازم نیست چندین دهه برای یک نتیجه خوب منتظر بمانیم. ما می‌توانیم با برداشتن گام‌های درست هم‌اکنون نتیجه خوب خود را ایجاد کنیم.

با تشکر فراوان از کریگ پری، ارز کالیر، مارک لوری و آماندا پوستیلنیک به خاطر مشارکت های معنادار و متفکرانه شان در این مقاله.

>